نظرسنجی: آیا تا جایی که رمان را خواندید از آن خوشتان آمد؟
بلی
خیر
[نمایش نتایج]
 
توضیح: این یک نظرسنجی عمومی‌است. کاربران می‌توانند گزینه‌ی انتخابی شما را مشاهده کنند.
امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 3
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رمان در دهکده دل

#7
امروز که بیدار شدم وحشت کردم صورتم از فیدی زیاد داشت حالمو داغون میکرد از لب سرخم فقط سفیدی دیده میشد نچ نچ خدا رو شکر آق امیر ما رو نمیبینه وگرنه اوه او
میرم پایین تا منتظر باشم سرم پایینه و دارم با سنگ زیر پام  بازی میکنم و فکر میکنم به دیشب عجب شبی بود با همه بد بودن به هم فهموند که تنهای تنهام خیلی شب بدی بود شونه ای بالا میندازم و با بی قیدی میگم:زینب ناشکری نکن بد تر از اینم میتونست بشه....همونجوری فکر میکنم تا با صدایی انگار از بلندی اوفتادم بیشووور قلبم وایساد سرمو بلند میکنم و اولین چیزی که میبینم نیش باز شده محمد آقاس ای کوفت میخوام برم جلو که با شنیدن اسمم بر میگردم نگاش میکنم  میرم جلو
زمزمه میکنم:اگه همه دنیا هم نباشن بازم تو تنها داداشمی
نمیدونم چی شد فقط فهمیدم توی یه جای دلگرم کننده دارم گریه میکنم چقدر این روز ها گریه میکنم چفدر گریه هایم بی رحم شده اند که هر دقیقه میآیمد و اوج بی کسی مرا فریاد میزنم
میشنوم زمزمشو:فهمیدم خواهر کوچولو همه چیزو فهمیدم
دیگه بسه خسته شدم دارم له میشم سهرابم اینجوری ناراحته دارم نابود میشم بازم میزنم به فاز بیخیالی مگه چیه مگه حتما باید خودت از درون بیخیال باشی نه یه سریا مثل من از  درون له میشن اما از بیرون بیخیالن بیخیال بیخیال طوری که انگار بیخیال تر از ایناجایی نیست
-جمع کن بابا خودتو حوصله و وقت احداث سد رو ندارم 
میشنوم زمزمشو که با بهته
-تو دیگه کی هستی
میخندم خنده تلخ تر از زهر اما هیچ کس که نمیفهمه
-سرور شما زینب بانو
-زینب؟
-بنال
-پرووو میگم مطمئنی
-آره داداشی بیشتر از همیشه
-برو خواهرم میام بهتسر میزنم فک نکنی بی غیرتما نه اما هترین کار همینه تا یه  جا رو جور کنم 
-برو داداشی خدا نگهدارت باشه
میره و آه هم از ته گلوم میاد  میرم تو ماشین میشینم و بعد از  سلام و این چیزا چشامو میبندم و فکر میکنم شاید هر کسی که از امروزم بدونه بگه چرا میره یا خیلی از سوالات دیگه رو بپرسه اما هیچکس من نیست تا بدونه وقتی جایی رو نداری کجا باید  بری وقتی یه دختر ساده هستی هیچ جایی تو جامعه نداری  چون راحت سرتو شیره میمالن هیچکس نمیدونه که الان این شانس برام حکم همه چیزو داره به این فکر میکنم شاید اگه همه دخترایی که بیرون از  خونند این شانسو داشتن الان وضعیتشون این نبود شاید و شاید های دیگه اما این جکمله من شایدی  ندارد حتما خدایم هوایی دل ابری مرا داشته است

الان چن ماهی میشه که اومدم به این خونه همه چی خوبه خوب که نه عالیه و من از این عالی بودن میترسم میترسم که آرامش قبل طوفان باشه و امان از این ترس که هر چی میکشیم از همینه.....

الان چن سال از اون روزا میگذره و من الان فوق لیسانس خودمو گرفتم دلم نمیخواد حتی یه لحظه از اون روزا دوباره تکرار بشه خیلی درد آور بودن وقتی به این فکر میکنم که مادرم با بیرحمی تمام به من گفت تو دخترم نبودی از همون اولم دخترم نبودی نابود شدم وقتی گف وقتی دختر خودم مرد نتونستم تو رو  مثل قبل بدونم نابود شدم له شدم وقتی پرسیدم تقصیر من چیه؟جوابش تمام غرورمو شکست اما اون روز فقط نصفی از غرورم به تاراج رفت  نصف دیگش اون روز که.....اه لعنتی یه قرص بر میدارم تا کمی آروم شم اما چه آرامش خامی اصن آرامش معناش چی هس؟ هییییی الان من فرد مغرور که با غرور میونه ای نداشت تو جامعه قدم میزنم نه گریه میکنم نه میخندم اما هنوزم دلم به رحم میاد برای همه برای همه چیز توی یه سال هر چی بدبختی بود برام نازل شد و منو له کرد 
یه روزایی با دعوا آروم میشی....

یه وقتایی هم باخنده الکی...
بعضی اوقات هم با آروم نشستن و گریه کردن
اما یه لحظه هایی با هیچی خالی نمیشی...
اون لحظه ها اسمشون مرگه یه مرگ واقعی
الان میفهمم خدا به هر کس حقشو داد
تازه حق منو خیلی زیاد داد.........
 الان من فوق لیسانس مهندسی از بهترین دانشگاه رو دارم الان من با همه تنهایی هام جز بهترین ها هستم و الان من  تنها دختر دل رحم مغرور این جهانم ...جهانی از آن روز به جهنم تبدیل شد از روزی که دنیایم هیچ تفاوتی برایم نداشت از روزی که وارد برزخ شدم سال کنکور سخت گذشت اما گذشت روزهام درد داشت اما درمان هم داشت خدا رو شکر هنوزم اون بالایی هوامو داره با اینکه یه روزایی حالمو گرفت بدم گرفت خدارو شکر که تو سوختنم از خاکسترم قوی تر شدم خدا رو شکر محتاج نامرد نشدم خدا رو شکر محتاج خدا شدم و محتاج بنده خدا نشدم 

-استاد ...استاد..
بر میگردم و سرد میگم:بله؟
-استاد نظرتون درباره ی این پایان نامه چیه؟
با اخم بهش میگم نظرتون چیه این سوال رو باید از استاد راهنماتون بپرسید؟
-اما آخه پایان نامم به درس شما مربوطه
-به هر حال خانم من نمیتونم کمکی بهتون کنم متاسفم
انگار اون روزا منو از سنگ کردن انگار اون تنهایی ها هم دارن اینجوری از دنیا انتقام میگیرن انگار.........
کاش خوشبختی هم همچون مرگ حق همه بود........

امروز حس و حال دیگه ای  دارم مثل هر روز پیاده میرم و بر میگردم اونقدر به گذشته فکر میکنم که با صدای تلفن از ترس یه جیغ میکشم با کلافگی دنبال گوشی میگردم تا  شاید زودتر صداشو خفه کنم اه لعنتی  آهان پیدا شد نگاه میکنم شمارش ناشناسه جواب میدم بله؟
-زینب؟
اشک میاد تو چشام اما اجازه آزادی نمیدم  داداشی ایکاش تو بودی تو دیگه چرا باور کردی داداشم کاش بودی میدونم اگه بودی انقد بهم سخت نمیگذشت
با صدای تمسخر آمیز میگم میشنوم؟
-زینب بیا به بودنت احتیاج داریم هممون 
میخندم بلند با بی قیدی چادر رو سرم سنگینی میکنه اصلا همه دنیا برام سنگینه چادرم میوفته و یادم میاد یه روز چادرو کشیدن و گفتن لیاقتشو نداری اما الان چادر خودش افتاد هیچ کس نبود بخدا نبود 
-مهم منم که احتیاجی بهتون ندارم 
قطع میکنم و میشنوم صدای زنگ دوباره رو  میشنوم صدای گذشته رو روزی که رفتم مدرسه پایه یازدهم بودم و دبیر فیزیک مردی شبیه به رویای دخترونم یادم میاد وقتی اومدم گفتم عاشق شدم به داداشم گفتم به فریبا یادمه گفتم و چن ماه بعد خاستگار اومد عشقم بود عاشقش بود ........اه بس کن زینب چقدر میخوای فکر کنی به چیزی که مهم نیس اما از قلبم صدا میاد مهمه خیلی هم مهمه لااقل برای من مهمه. مجکم سرش داد میزم خفه شو لعنتی امروز روز شکستن عهده اشکام هم حصار چشم رو میشکونن و میان بیرون و من بعد از چن سال عهدمو 
زندگـــــــــــــــــــــــــــــی جدی ترین شوخـــــــــــــــی ناراحــــــــــت کننــــــــــده خدا بود  crying  crying
پاسخ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: رمان در دهکده دل - نرگس 11 - 14-03-2019، 22:05

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Rainbow یه رمان خیلی قشنگ.نخونی نصف عمرت فناست
  رمان عشق من ، عشق تو (عاشقانه ، معرکه) به قلم: خودم
  رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت پایانی.
  رمان عاشقشم؟
  رمان تلخ و شیرین
  رمان فوق‌العاده ترسناک «فرزند ابلیس» | نوشته‌ی خودم
Heart رمان[انتقام شیرین]
  رمان تمنا برای نفس کشیدن
  رمان الناز (عاشقانه)
  رمان شورنگاشت(داستانی کاملا واقعی)|ز.م

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 2 مهمان