امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رمان فوق العاده طنز ناتاشا

#7
پارت10
نشستیم رو زمین و بقیه رو سپردیم به اونا ... چند ساعتی نگذشت که صدای تیراندازی قطع شد ... ````````````` نیوشا دزدکی سرکی کشید و یهو پرید تو هواوبشکن زدن_ای ول ای ولهخاتون جون ...تاج سره خاتون جون ..شیر زن خاتون جون ...گل بهسره..دیدم باز داره ابرو ریزی میکنه .. با یه حرکت دست گذاشتم رو دهنشو نشوندمش .._بتمرگ ..مگه نگفتم اینجا از این مسخره بازیا در نیار .. نگفتم اینجا ایراننیست ...کف دستمو گاز گرفت و راه دهنشوباز کرد و نفس عمیقی کشید ..نیوشا _بابا ولم کن .. دارم خاتون و تشویق میکنم .. تا میام یکم جلو این سرهنگ خودی نشونبدم زرتی میزنی تو پر و بالم ..._اخه دیوونه با این لودگیا فقط خودتو مضحکه دستاینا میکنی .. ببین انصاری چطور داره نگات میکنه و با جهادی پچ پچ ...یکم جدی باش ..._بزار هر چی میخوان زر بزنن . اصلا برام مهم نیست ... ااا خاتون جون اومد ...خبر دار ایستادیم ...سرهنگ امینی محکم و استوار جلوی ژنرال خاتون ایستادو سلام نظامی داد .. ما هم پشت بند اون ...خاتون ازاد باش داد و با لهجه بامزهافغانیش به ما خوشامد گفت ...نیوشا_عجب قد و هیکلی لامصب .. فکر کنم تا شوهرشجیک بزنه عینهو اعلامیه میچسبونتش به دیوار ..._زر نزن میفهمه ها ...نیوشا_بگو اخه ضیفه این بدبختا دارن از خونریزی میمیرن تو واستادی واسه مانطق خوشامد گویی میگی...تو همین لحظه خاتون انگار متوجه پچ پچ ما شده باشه باقدمای محکم به سمت ما اومد و جلوی نیوشا ایستاد ..خاتون_اسمفامیلنیوشا_شهر.. کشور.. غذا.. اشیاءخاتون با عصبانیت به نیوشا نگاهکرد_منو دست انداختیه؟سرهنگ قرار بود افراد زبدیتان به ما بدهید نه برایماندلقک بیاورید

پارت11
سرهنگ _ایشون ستوان نیوشا نادری از کارامد ترین افراد ما هستند ...خاتون _اما به نظر نمی اید .. ستوان شما حتی نمیداند در وقتی که یک ژنرالدارد صحبت میکند بایست حواسش به او باشد ...نیوشا _به خدا همه حرفاتون و گوشمیکردم .. از ناتاشا بپرسید ...سرهنگ _ستوان نادری .. به ژنرال ادای احترامکنید ...نیوشا_بله ..قربان ...نیوشا جلو رفت و احترام گذاشت_ستواننیوشا نادری در خدمت شماست ژنرال ...خاتون که انگار کمی از خشمش کم شده بودازاد باش به نیوشا داد و گفت: دیگر از این دلقک بازی ها در نیاور .. اینجا ارتش است .. در ارتش جایی برای مسخره بازی نیست ..از فردا باید دوره اموزشی را ببینید ..نیوشا _خاتون جون .. اا ژنرال ما که دوره دیدیم ..خاتون_دوره ای که دیدهای به درد اینجا نمیخورد ..شما بایست این دوره را بگذرانید تا بتوانید در مقابلگروهکهای طالبان و از طرفی نظامیان امریکایی طاقت بیاورید ..نیوشا باز خواستچیزی بگه که اروم نیشگونی از بغل پاش گرفتم ...یهو جیغی کشید_مگه ازار دارینکبت ...با این حرفش باز خاتون که داشت میرفت به سمت ما برگشت_تو... ..بهپادگان که رسیدیم خودتو به قسمت نظافت خانه معرفی کن .. تا یک هفته باید تمام توالتها را تمیز کنی ....سرهنگ _ژنرال .. این تنبیه در شان یک ستوان نیست.. لطفاتجدید نظر کنیدنیوشا_ای قربونش برم .. مرد به این میگن ..خاتون _ستوان شمااداب نظامی رو یاد نگرفته اند سرهنگ ...اما من اینجا یادش میدهم .. ارتش جای مسخرهبازی نیست ...سرهنگ _ژنرال لطفا اینبار رو ندیده بگیرید ..من به شما قول میدمستوان دیگه از این اشتباهات نکنه ..نیوشا _راست میگه ژنرال دیگه تکرار نمیشه ..
ت‍‌ا کی ب‍‌ای‍‌د خ‍‌ف‌‍ہ خ‍‌ون ب‍‌گیری‍‌م‍ چ‍‌ون دخ‍‌تری‍‌م‍ !؟

#خصته.عز.عادمای.دوست.نما
پاسخ
 سپاس شده توسط BIG-DARK ، ناتاشا1 ، لــــــــــⓘلی ، Sara Ahmadvand


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: رمان فوق العاده طنز ناتاشا - پایدارتاپای دار - 13-04-2020، 22:00

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Rainbow یه رمان خیلی قشنگ.نخونی نصف عمرت فناست
  رمان عشق من ، عشق تو (عاشقانه ، معرکه) به قلم: خودم
  رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت پایانی.
  رمان عاشقشم؟
  رمان تلخ و شیرین
  رمان فوق‌العاده ترسناک «فرزند ابلیس» | نوشته‌ی خودم
Heart رمان[انتقام شیرین]
  رمان تمنا برای نفس کشیدن
  رمان الناز (عاشقانه)
  رمان شورنگاشت(داستانی کاملا واقعی)|ز.م

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان