نظرسنجی: آیا تا جایی که رمان را خواندید از آن خوشتان آمد؟
بلی
خیر
[نمایش نتایج]
 
توضیح: این یک نظرسنجی عمومی‌است. کاربران می‌توانند گزینه‌ی انتخابی شما را مشاهده کنند.
امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 3
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رمان در دهکده دل

#2

چادرمو بر میدارم د برو که رفتیم.الان زنگ فیزیکه آخ معلمه عشقه تق تق ---سلام خانم ببخشید خانم مدیر با آبیاری کار داره. یا جد سادات نکنه معلمه زبانون گور منو با دستای گور در گور شدش کنده یا فاطمه زهرا خودمو به خودت سپردم .

درست گفته بودم معلم زبانمون به مدیر گفت که تو کلاسش شیطنت کردم آخه معلممون هی اوهوووووومم میگه بعد منو دوستم برای مسخره کردن وقتی میگه فهمیدید میگیم اوهوووم بعد خودمون میزنیم زیر خنده اول نفهمیده بود چرا میخندیم گفت چیزی شده بعد من گفتتم نه خانم رو دیوار سوتیای معلم نوشته بعد ناخوداگاه میخونیم میخندیم معلمه دوبـــاره گفت اوهووووم دوستم تونست خودشو نگه داره نخنده ولی من دوباره زدم زیر خنده و بعد تازه بهش میگم خانوم اوووهووووم شما هم رو دیوار نوشته شده.

آخ جونمی جون امروز داداش سهرابم قراره بیاد ای الهی دورش بگردم سرعت قدمامو بیشتر میکنم تا برسم خونه غذای مورد علاقه داداشیمو درست کنم لازانیا خونه رو هم کمی مرتب کنم خر با بارش گم میشه هیچی  از خصوصیات دخترونه  رو نبردم باس پسر میشدم ولی خوب خدا تو لحظه آخر تصمیمش عوض شد گفت تو حیفی پسر شی دختر بهتره بعله اینجوریاس آخ کمرم تا غذا آماده بشه برم  حموم یه لباس ناز هم بپوشم میدونم کدوم تایم میاد همیشه داداشم ساعت چهار میادش آخییی فکرشو بکن داداشیم زن بگیره ولی کسی لایق داداش گل من نیست که به ساعت نگاه میندازم نمی دونم چرا وقتی دلتنگی همه چیز آروم میگذره اه 3:55 ولی من  نیم ساعت پیش ساعتو دیدم 3:50 بود حالا کافیه خوشحال باشی ببین چطوری ساعت شمار با عجله  میره خدااااازیییگ زینننگ ای جانم اومد فقط خدا کنه برای آیفون فراموش نکرده باشه چند وقته فقط صدای زنگ میاد نه صدا میره و نه میاد در رو باز میکنم میرم چایی رو دم کنم تا داداشی جونم چایی بخوره صدای بسته شدن درو میشنوم از آشپزخونه داد میزنم سلام داداشی خوبی بیا ببین چی درست کردم الان چایی هم آماده میشه داداش خوبم---یه نفس بکش. ولی من نفسم قطع میشه چرا  اومده بود  بر میگردم و سعی میکنم مثل همیشه خونسرد به نظر بیام برای سلام پیش قدم میشم مثل همیشه اون عوض شده من که همونم و اونم مثل همیشه به تکون سرش اکتفا میکنه نمیدونم چرا اومده فقط مییدونم میخوام هر چی زود تر بره بازم بهترین  تیپشو زده داداشی کجایی بیا دیگه به چشاش نگاه میکنم چشمایی که یه روزی همه خستگی هامو تموم میکرد و معجزه میکرد به چشمایی که دیگه محبتی توش نیس فقط تمسخره فقط.....با سرد ترین لحنی که از خودم سراغ دارم میپرسم چرا اومدی چیکار داری؟؟

نیشخند روی لبش عمیق تر میشه میگه نمیخوای بهم چای بدی  تو چشاش نگاه میکنم بدون هیـــــــــــــچ حسی و از خودم میپرسم برای چی یه مدت من عاشق این آدم بودم برای چی حاضر بودم نابود بشم ولی این آدم آخ نگه چرا؟؟؟؟
و الان فقط سوالم اینه خدا چه  چیزی در این آدم دید که مسئولیت بزرگی مثل مادری رو به عهده اون گذاشته واقعا چرا قبلا برای این زن هر کاری میکردم تمسخر چشاش بیشتر میشه و میگه:دخترم چای چی شد ولی من نمیشنوم نمییخوام که بشنوم انگار غرق شدم تو گذشته چی شد که اینجوری شد من  اشتباهی کردم من که فقط یه جا گفتم نه اون هم برای چادر بود فقط من چادری ام و همه مخالف چادر سر کردن من بودن که اون هم برای قبل بود پس چرا الان درد بی مادری رو میکشم؟یه روزایی میگم آدم اگه عزیزش بمیره فقط یه درده ولی اگه زنده باشه و بخواد تو رو بکشه هزار و یه درده لعنتیا شما خود  تون رفتید رفتین و منو ول کردین حتی الانم نگران نیست خدا اگه هستی مرسی که ساکتی اگه نیستی مرسی که گفتی هستی من دارم میشکنم دارم له میشم خــــــــــــــــــدا
زندگـــــــــــــــــــــــــــــی جدی ترین شوخـــــــــــــــی ناراحــــــــــت کننــــــــــده خدا بود  crying  crying
پاسخ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: رمان در دهکده دل - نرگس 11 - 27-12-2018، 10:23

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Rainbow یه رمان خیلی قشنگ.نخونی نصف عمرت فناست
  رمان عشق من ، عشق تو (عاشقانه ، معرکه) به قلم: خودم
  رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت پایانی.
  رمان عاشقشم؟
  رمان تلخ و شیرین
  رمان فوق‌العاده ترسناک «فرزند ابلیس» | نوشته‌ی خودم
Heart رمان[انتقام شیرین]
  رمان تمنا برای نفس کشیدن
  رمان الناز (عاشقانه)
  رمان شورنگاشت(داستانی کاملا واقعی)|ز.م

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان