امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

داستان عاشقانه.معنای خوشبختی.

#1
Heart 
دخترک شانزده ساله بود کـه برای اولین بار عاشق پسر شد.. پسر قدبلند بود، صدای بمی داشت و همیشه شاگرد اول کلاس بود. دختر خجالتی نبود اما نمیخواست احساسات خود رابه پسر ابراز کند، از این‌کـه راز این عشق را در قلبش نگه می داشت و دورادور وی را می‌دید احساس خوشبختی می کرد. در آن روزها، حتی یک درود بـه یک دیگر، دل دختر را گرم می کرد.



او کـه ساختن ستاره هاي کاغذی را یاد گرفته بود هرروز روی کاغذ کوچکی یک جمله برای پسر می‌نوشت و کاغذ رابه شکل ستاره اي زیبا تا می کرد و داخل یک بطری بزرگ می انداخت. دختر با دیدن پیکر برازنده پسر با خود می گفت پسری مثل او دختری با مو هاي بلند و چشمان درشت را دوست خواهد داشت. دختر موهایی بسیار سیاه ولی کوتاه داشت و وقتی لبخند می زد، چشمانش بـه باریکی یک خط می شد.



در ۱۹ سالگی دختر وارد یک دانشگاه متوسط شد و پسر با نمره ممتاز بـه دانشگاهی بزرگ در پایتخت راه یافت. یک شب، هنگامیکه همه ی دختران خوابگاه برای دوست پسرهای خود نامه می‌نوشتند یا تلفنی با آن ها حرف می زدند، دختر در سکوت بـه عدد اي کـه از مدت ها پیش حفظ کرده بود نگاه می کرد. آن شب برای اولین بار دلتنگی رابه معنای واقعی حس کرد.



روزها می گذشت و او زندگی رنگارنگ دانشگاهی را بدون توجه پشت سر می گذاشت. بـه یاد نداشت چند بار دست هاي دوستی راکه بـه سویش دراز می شد، رد کرده بود. دراین چهار سال تنها در پی آن بود کـه برای فوق لیسانس در دانشگاهی کـه پسر درس میخواند، پذیرفته شود. در تمام این مدت دختر یک‌بار هم موهایش را کوتاه نکرد. دختر بیست و دو ساله بود کـه بعنوان شاگرد اول وارد دانشگاه پسر شد.



اما پسر در همان سال فارغ‌التحصیل شد و کاری در مدرسه دولتی پیدا کرد. زندگی دختر مثل گذشته ادامه داشت و بطری هاي روی قفسه اش بـه شش تا رسیده بود. دختر در بیست و پنج سالگی از دانشگاه فارغ‌التحصیل شد ودر شهر پسر کاری پیدا کرد. در تماس با دوستان دیگرش شنید کـه پسر شرکتی باز کرده و تجارت موفقی را آغاز کرده اسـت. چند ماه بعد، دختر کارت دعوت مراسم ازدواج پسر را دریافت کرد.

زیباترین داستان های کوتاه عاشقانه | 10 داستان عاشقانه

در مراسم عروسی، دختر بـه چهره شاد و خوشبخت عروس و داماد چشم دوخته بودو بدون آنکه شرابی بنوشد، مست شد. زندگی ادامه داشت. دختر دیگر جوان نبود، در بیست و هفت سالگی با یکی از همکارانش ازدواج کرد. شب قبل از مراسم ازدواجش، مثل گذشته روی یک کاغذ کوچک نوشت: فردا ازدواج می کنم اما قلبم ازآن توست… و کاغذ رابه شکل ستاره اي زیبا تا کرد.



ده سال بعد، روزی دختر بطور اتفاقی شنید کـه شرکت پسر با مشکلات بزرگی مواجه شده ودر حال ورشکستگی اسـت. همسرش از او جدا شده و طلبکارانش هرروز وی را اذيت میدهند. دختر بسیار نگران شد و بـه جستجویش رفت.. شبی در باشگاهی، پسر را مست پیدا کرد. دختر حرف زیادی نزد، تنها کارت بانکی خود راکه تمام پس اندازش در آن بود در دست پسر گذاشت.



پسر دست دختر را محکم گرفت، اما دختر با لبخند دستش را رد کرد و گفت: مست هستید، مواظب خودتان باشید. زن پنجاه و پنج ساله شد، از همسرش جدا شده بودو تنها زندگی می کرد. دراین سال ها پسر با پول هاي دختر تجارت خودرا نجات داد. روزی دختر را پیدا کرد و خواست دو برابر آن پول و ۲۰ درصد سهام شرکت خود رابه او بدهد اما دختر همه ی را رد کرد و قبل از آنکه پسر حرفی بزند گفت: دوست هستیم، مگر نه؟



پسر برای مدت طولانی بـه او نگاه کرد ودر آخر لبخند زد. چند ماه بعد، پسر دوباره ازدواج کرد، دختر نامه تبریک زیبایی برایش نوشت ولی بـه مراسم عروسی اش نرفت. مدتی بعد دختر بـه شدت مریض شد، در آخرین روزهای زندگیش، هرروز در بیمارستان یک ستاره زیبا می ساخت. در آخرین لحظه، در بین دوستان و اعضای خانواده اش، پسر را بازشناخت و گفت: در قفسه خانه ام سی و شش بطری دارم، میتوانید آنرا برای مـن نگهدارید؟



پسر پذیرفت و دختر با لبخند آرامش جان سپرد. مرد هفتاد و هفت ساله در حیاط خانه اش در حال استراحت بود کـه ناگهان نوه اش یک ستاره زیبا را در دستش گذاشت و پرسید: پدر بزرگ، نوشته هاي روی این ستاره چیست؟ مرد با دیدن ستاره باز شده و خواندن جمله رویش، مبهوت پرسید: این را از کجا پیدا کردی؟ کودک جواب داد: از بطری روی کتاب خانه پیدایش کردم.



= پدربزرگ، رویش چـه نوشته شده اسـت؟

= پدربزرگ، چرا گریه می‌کنید؟



کاغذ بـه زمین افتاد. رویش نوشته شده بود: معنای خوشبختی این اسـت کـه در دنیا کسی هست کـه بی اعتنا بـه نتیجه، دوستت دارد.





سپاس فراموش نشه Heart Heart Heart Heart Heart Heart
پاسخ
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  رمان عشق من ، عشق تو (عاشقانه ، معرکه) به قلم: خودم
  رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت پایانی.
Exclamation مجنون (داستان ترسناک واقعی) +18
  این یک داستان بی معنی است.
Heart یه داستان عاشقانه غمگین و زیبا از یک دختر((( حتما بخونید)))
Exclamation داستان بسیار ترسناک خونه جدید !
  داستان عاشقی یک پسر خیلی قشنگه(تکراری نیست)
Eye-blink داستان ترسناک +18
  داستان کوتاه دختر هوس باز(خیلی قشنگه)
Rainbow یک داستان ترسناک +18

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان