گفتگوی آزاد نسخه یلدا 97 (328)

[Đęąđ.ğïřł]

بابا چ ربطی ب دوس بودن داره , میخواستم کلا بحثو فان تر کنم

ن باو شرکتم ): ی حواسم ب کارگراس ی حواسم به پیش فاکتور مشتری ی حواسم ب تلوزیون :^
تو ببین خلاصشو بگو برام ^_ الان فقط دیدم ک 2 تا عقبیم

باو چرا جواب اینا رو نمیدیم از رو نمیرن :/ اینا خوبن برن بشینن صندلی جلو اهنگام اونا عوض کنن :>
ناموسا جوابشونو نمیدیم بیخیال دگ

عاع فان دوسD:

اخی):
خسته نباشی:|
منم نمیبینم عصبی میشم خیلی بد میشه((:

هیس  دوست باشین:| بگو چش رو حرفمم حرف نزن-_-
#مادربزرگ_شقایق
D:

اره والا ):
به خدا شقایق هیچکس نمیفهمه منو , هیچکی ): فک کن با 18/19 سال سن مث چی کار کنی جون بکنی بعد همه هم ازت توقع داشته باشن تهش تو بمونی و کل سردرد و اعصاب خورد کنی و نگاه های ملت که چقد بد اخلاقه یا چرا معدل الف نیس و شاید تنبله..

فک کن الان فاکتور دادم 1/700 طرف میگه بیا من 700 میدم 1میل دگ رو فلانه زنم بیمارستانه تو رو خدا و فلان و اینا , باز از اون طرف همکار انبارمون حقوق ماه دیگشو پیش میخواد , بعد داداشمم کلا دخالت نمیکنه تو لوازم خودرو ما حاجیمون هم چینه , من موندم و جواب این دوستان ):
بعد اشناعا و دوستا میگن چرا عصبی .. *_

منطقی بود
چش ^__^

من درکت  میکنم  از این لحاظ که مجبوری چیزایی رو تحمل کنی که اصن تو اون سن نباید بهشون فک کنی و باید تو دنیای خوشی جوونیت ،خوش باشی((:

اشکال نداره یه خورده تو که بگذره عادت میکنی و کار و برخورد بامردمو یاد میگیری(:

افرین

چه خوبه حس همزاد پنداریت خیلی قویه ^_

گذروندم :/ 10 ساله حاجیمون از من جوری کار کشیده ک خود مرد 50 ساله اینطوری کار نمیکنه :>
همون ک گفتم.. خیلی سخته کلا تو این سن لنتی ):

هییمم((: