02-01-2020، 13:39
ادبیات ایران، به مجموعه داستانهای شفاهی و مکتوب ایرانیها (مادی، پارسی، سکایی، اوستایی) گویند که توسط مآخذ دینی (اوستا)، نثر (تاریخ یونانی و کتیبههای فارسی باستان و نظم شاهنامه فردوسی شاهنامه فردوسی، گشتاسب و کتایون، شیرین و فرهاد به دست ما رسیدهاست).
از داستانهایی که در ایران پیش ازسلوکیان برای ما باقی ماندهاست، تنها داستانهای مادی کوروش بزرگ کوروش و آستیاگ. افسانه سمیرامیس، افسانه اربق، افسانه دوران کودکی کوروش، ستریانگایوس و زرینا، زریادرس واداتیس، ادبیات فارسی باستان زندگانی کوروش، بردیای دروغین، سکایی مردهای یک چشم، گریفینهای محافظ طلا، رستم دستان و ادبیات زرتشتی جم، جمشید، آبتین میتوان نام برد که تعدادی از این داستانها در ادبیات فارسی ادبیات فارسی نوشاهنامه فردوسی انعکاس یافتهاست.
در فرهنگهای پیش از خط، یعنی روزگاری که آثار ادبی نوشته نمیشد، هر سنت ادبی به صورت شفاهی وجود داشت و سینه به سینه منتقل میگشت. در فرهنگی که با خط آشنا میشود، این سنت ادبی روایی میتواند به نشو و نمای خود ادامه بدهد، اما هنگامی که خط مهمترین وسیله بیان میشود، حیات این سنتها پایان میپذیرد و تنها به هنگام نگارش این نوع روایات و ادبیات است که بخشی از عناصر مشخصاً روایی و شفاهی تألیف و تصنیف را میتوان در آن نوشتهها بازیافت.
در ایران باستان انتقال دانش و معرفت عمدتاً بر نقل روایی و شفاهی استوار بود. آثار دینی و ادبی به سبب علاقه به نگهداری سنتهای روایی و نقلی سدهها سینه به سینه حفظ میشده و به کتاب درآوردن آنها سنتی چندان معمول نبودهاست. برای نمونه کتاب اوستا پس از سدهها انتقال سینه به سینه سرانجام در دوره ی ساسانیان به رشته تحریر درآمد و پس از به کتابت درآمدن نیز کمتر مورد رجوع قرار میگرفت و موبدان برای اجرای مراسم دینی آن را از حفظ میخواندند.
سابقه نوشتن در ایران به سده ششم پیش از میلاد بازمیگردد. نگارش اسناد دولتی، سیاسی و اقتصادی (مانند مطالب کتیبهها، چرم نوشتهها و سفال نوشتهها) در ایران از دیرباز معمول بودهاست. اما توسعه نگارش آثار دینی و ادبی تا سدههای نخستین مسیحیت، مورد بحث است. شواهد حکایت از آن دارد که تکامل ادبیات از صورت روایی و نقلی به صورت نوشتاری در بخش دوم از عصر ساسانیان صورت پذیرفتهاست. از علل اساسی به کتابت درآمدن آثار زرتشتی حفظ و نگهداری آنها در برابر پیشرفت اسلام، کاهش موبدان حافظ کتاب و ایرادهایی بود که پیروان ادیان صاحب کتاب مثل مسیحیها، برای نداشتن کتاب، بر زرتشتیان میگرفتند. مسلمانان حتی زرتشتیها را «اهل کتاب» نمیدانستند. در این دوره بیشتر کتابهای مقدس زرتشتی و برخی آثار کم و بیش مرتبط با دین به نگارش درآمدند که به واسطه حمایت نهادهای دینی زرتشتی، تعدادی از آنها تا به امروز بر جای ماندهاست. آثار ادبی و غیر دینی خواه به نظم یا نثر هم چنان سینه به سینه نقل شده تا پس از ظهور اسلام به تدریج رو به فراموشی نهاد و تنها تعداد اندکی که به زبان عربی برگردانیده شد یا در قالبهای جدیدی در ادبیات فارسی بازتاب یافت، بر جای ماندهاست.
سکاها طایفههای ایرانی بودند که در دو سوی دریای خزر، دشتهای جنوب روسیه وماوراءالنهر میزیستند و از زبان آنها در دوره باستان هیچ اثر مکتوبی در دست نیست.
هرودوت افسانههایی دربارهٔ اصل و منشأ سکاها از زبان خودشان نقل میکند و مینویسد آنها خود را جوانترین ملت جهان میدانند. این افسانهها بسیار جذاب و خواندنیاند. او افسانههایی نیز دربارهٔ مردان یک چشم (=اریم اسپی) و گریفینهای محافظ طلا نقل میکند. هرودوت مینویسد که سکاها دارای طبعی شاعرانهاند. صور خیال و ذوق شاعرانه در توصیف آنها از دانههای برف دیده میشود. سکاها دانههای برف را به پرتشبیه میکنند.
کتاب دینی زرتشتیها اوستا نام دارد و بدین جهت، زبانی را که این کتاب بدان نوشته شدهاست، اوستایی نامیدهاند. جز کتاب اوستا و آثار وابسته به آن، هیچ اثر دیگری به این زبان در دست نیست و در خود کتاب اوستا اشارهای به نام اصلی این زبان نشده و حتی کلمه اوستا نیز در متون اوستایی نیامده است. تنها از دوره ساسانی و در کتابهای پهلوی است که به کلمه اَبِستاگ(در عربی ابستا و در فارسی ابستا، اوستا، وستا و غیره) برمیخوریم. در این کتاب گاه زبان اوستا را زبان دینی نیز نامیدهاند. معنی دقیق کلمه روشن نیست، تنها احتمال داده شده که به معنی ستایش باشد. از بررسیهای زبانشناسی و مقایسه زبان اوستایی با فارسی باستان از سویی و مقایسه این زبان با زبانهای شرقی دوره میانه از سوی دیگر، مسلم میگردد که اوستایی زبانی متعلق به مشرق ایران بودهاست. بنا به روایت اوستا و کتابهای پهلوی، همه مطلبهای این کتاب را اورمزد (اهورا مزدا) به زرتشت الهام و ابلاغ کردهاست و در مورد زمان قدیمترین بخشهای اوستا به یقین نمیتوان اظهار نظر کرد. به احتمال زیاد وی در حدود ۱۰۰۰ سال پیش از میلاد میزیستهاست. این زمان سلسلهای به اسم کوی (یا کی، جمع آن کیان به زبان پهلوی) از اهالی سیستان بر ایرانویچ فرمانروایی میکردند که آخرین شاه آن وِشتاسپَه(گشتاسب) نام داشتهاست. زرتشت در زمان وی ظهور کرد ودین خود را بر او عرضه داشت.
همه اوستا از نظر زبان یک دست نیست، بعضی قسمتها دارای سبکی کهته تر و از نظر دستوری دارای زبانی است که با قواعد دستوری صحیحِ اوستا بیشتر مطابقت دارد. در برابر، در برخی بخشها قواعد دستوری چندان مراعات نشدهاست. علت تفاوت زبانی میان متون اوستایی را میتوان به دو عامل نسبت دارد. یکی این که قدمت بعضی از آثار بیشتر از دسته دیگر است و دیگر این که شاید اختلاف لهجه میان این دو دسته آثار وجود داشتهاست.
اوستایی که اکنون در دست است، تنها یک چهارم کتابی است که در دوره ساسانیان وجود داشتهاست. چنین نظری مبتنی بر مقایسهای است میان خلاصهای از اوستای ساسانی به پهلوی که در کتاب هشتم دینکرد آمده، با آنچه اکنون موجود است. اوستای موجود شامل متونی است که خصوصاً در مراسم دینی و عبادی از آنها استفاده میشود و آن را بخ پنج بخش نقسیم میکنند: یَسنها، ویسَپَرد، وَندیداد، یَشتها و خرده اوستا. از سوی دیگر، متون اوستایی را براساس ویژگیها وقدمت زبانی میتوان به دو دسته متون گاهانی و متون اوستایی متاخر تقسیم کرد.
از داستانهایی که در ایران پیش ازسلوکیان برای ما باقی ماندهاست، تنها داستانهای مادی کوروش بزرگ کوروش و آستیاگ. افسانه سمیرامیس، افسانه اربق، افسانه دوران کودکی کوروش، ستریانگایوس و زرینا، زریادرس واداتیس، ادبیات فارسی باستان زندگانی کوروش، بردیای دروغین، سکایی مردهای یک چشم، گریفینهای محافظ طلا، رستم دستان و ادبیات زرتشتی جم، جمشید، آبتین میتوان نام برد که تعدادی از این داستانها در ادبیات فارسی ادبیات فارسی نوشاهنامه فردوسی انعکاس یافتهاست.
در فرهنگهای پیش از خط، یعنی روزگاری که آثار ادبی نوشته نمیشد، هر سنت ادبی به صورت شفاهی وجود داشت و سینه به سینه منتقل میگشت. در فرهنگی که با خط آشنا میشود، این سنت ادبی روایی میتواند به نشو و نمای خود ادامه بدهد، اما هنگامی که خط مهمترین وسیله بیان میشود، حیات این سنتها پایان میپذیرد و تنها به هنگام نگارش این نوع روایات و ادبیات است که بخشی از عناصر مشخصاً روایی و شفاهی تألیف و تصنیف را میتوان در آن نوشتهها بازیافت.
در ایران باستان انتقال دانش و معرفت عمدتاً بر نقل روایی و شفاهی استوار بود. آثار دینی و ادبی به سبب علاقه به نگهداری سنتهای روایی و نقلی سدهها سینه به سینه حفظ میشده و به کتاب درآوردن آنها سنتی چندان معمول نبودهاست. برای نمونه کتاب اوستا پس از سدهها انتقال سینه به سینه سرانجام در دوره ی ساسانیان به رشته تحریر درآمد و پس از به کتابت درآمدن نیز کمتر مورد رجوع قرار میگرفت و موبدان برای اجرای مراسم دینی آن را از حفظ میخواندند.
سابقه نوشتن در ایران به سده ششم پیش از میلاد بازمیگردد. نگارش اسناد دولتی، سیاسی و اقتصادی (مانند مطالب کتیبهها، چرم نوشتهها و سفال نوشتهها) در ایران از دیرباز معمول بودهاست. اما توسعه نگارش آثار دینی و ادبی تا سدههای نخستین مسیحیت، مورد بحث است. شواهد حکایت از آن دارد که تکامل ادبیات از صورت روایی و نقلی به صورت نوشتاری در بخش دوم از عصر ساسانیان صورت پذیرفتهاست. از علل اساسی به کتابت درآمدن آثار زرتشتی حفظ و نگهداری آنها در برابر پیشرفت اسلام، کاهش موبدان حافظ کتاب و ایرادهایی بود که پیروان ادیان صاحب کتاب مثل مسیحیها، برای نداشتن کتاب، بر زرتشتیان میگرفتند. مسلمانان حتی زرتشتیها را «اهل کتاب» نمیدانستند. در این دوره بیشتر کتابهای مقدس زرتشتی و برخی آثار کم و بیش مرتبط با دین به نگارش درآمدند که به واسطه حمایت نهادهای دینی زرتشتی، تعدادی از آنها تا به امروز بر جای ماندهاست. آثار ادبی و غیر دینی خواه به نظم یا نثر هم چنان سینه به سینه نقل شده تا پس از ظهور اسلام به تدریج رو به فراموشی نهاد و تنها تعداد اندکی که به زبان عربی برگردانیده شد یا در قالبهای جدیدی در ادبیات فارسی بازتاب یافت، بر جای ماندهاست.
سکاها طایفههای ایرانی بودند که در دو سوی دریای خزر، دشتهای جنوب روسیه وماوراءالنهر میزیستند و از زبان آنها در دوره باستان هیچ اثر مکتوبی در دست نیست.
هرودوت افسانههایی دربارهٔ اصل و منشأ سکاها از زبان خودشان نقل میکند و مینویسد آنها خود را جوانترین ملت جهان میدانند. این افسانهها بسیار جذاب و خواندنیاند. او افسانههایی نیز دربارهٔ مردان یک چشم (=اریم اسپی) و گریفینهای محافظ طلا نقل میکند. هرودوت مینویسد که سکاها دارای طبعی شاعرانهاند. صور خیال و ذوق شاعرانه در توصیف آنها از دانههای برف دیده میشود. سکاها دانههای برف را به پرتشبیه میکنند.
کتاب دینی زرتشتیها اوستا نام دارد و بدین جهت، زبانی را که این کتاب بدان نوشته شدهاست، اوستایی نامیدهاند. جز کتاب اوستا و آثار وابسته به آن، هیچ اثر دیگری به این زبان در دست نیست و در خود کتاب اوستا اشارهای به نام اصلی این زبان نشده و حتی کلمه اوستا نیز در متون اوستایی نیامده است. تنها از دوره ساسانی و در کتابهای پهلوی است که به کلمه اَبِستاگ(در عربی ابستا و در فارسی ابستا، اوستا، وستا و غیره) برمیخوریم. در این کتاب گاه زبان اوستا را زبان دینی نیز نامیدهاند. معنی دقیق کلمه روشن نیست، تنها احتمال داده شده که به معنی ستایش باشد. از بررسیهای زبانشناسی و مقایسه زبان اوستایی با فارسی باستان از سویی و مقایسه این زبان با زبانهای شرقی دوره میانه از سوی دیگر، مسلم میگردد که اوستایی زبانی متعلق به مشرق ایران بودهاست. بنا به روایت اوستا و کتابهای پهلوی، همه مطلبهای این کتاب را اورمزد (اهورا مزدا) به زرتشت الهام و ابلاغ کردهاست و در مورد زمان قدیمترین بخشهای اوستا به یقین نمیتوان اظهار نظر کرد. به احتمال زیاد وی در حدود ۱۰۰۰ سال پیش از میلاد میزیستهاست. این زمان سلسلهای به اسم کوی (یا کی، جمع آن کیان به زبان پهلوی) از اهالی سیستان بر ایرانویچ فرمانروایی میکردند که آخرین شاه آن وِشتاسپَه(گشتاسب) نام داشتهاست. زرتشت در زمان وی ظهور کرد ودین خود را بر او عرضه داشت.
همه اوستا از نظر زبان یک دست نیست، بعضی قسمتها دارای سبکی کهته تر و از نظر دستوری دارای زبانی است که با قواعد دستوری صحیحِ اوستا بیشتر مطابقت دارد. در برابر، در برخی بخشها قواعد دستوری چندان مراعات نشدهاست. علت تفاوت زبانی میان متون اوستایی را میتوان به دو عامل نسبت دارد. یکی این که قدمت بعضی از آثار بیشتر از دسته دیگر است و دیگر این که شاید اختلاف لهجه میان این دو دسته آثار وجود داشتهاست.
اوستایی که اکنون در دست است، تنها یک چهارم کتابی است که در دوره ساسانیان وجود داشتهاست. چنین نظری مبتنی بر مقایسهای است میان خلاصهای از اوستای ساسانی به پهلوی که در کتاب هشتم دینکرد آمده، با آنچه اکنون موجود است. اوستای موجود شامل متونی است که خصوصاً در مراسم دینی و عبادی از آنها استفاده میشود و آن را بخ پنج بخش نقسیم میکنند: یَسنها، ویسَپَرد، وَندیداد، یَشتها و خرده اوستا. از سوی دیگر، متون اوستایی را براساس ویژگیها وقدمت زبانی میتوان به دو دسته متون گاهانی و متون اوستایی متاخر تقسیم کرد.