امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

☠ اتاق تـاریکـــ | dark room ☠

#1
Shocked 

برای افزایش اطلاعات خودتون این تاپیک رو دُنبال کنین!

| منبع: در جستجوی هیولا |

+

[آپدیتـــــ]

#افراد تسخیر شده

| مایکل میلر |

☠ اتاق تـاریکـــ | dark room ☠ 1

مایکل میلر به پلیس گفت که وی آن شب پسرش را در تخت خواب قرار داده است آنها دوتایی باهم دعا کردند که خدا آنها را حفظ کند
شش ساعت بعد او میگوید که به پسرش ۱۱بار چاقو زده و زن و دخترش را نیز کشته است

میلر به مامور پلیس گفت که وی تسخیر شده بود و همسرش به یک شیطان تبدیل شده بود
او به پلیس گفت که وی ساعت ۴صبح دقیقا قبل از اینکه به همسرش چاقو بزند، شروع کرده است به فریاد زدن این شعر از امینم:
حالا شیطان میاد، من ضد مسیح هستم من میخوام تورو بکشم

مایکل میلر ۲۹ساله، غرق در خون دقایقی بعد از کشتن همسر خود (آدریانا) دختر ۹ساله خود (والری) و به سختی مجروح کردن پسر ۴ساله خود (برایان) در حال صحبت با اپراتور ۹۱۱:

با ۹۱۱تماس گرفته اید. امر شما چیست؟
من همین الان خانواده ام را با یک چاقو کشتم، همشون رو، هر سه تاشون رو
اونا بیدار شدن، من داشتم با چاقویی که در دستم بود همسرم رو تهدید میکردم و بچه هام اومدن بیرون و من همسرم رو کشتم و در حقیقت بچه هام رو هم کشتم

آیا تو مطمئنی که خواب نمیبینی مایکل؟
من مطمئنم

آیا تو هیچوقت افکار این کار را قبلا هم داشتی؟
هیچوقت هیچوقت هرگز هرگز … اون فقط به من خورد (منظورش جن هست) مثل یه آجری که به صورت بخوره. من حتی نمی دونم چرا این کارو کردم!

#شکنجه گران

| پیتر اسکالی |

☠ اتاق تـاریکـــ | dark room ☠ 1

پیتر اسکالی متجاوز معروف دیپ وب بود که در مجموع به ۱۸ دختر با منتشر کردن فیلم تخریب دیزی daisys destruction در دیپ وب معروف شد، در این فیلم این مرد پنجاه و یک ساله به همراه یک زن که هیچوقت مشخص نشد کی هست شروع به ازار و اذیت دختری به نام دیزی میکنند ، در این فیلم که حدودا چهل دقیقه است انواع شکنجه ها روی دیزی انجام میشود و بعد به او تجاوز میشود این دختر که بعد از دستگیری پیتر اسکالی جنازش پیدا شد مشخص شد که در زمان فیلمبرداری هشت سال بیشتر سن نداشت، این فیلم سریع در اینترنت پخش شد و به همان سرعت از اینترنت پاک شد اما کسانی که این فیلم رو دیدند، دیدن این فیلم رو اصلا پیشنهاد نکردند حتی برای انسان های با روحیه قوی، بعد از پخش این فیلم پلیس دست به کار شد و چند سال بعد پیتر اسکالی را در فیلیپین دستگیر کرد و در خانه ی او دو جسد از دختران زیر دوازده سال و چندین فیلم تجاوز به ان ها پیدا شد، پیتر اسکالی به سه بار حبس ابد در بیمارستان روانی محکوم شد!!!!!!!!! !!! اون تاکنون چندین فقره تجاوز وقتل مرتکب شده که کوچکترین کیس ۱۸ ماه عمر داشت.

نویسنده سایت در جست و جوی هیولا :


متاسفانه یا خوشبختانه نتونستم کلیپ رو پیدا کنم هیچ جا یافت نمیشه. ولی تمام سعی خودمو میکنم گیر بیارم و براتون بذارم


فیلم رو پیدا کردم و شروع کردم به تماشا کردنش. روی من که خیلی تاثیر بدی گذاشت و تا چند روز اعصابم خورد بود بابت بی رحمی این مرد
تا این حد از بی رحمی رو توی قتل های رد رومی دیگه ندیده بودم
به همین خاطر فیلم رو نذاشتم تا باعث بهم ریختن اعصابم شما هم بشه

#قاتل و مقتول ها

| خواکیم کرول, قاتل سریالی آلمانی |

☠ اتاق تـاریکـــ | dark room ☠ 1

بین فوریه ۱۹۵۵ تا جولای ۱۹۷۶ یکی از قاتلین سریالی نسبتاً مشهور آلمانی، وحشتی عمیق را در این کشور براه انداخته و بیش از ۱۴ نفر را به کام مرگ فرستاد، هر چند خود وی گفته که تعداد قربانیانش بسیار بیشتر بوده و تعداد آن ها را فراموش کرده است. خواکیم کرول بعدها به دلیل جنایات فجیعش در طی ۲۰ سال به «شکارچی رور» «آدمخوار دویسبورگ» و «آدمخوار رور» مشهور شد. کرول اولین قتلش را در سال ۱۹۵۵ مرتکب شد و یک دختر ۱۹ ساله آلمانی را با ضربات چاقو از پای درآورده و در ادامه بدن او را تکه تکه کرد. کرول از آن دسته قاتلین سریالی بود که از همان دوران کودکی به خونریزی و سلاخی کردن علاقه داشت و تنها برای رسیدن به آرزوی خود صبر کرد تا به دوران بزرگسالی برسد.

برخلاف دیگر قاتلین سریالی آدمخوار، کرول تقریباً تک تک قربانیان خود را می خورد و بدن آن ها را تکه تکه می کرد. وی پس از قتل، قربانیان خود را لخت کرده و پس از تجاوز، بخش هایی از گوشت آن را بریده و برای خوردن نگهداری می کرد. وی بعدها ادعا کرد که به دلیل عدم توانایی در خریدن گوشت تصمیم به آدمخواری گرفته است. همچنین وی ادعا کرد که خوردن گوشت کودکان تنها آدمخواری بوده که واقعاض از آن لذت برده است.

بعد از قتل یک دختر ۴ ساله توسط کرول، یکی از همسایه های کرول اعلام کرد که لوله فاضلاب مسدود شده است و وقتی وی به خانه کرول مراجعه کرد و علت را جویا شد، کرول گفت که «دل و روده» باعث مسدود شدن لوله فاضلاب شده است. در واقع دل و روده ی دختر بینوا بود که در داخل لوله ها گیر کرده بود.

بعد از این که پلیس از ماجرا خبردار شد به خانه کرول هجوم برد و آن جا بود که با خانه ای پر از وحشت مواجه شد و دست هایی قطع شده را دید که در حال پختن در درون یک قابلمه بودند. کرول نیز مانند تول از ضریب هوشی بسیار پایینی برخوردار بود. بسیاری بر این باورند که دلیل موفقیت کرول در این همه قتل و دستگیر نشدن این بود که پلیس در جستجوی یک قاتل بسیار باهوش بوده و نتوانسته بودند هیچ ارتباط و منطقی بین این جنایات عجیب و غریب پیدا کنند.
پاسخ
 سپاس شده توسط ρσєѕɪ ، شـــقآیــق ، sober ، ⓩⓐⓗⓡⓐ ، Sirvan10_a ، †ᴾᴼᴵˢᴼᴺ† ، _ƇRAƵƳ_ ، ♥Nastaran♥ ، _leιтo_ ، موناجون خوشگل
آگهی
#2
#مرگ های عجیب

| اشتباه مرگبار لایو Malachi Hemphill |

☠ اتاق تـاریکـــ | dark room ☠ 1

روز دوشنبه مالاچی همفیل (Malachi Hemphill)، پسر سیزده ساله اهل ایالت جورجیای آمریکا، در حالی که اسلحه ای در دست داشت، به شکل زنده در اینستاگرامظاهر شد. بعدا مادرش متوجه شد کسی از وی سوال کرده بود چرا اسلحه خشاب ندارد و از وی خواسته بود خشاب را در داخل اسلحه بگذارد.

لحظاتی بعد، صدای شلیک گلوله به گوش رسید و زمانی که مادر و خواهر مالاچی به اتاقش وارد شدند، وی را غرقه در خون در کف اتاق پیدا کردند در حالی که همچنان گوشی اش روشن بود.

مادرش تاکید دارد این اتفاق کاملا تصادفی بود و به هیچ وجه خودکشی در کار نبود.مادر مالاچی مطمئن نیست پسرش چطور اسلحه را به دست آورده بود، اما احتمال می دهد شاید آن را از یکی از دوستان یا فرد دیگری دریافت کرده بود.


#اجسام و مکان های تسخیر شده

| دختر جاده استودلی – Studley street girl |

☠ اتاق تـاریکـــ | dark room ☠ 1

ترسناک‌ترین افسانه‌های شهری آن‌هایی هستند که نزدیک خانه رخ می‌دهند. در ویرجینیا جاده‌ای به نام استودلی وجود داشت. سال‌ها قبل یک دختربچه همراه مادر و پدر الکلی‌اش در یک خانه کوچک در این جاده زندگی می‌کرد. یک شب پدر الکلی‌اش او و مادرش را تا حد مرگ کتک زده و به خودش شلیک می‌کند. این دختر که فکش از صورت اش آویزان شده بود سریع نمرد و به سمت جاده رفت تا کمک بخواهد، درحالی‌که لباس‌خواب اش خونی بود.

حالا اگر به جاده استودلی رفته و از پیچ‌های آن عبور کنید دختربچه کوچکی را می‌بینید که در آنجا می‌چرخد و پشت اش به شماست. برخی راننده‌ها که از موضوع خبر ندارند و برای کمک کردن به‌طرف اش می‌روند، او به سمتشان برگشته و جیغ می‌کشد. گاهی هم از دهان اش خون می‌چکد.


#انسان های عجیب

| سم الکساندر، مردی با دو چهره (Sam Alexander) |

☠ اتاق تـاریکـــ | dark room ☠ 1

وی مردی با ظاهری کاملا نرمال بود که تا اوایل ۲۰ سالگی به عنوان بازیگر در تئاتر شابرت (Shubert) شیکاگو مشغول به کار بود تا اینکه روزی بر اثر بی احتیاطی خودش، مخزن گازوئیل منفجر شد و قسمت تحتانی صورتش از بین رفت. تعداد ۲۲ جراحی انجام پذیرفت که هیچ یک چندان موفقیت آمیز نبود.

سام به مدت ۱۳ ماه در بیمارستان بستری و سپس در مرکز توان بخشی ساکن شد. یک روز آگهی سیرک پیتر کورتز (Peter Kortes) را در روزنامه دید و تصمیم گرفت خود را به کورتز معرفی کند. زمانیکه در حضور گرداننده سیرک ماسک خود را برداشت، کورتز از نمایش او شکه شد و بلافاصله وی را استخدام کرد. سام مردی مهربان با صدایی لطیف و مسحور کننده و بیانی نافذ بود و تماشاچی را میخکوب میکرد و سریعا مرکز توجه قرار میگرفت. حین اجرا جمعیت جیغ میکشیدند و خانم ها میگریستند. حتی چندین بار مبالغی به او پرداخت شد که از اجرا کناره گیری کند. در دیگر سیرک ها مانند بارنام و بیلی (Barnum & Bailey), واردهال (Ward Hall) و رینگلینک بروس (Ringling Bros) به ایفای نقش پرداخت و بالاخره موفق به راه اندازی شوی انفرادی شد. الکساندر سرانجام در سال ۱۹۹۷ درگذشت.
پاسخ
 سپاس شده توسط ρσєѕɪ ، شـــقآیــق ، sober ، هان هه جین ، ♥Nastaran♥ ، _leιтo_ ، موناجون خوشگل
#3
#دیپ وب و دارک وب

| همه چیز درباره رد روم Red Room |

☠ اتاق تـاریکـــ | dark room ☠ 1

در ابتدا باید بگم رد روم اسم یک سایت نیست. رد روم به محیط کوچکی از فضای دارک وب میگن که شامل سایت های شکنجه آنلاین هستش یا به طور ساده تر تمامی سایت هایی که به صورت زنده فیلمی از کشتار و یا شکنجه فردی درون دارک وب منتشر میکنند جزو دسته بندی سایت های رد رومی هستند. این سایت ها با هدف کسب درآمد های کلان و ارضای حس سادیسمی ساخته شدند و توسعه یافتند. رد روم به معنای اتاق قرمز هستش در برخی جاها رد روم رو اینطور نوشتن: red rum و بعدا گفتند اگر اون رو برعکس بنویسیم میشود murder به معنای آدم کشی که این جمله کاملا غلط و من در آوردی هستش, رد روم همان به معنای اتاق قرمز هستش.

☠ اتاق تـاریکـــ | dark room ☠ 1

مرگ برای تو “Death for you” اسم یکی از اولین سایت ها رد رومی بود که از هدفی که در خط با ذکر کردیم پیروی میکرد. نمای سایت بسیار ساده و کلیشه ای بود و رنگ های اصلی اون سیاه به معنای ترس و وحشت و قرمز به معنای خون بود. در صفحه اصلی سایت زیر منو متنی وشته شده بود که اون رو برای شما ترجمه کردیم:

در اینجا شما جزئیات جنایت آمیز و خونین را تجربه خواهید کرد بدون اینکه خودتان مجبور باشید آنها را بگذرانید. ما گروه کوچک وجهانی از افرادی هستیم که خود را وقف ارائه دادن بهترین سرگرمی زنده و خونین برای شما کرده ایم. نمایشهای مرگ بصورت زنده از یک سایت مجزا پخش میشود و هر ماه نمایش داده میشوند تا زمانیکه شرکت کننده ای باشد. در حالیکه همهء نمایشها بگونه ای از قبل برنامه ریزی شده اند، چیزهای اتفاقی نیز رخ می دهند. همیشه راههای جدیدی برای رفتن وجود دارد و شما ممکن است سعی کنید حدس بزنید اتفاق بعدی چه خواهد بود. یکبار که هزینهء عضویت را پرداخت نمایید، تمام نمایشهای اتاق قرمز بمدت یکسال مجانی میباشد. توجه داشته باشید که تماشاگران نمی توانند با شرکت کنندگان تعامل داشته باشند یا درخواستهای شخصی بکنند. شما همچنین می توانید کامنتهای خود را بصورت بی نام بگذارید.

سایت (مرگ برای تو – Death for you) بعد از تقریبا دو سال کار به یکباره ناپدید شد. هنوز هم هیچ کس دلیل آن را نمیداند اما چیزی که واضح است این بود که طی این دو سال صد ها جنایت آنلاین توسط آنها رخ داد و از این طریق پولی بیش از آنچه که فکر کنید بدست آوردند. بعد از ناپدید شدن سایت (مرگ برای تو – Death for you) فرصتی برای سایت های جدید پیش آمد تا عرض اندام کنند و بتونند جایگزین مناسب و یا بهتری برای آن بشوند. طی این دوره سایت های رد رومی به دو بخش سایت های آنلاین و آفلاین تقسیم شدند.

☠ اتاق تـاریکـــ | dark room ☠ 1

سایت های آفلاین سایت هایی بودند که قدرت پخش آنلاین شکنجه ها را نداشتند به همین خاطر ویدیو هایی رو برای فروش میگذاشتند که از قبل فیلمبرداری شده بود. اما طی گذشت زمان سایت های رد رومی آفلاین محبوبیت خودشان را از دست دادند چون سایت های فیکی روی کار آمده بودند که ویدیو های شکنجه و گشتار میگذاشتند اما کسی داخل ویدیو نه شکنجه میدید نه کشته میشد بلکه فیلمی که فروخته میشد حاوی حقه و ترفند های فیملبرداری و ادیت بود که مخاطب رو گول بزنند و پول دریافت کنند و در اضای آن کسی کشته نشود که با کمی زمان این ماجرا لو رفت و دیگر کسی به سمت سایت های آفلاین نرفت و تعداد کمی سایت آفلاین محبوب باقی ماند که کار آنها فروش فیلم های قدیمی سایت های رد رومی آنلاین بود.

اما از آنور که سایت های آفلاین محبوب خود را از دست میدادند سایت های رد رومی آنلاین به محبوبیت های روز افزون از سمت سادیسمی ها میرسیدند به طوری که سایت ها برای رقابت با یکدیگر هر بار روش ها و امکانات جدیدی را ابداع میکردند. چت روم های از اولین امکانات تازه ای بود که درون رد روم ها به نمایش درآمد. رد روم ها قابلیتی رو گذاشتند که کاربر در آن میتوانست در حین دیدن ویدیو آنلاین با پرداخت دوباره مقدار معینی پول تعیین کند که قربانی داخل ویدیو چگونه شکنجه شود. به طور مثال فردی با پرداخت مقداری بیت کوین میگفت که با نخ دهان قربانی را بدوز و وقتی شکنجه گر این دستور را اجرا میکردند دوباره درگاه درخواست باز میشد و فرد دیگری با پرداخت پول میگفت دستش را با اره برقی قطع کن. شکنجه گر نیز دستور را اطلاعات میکرد و دوباره درگاه درخواست را باز میکرد و این عمل تا جایی ادامه پیدا میکرد تا قربانی از شدت درد یا خونریزی بمیرد. گاهی سایت هایی وجود داشتند که با مردن قربانی درگاه را نمیبستند و بازم افرادی وجود داشتند که با پرداخت پول دستورات جدیدی را میدادند تا شکنجه گر بر روی اجساد قربانی انجام دهد.

☠ اتاق تـاریکـــ | dark room ☠ 1

چیزی که در متن بالا خواندید شاید بشود گفت از معمولی ترین درخواست هایی بود که درون رد روم انجام میشد. ولع افراد سادیسمی برای دیدن ویدیو ها شکنجه به قدری بالا رفته بود که هر دفعه پیشنهادات وحشتناک تری میدادند به طوری که شیطان به نتیجه رسید انسانها موارد بهتری برای اداره جهنم و عذاب هایش هستند.

به مرور زمان سایت ها گسترش پیدا کردند به طوری که هر سایت به طور همزمان چندین ویدیو آنلاین پخش میکرد و تعداد شکنجه گر های بعضی سایت ها به چند تن رسیده بود و در این میان سایت هایی بودند که توسط یک فرد اداره میشدند و شکنجه گر همان صاحب سایت بود. برای مثال فردی به اسم پیتر اسکالی (درباره این فرد به طور مفصل توی سایت توضیح دادیم) از این دسته افراد بود که با ناشی گری هویت خود را لو داد و باعث شد توسط ولت آمریکا دستگیر شود. سازمان هایی مثل سی آی ای و اف بی آی ساکت نماندند و سعی کردن عوامل تمامی سایت ها مثل پیتر اسکالی رو دستگیر کنند اما هرگز موفق به انجام این کار نشدند و هنوز که هنوزه سایت های زیاد رد رومی در حال فعالی هستند.

عمده تفاوتی که وبسایت های رد رومی حال حاضر با سایت های قدیمی دارند در نوع قربانی های اونها هستند. سایت های قدیمی از افراد بی خانمان استفاده میکردند برای قربانی کردن چون افراد کمتری هستند که پیگیر ناپدید شدن این افراد بشوند و دارای دردسر کمتری هستند. اما وبسایت های رد رومی معاصر علاوه بر افراد بی خانمان اهدافی یا افرادی رو دنبال میکنند برای دزدیدن که اون افراد دارای خانواده خوب و تا حدی سطح بالا هستند اما به قدری توی کشیدن نقشه برای این افراد خوب عمل میکنند که هیچ کس نمیتواند با پیگیری های مداوم نشانه ای بدست بیاورد.

☠ اتاق تـاریکـــ | dark room ☠ 1

شاید براتون سوال پیش بیاید این اهداف از پیش تعیین شده چه کسانی هستند و یا اصلا چرا به عنوان هدف انتخاب میشوند. اگر دقت کنید من قبلا توی سایت در جستجوی هیولا اعلام کردم که به طور مبتدیانه وارد دیپ وب نشوید. پیام من برای همین روز هستش. اگر شما در ایران هستید کوچک ترین بلایی سرتون نمیاد اما اگر خارج از ایران باشید ممکنه با کوچیک ترین اشتباه توی این محیط که میتونه حتی شامل یک کلیک بشه زندگی خودتون رو به باد بدهید. درسته! فقط یک کلیک که کمتر از یک ثانیه زمان میخواد. با یک کلیک اشتباه شما به تور مجوز این رو میدید که ثاحب سایت اطلاعات شما رو بدست بگیره و حتی بتونه از طریق وب کم زندگی شما تحت کنترل بگیره.

قربانی های سایت های رد رومی جزو هم جور افراد با هر سنی هستند. به طور مثال از یک دختر بچه ۲ یا ۳ ساله گرفته تا یک پیرمرد ۵۰ ساله اما اکثر قربانی ها زنان بالغ هستند چون شکنجه اونها بیشتر باب میل افراد سادیسمی هستند. بعضی رد روم ها هم تنها در یک حیطه خاص فعالیت میکنند مثلا شکنجه افراد دوجسنه ام تو اف یا بالعکس و یا هر دو. سایت هایی هم هستند که مانند پیتر اسکالی تنها بر روی کودکان زیر ۱۰ سال تمرکز دارند.

شکنجه های رد رومی بر روی صنعت فیلم سازی ها تاثیر به سزایی گذاشت. کارگردان ها و افراد معمولی در زمین کشت و کشتار و یا شکنجه به اندازه افراد سادیمسی نمیتوانند یک صحنه خشن را تصویر سازی کنند. به همین خاطر تعداد از کارگردانان به سایت های رد رومی روی آوردند و طی همین اتفاقات جرقه یکی از خشن ترین فیلم های سینمایی سریالی تاریخ به ذهن James Wan رسید و مجموعه اره به وجود آمد. فردی ملقب به (ساسیتیس – sasitis) تصمیم به ساخت ویدیویی ماجرایی کرد و طی آن چندین قربانی را طی مراحل مختلف به قتل رساند. تنها فعالیت (ساسیتیس – sasitis) در همین یک ویدیو خلاصه شد چون قبل و بعد این ویدیو چیزی از او وجود نداشت و بعد ساخت این ویدیو ناپدید شد. ایده کلی موضوعی اره از همین یک فیلم شکل گرفت اما کارگردان و نویسنده مجموعه برای ساخت ادامه این فیلم نیاز به ایده های سکنجه ای و کشتار داشتند پس به همین خاطر از ویدیو های تکی دیگری که دیگر سایت ها میگذاشتند استفاده کردند. میتوان گفت بیشتر صحنه های شکنجه و کشتاری که درون مجموعه اره هستند ایده گیری از ویدیو های رد رومی است.

☠ اتاق تـاریکـــ | dark room ☠ 1

البته این ماجرا تنها شامل مجموعه اره نمیشد بلکه مجموعه هاستل هم ایده برداری از ویدیو های رد رومی بود. مجموعه هاستل شامل ۳ فیلم سینمایی هستش که در سال های ۲۰۰۵ – ۲۰۰۷ – ۲۰۱۱ ساخته شد. اما یه فرقی اساسی بین فیلم ۲۰۰۷ هستش با بقیه. درسته که صحنه های استفاده شده این این مجموعه برگرفته از شکنجه های واقعی هستش اما فیلمی که در سال ۲۰۰۷ ساخته شد به طور کامل از روی واقعیت نشات گرفته بود. داستانی که در سری ۲۰۰۷ مجموعه هاستل روایت میشود دیالوگ به دیالوگ از روی واقعیت ساخته شده.

در سال ۲۰۰۴ درست همان سالی که اولین قسمت از مجموعه اره اکران شد اف بی آی محلی مرموز را پیدا کرد و پس از طرح نقشه ای و محاصره کردن آنجا پی برد که این محل یکی از بدترین جاهایی است که مربوط بود به یکی از خشن ترین و معروف ترین سایت های رد رومی. مکانی کاملا ایمن و غیر قابل قرار. قربانی های زیادی نجات پیدا کردند. اجساد بسیاری از افراد یافت شد که ماه ها قبل گزارش ناپدید شدن آنها به پلیس داده شده بود و پلیس به علت نبودن سرنخ ناتوان بود در پیدا کردن افراد. تمامی افرادی که در آن ساختمان نقش داشتند مانند نگهبانان دستگیر شدند. آن سایت رد رومی بسته شد. طی آن عملیات عامل اصلی که تمامی این افراد را اداره میکرد را نتوانستند دستگیر کنند و آن فرد فرار کرد. اما با چک کردن دوربین های مدار بسته ای که در آنجا بود هویت فرد را شناسایی و بعد از گذشت چندین ماه او را دستگیر کردند (هویت این فرد هیچ گاه برای افراد عادی فاش نشد و پیدا شدن این مکان هیچگاه تحت پوشش رسانه ای قرار نگرفت.)

کارگردان قسمت ۱ و ۲ هاستل Eli Roth از روی مقدار کمی از ویدیو های دوربین های مداربسته ای که در اختیارش قرار دادند ایده ساخت فیلم هاستل ۲ به ذهنش رسید با این تفاوت که تمام آن چیزی که درون دوربین های مدار بسته ضبط شده بود را به تصویر کشید و تنها اسمها و افراد را عوض کرد. فیلم های جنایی یا راز آلود زیادی از صحنه های رد رومی استفاده کردند اما مجموعه اره و هاستل از برجسته ترین این فیلم ها بودند.

در نهایت تاکید میکنم چه تو ایران چه خارج از ایران به صورت مبتدیانه وارد محیط دارک وب نشید که با کوچیک ترین اشتباه زندگی خودتون رو به باد بدید. زندگی یک گیم نیست که با هر بار گیم آور شدن از اول شروع کنید. شما فقط یه فرصت برای گذراندن تنها یک دوره دارید پس نهایت استفاده رو بکنید. ((:

#جادوگران واقعی

| دورین والینت |

☠ اتاق تـاریکـــ | dark room ☠ 1

مادر جادوگری مدرن «دورین والینت» در قرن بیستم یکی از مشهورترین جادوگران انگلیس بود تا جایی که به او لقب «مادر جادوگری مدرن» را داده اند. او نوشته های زیادی درباره ابزارآلات جادوگری معاصر و فنون جادوگری دارد.
وی به مسموم کردن همسرانش شد، ضمن اینکه شاهدانی ادعا کردند او را بارها در حین قربانی کردن حیوانات برای شیطان دیده اند.
در آنجا بود که همه متوجه شدند او جادوگر شده و در مراسم های جادوگری شرکت می کند. در بازرسی خانه او، پودرهای عجیب و غریبی پیدا کردند که معلوم نبود از چه چیزهایی ساخته شده است.
سال ۱۳۳۴ او به جرم جادوگری تحت محاکمه قرار گرفت. او اولین جادوگری بود که در خاک ایرلند محاکمه می شد. نکته عجیب اینجاست که آلیس در شبی که قرار بود کشته شود به طرز اسرارآمیزی ناپدید شد و از آن موقع به بعد هیچ وقت دیده نشد.


#شیطان پرستان مشهور

| زندگینامه مرلین منسون |

☠ اتاق تـاریکـــ | dark room ☠ 1

مرلین منسون کیست ؟
برایان هیو وارنر متولد ۵ ژانویه ۱۹۶۹ . معروف به مرلین منسون . این نام ترکیبی از دو اسم مرلین مونرو و چارلز منسون هست .

هدف ازین بخش ترویج شیطان پرستی و شیطان پرستان نیست
تنها معرفی شیطان پرستان است تا شما به اشتباه الگویی از آنها برندارید

خیلی ها فکر میکنند که مرلین شخصیت معروف افسانه ای یا یکی از بزرگترین راهبه ها بعد از راسپوتین هست ولی مرلین اصلا مرد نیست . مریلین مونورو شخصیت معروف و بسیار محبوب آمریکایی هست که بعد از دوران جوانی به بازیگری روی آورد . و همین طور منسون بزرگترین گی ( همجس باز پسر ) دنیا نیست . چارلز منسون بیماری روانی هست که با پیش گویی های افسانه ای و نژاد پرستانه خودش باعث نفرت عمومی شده بود . و یکی از منفور ترین شخصیت ها توی آمریکا هست .

ترکیب دو اسم از شخصیت های معروف منفور و محبوب نشان دهنده ی تضاد هستند . تضادی که توی شخصیت مریلین منسون موج میزنه .

آیا مریلین منسون شیطان پرست هست ؟

در جواب سوال به طرز ناباورانه ای باید بگم نه . مریلین شیطان پرست نیست اگر هم باشه تو اشعارش وصفی از شیطان نبرده .

ولی مریلین منسون یکی از بزرگترین صد مسیحی ها هست . مریلین منسون در کودکی تو خوانواده ای مذهبی بزرگ میشه و در سنین بلوغ به کلیسا میره . همین جاست که سرنوشت برای او این گونه رقم میخوره . در کلیسا به مریلین منسون تجاوز میشه . از اون به بعد مریلین از کلیسا متفنر میشه .
اشعار او معمولا درباره ی جنگ . مسیح . جنگ های صلیبی . هرزه های خیابانی هست

شاید هنوز فرق شیطان پرست با ضد مسیح برای دوستان مشخص نباشه . ولی مریلین منسون شیطان پرست نیست و در خیلی از مصاحبه هاش وجود خدا رو تائید میکنه و میگه من خدا رو قبول دارم . ولی از مسیح و ادیان خدا متنفر هست . و یکی از بزرگترین ضد مسیح های دنیا به شمار میره . از آلبوم های معروفش میشه HOLY WOOD رو نام برد که به معنی چوب مقدس هست . اشاره به جنگ جهانی اول و ساخت سلاح ها با قنداق های چوبی رو داره .

مطلب بسیار جالبتر این که مریلین منسون یکی از بزرگترین استادان فلسفه ی دانشگاه هست و توی ۳ دانشگاه بزرگ آمریکا فلسفه تدریس میکنه . از نظر موسیقی سبک مریلین متال هست . موسیقی مریلین منسون جذابیت موسیقی دهه ی ۹۰ میلادی رو نداره ولی از نظر اشعار و معنی بسیار قوی کار کرده.

نتیجه گیری : مریلین منسون شیطان پرست نیست . ضد مسیحی ANTI CHRIST هست . دوستانی که عادت دارن همه چیز رو به شیطان پرستی ربط بدن باید بدونن که ضد مسیح . هرج و مرج طلب . و خیلی از فرقه های منفور دیگه شیطان پرست نیستند . درسته خوب نیستند و ضد خدا و ادیانش هستند ولی شیطان رو پرستش نیستند.
ولی شیطان رو پرستش نمیکنند .

اطلاعات جانبی درباره ی مریلین منسون که ممکنه واقعیت نداشته باشه مثلا:
مریلین منسون آلت تناسلی خودش رو قطع کرده به این دلیل که از روابط جنسی متنفر هست

مریلین منسون یک چشم خودش رو درآورده

مریلین منسون قرار بود به پاشنه ی پاش سم اضافه کنه که دکتر ها مخالفت کردند

به کل دروغ هستن

مریلین منسون فقط نمادی از ذات کثیف انسان ها هست و تمام آرایش های فجیه برای نشان دادن اینه که انسان ها چه قدر میتونن پست باشند

#اسرار پنهان

| تئوری کارتون توپولوها (یادگاران مرگ) |

☠ اتاق تـاریکـــ | dark room ☠ 1

توپولو ها یا «Teletubbies» مجموعه برنامه کودکی بود که در ۱۲۰ کشور به نمایش درومد و به بیش از ۴۵ زبان دوبله شد که در ایران با نام «توپولوها» شناخته میشه، باعث سرگرمی بچه ها و وحشت بعضی از والدین شد. اخیرا تئوری هایی درباره ی این برنامه مطرح شده که سه تا از معروفاشو براتون میگم:

۱- توپولوها در واقع برده های ژنتیک زیستی هستند!

این یکی از معروف ترین تئوری هاس، مدرک؟ واقعیت اینه که ما هیچ چیز درباره ی اینکه این توپولوها چجوری بوجود اومدن نمیدونیم، ولی برای بعضی ها مشخصه که این موجودات سرنوشت خودشونو کنترل نمیکنند. اگه دقت کنید،همیشه یه “صدای عجیب” بهشون میگه چیکار کنند، بخوابند یا بخورند.

همچنین یه شخصیتی که شبیه جارو برقیه هم وجود داره به نام “نو نو”، که مرتباً مراقبشونه و حواسش هست که دستوراتو اجرا کنند. در آخر یه اسیاب بادی وجود داره که نقش مقدسی داره و به نوعی نقش خداشونو داره، و بالای تپه قرار گرفته،هر وقت که این آسیاب میچرخه باعث میشه توپولوها هرکاری داشتن انجام میدادنو ول کنن و زانو بزنن و اونو بپرستند؛ بعد اسیاب یکیشونو انتخاب میکنه و یه برنامه از طریق تلویزیون وسط شکمش پخش میشه.

۲- توپولوها درواقع بچه هارو شستشوی مغزی میدن!

اصلا ادامش و در نظر نمیگیریم: به تیتراژ این برنامه برمیگردیم وقتی بلندگوها از زمین میان بیرون و این جمله رو میگن:”وقت توپولوهاس!” و باز هم بار ها تکرارش میکنند. همین باعث شد تا بسیاری از والدین این برنامه کودک و تحریم کنند،چون فکر میکردند که این برنامه درواقع داره بچه هاشونو شستشوی مغزی میده.

☠ اتاق تـاریکـــ | dark room ☠ 1

۳- ارتباط عجیبه توپولوها و هری پاتر!

هری پاتر و توپولوها که هر دو در سال ۱۹۹۷ ب نمایش درومدند،بهم مرتبطند. مدرک؟ به آنتن هایی که روی سر “تینکی-وینکی” و “دیپسی” و “پو” قرار دارد، دقت کنید. اگه این سه تا شکل و روی هم قرار بدیم شبیه سمبول “یادگاران مرگ”میشه، یه عنصر کلیدی در دنیای «جی کی رولینگ». مورد دیگه ای که میشه بهش اشاره کرد،انتن روس سر ” لا لا” است،که شبیه صاعقس و به طرز عجیبی شبیه صاعقه ایه که روی سر هری پاتره.
پاسخ
 سپاس شده توسط ρσєѕɪ ، شـــقآیــق ، sober ، هان هه جین ، _ƇRAƵƳ_ ، _leιтo_
#4
#آزمایش های سری

| آزمایش زندان استنفورد |

☠ اتاق تـاریکـــ | dark room ☠ 1

آزمایش زندان استنفورد یکی از معروفترین و خطرناک ترین آزمایش های روانشناسی بوده است. در این آزمایش چندین دانشجوی سالم از نظر روانی نقش های زندانی و زندانبال را پذیرفتند. پس از گذشت چند رو اکثر زندانبانان رفتارهای شدید سادیسمی از خود نشان دادند. آزمایش به خاطر ترس از کنترل خارج شدن وضعیت بعد از ۶ روز متوقف شد.

زیمباردو، محقق مسئول آزمايش و تیمش می‌خواستند ببینند که آیا از روی صفات شخصیتی و ذاتی زندانیان و زندانبانان، می‌توان علت بدرفتاری‌هایی را که در زندان‌های آمریکا می‌شود درک کرد. آزمایش زندان استنفورد، نمایشی است از قدرت خارق العادهٔ موقعیت؛ و همچنین، قدرت هنجارهای سازمانی در درون محیط‌هایی مثل زندان را نشان می‌دهد.

شركت کنندگان، به طور شانسی در نقش زندانی یا زندانبان قرار داده شدند؛ بنابراین، هیچ چیزی در شخصیت آنها وجود نداشت که بتواند رفتار آنها را توضیح دهد. اما آنهایی که نقش نگهبان و زندانی را ایفا می‌کردند آزاد بودند تا هر طور که دلشان می‌خواهد رفتار کنند. این موضوع، به طرز اعجاب آوری، شبیه به همان چیزی است که در زندان‌های واقعی می‌بینیم. این یافته‌ها نشان می‌دهند که خودِ موقعیت زندان به قدری پاتولوژیک است که می‌تواند رفتار انسان‌های عادی را خراب و در کانالی دیگر بیندازد.
پاسخ
 سپاس شده توسط ρσєѕɪ ، شـــقآیــق ، sober ، هان هه جین ، _leιтo_
#5
#اتفاقات اسرار آمیز

| کلاریتا ولانوا |

☠ اتاق تـاریکـــ | dark room ☠ 1

اين داستان عجيب ماجراي دختري است که گاهگاه از فرو رفتن دندانهاي يک موجود نامرئي در بدنش، وحشتزده مي شد و داد و فرياد ميکرد. حتي زمانيکه پليس به کمکش شتافت باز هم به فرياد زدن ادامه داد. هيچکس نميدانست اين موجود ناشناخته که دندان هاي خود را در بدن اين دختر بيچاره فرو مي کند، چيست ؟و تا به امروز نيز کسي موفق به شناسايي آن نشده است.

در شب دهم ماه مه ۱۹۵۱ که شب آرام و گرمي بود، پليس اين دختر را که دچار هيجانات شديد عصبي شده بود، به مرکز فرماندهي کل اورد. پزشک مخصوص او را تحت معايناتي قرار داد و سپس در حاليکه غرغر مي کرد، کلاهش را روي سرش جابجا کرد و با اوقات تلخي گفت : اين درست و منطقي نيست که براي معاينه يک دختر مصروع نصف شب مرا از رختخواب بيرون کشيده ايد. شهرداري مانيل چيزي نگفت و با حيرت به پزشک عصباني و دخترک بيچاره که فرياد مي زد، نگاه مي کرد. تاول هايي که در محل دندان گرفتگي بود، روي بازويش ديده مي شد. آيا اين امکان وجود داشت که در موقع بروز حمله عصبي خودش بازويش را گاز گرفته باشد ؟ و يا اينکه همانطور که ادعا مي کرد موجودي نامرئي او را در اتاق دربسته اش وحشيانه مورد حمله قرار مي داد ؟ هر چه که بود، اين مورد خاص آنقدر عجيب بود که آنها را وادار کرد تا پزشک را نيمه شب به آنجا بکشانند.
شبيه همين اتفاق براي دختر ۱۷ ساله اي بنام کلاريتا ولانوا

تنها توضيحي که کلاريتا در مورد اين موجود نامرئي مي توانست ارائه بدهد اين بود که:

اين موجود شبيه به انساني غول پيکر با چشماني درست و ترسناک و لباسي گشاد و سياه رنگ بود و هر وقت که قصد حمله داشت در هوا معلق مي شد. پس از گذشت لحظاتي، دختر دوباره شروع به داد و فرياد کرد و مي گفت که آن موجود وحشتناک بازگشته است و از ميان ميله هاي زندان اورا مورد آزار قرار مي دهد. پليس که از اين رفتار دختر، خشمگين و در عين حال مضطرب شده بود، در زندان را باز کرد و در ختر را در حاليکه با صداي بلند، فرياد مي کشيد، به سالن زندان راهنمايي کرد. در انجا پليس آثار گاز گرفتگي هاي تازه اي را روي شانه و بازوي دختر مشاهده کرد. محل هاي کبودي به چيزي شبيه به آب دهان آغشته بود. مامورين با عجله رئيس زندان را مطلع کردند. پس از رسيدن رئيس پليس و شهردار، پزشک مخصوص دختر را معاينه کرد. نکته عجيب و شگفت آور، اينجا بود که هيچکس قادر نيست تا پشت گردن و شانه خود را گاز بگيرد. کلاريتا بقيه شب را روي نيمکتي در جلوي اداره پليس گذراند، و آنقدر گريه کرد تا بالاخره خوابش برد. صبح روز بعد، وقتيکه پليس اماده شد تا او را به جرم ولگردي به دادگاه ببرد،

دوباره شروع به داد و فرياد کرد. آن چيز نامرئي برگشته بود و پشت او را گاز مي گرفت. دو پليس قوي هيکل او را گرفتند و ديگري نيز دستهاي او را نگه داشت. مامورين پليس در برابر چشمان حيرت زده خود علائم گاز گرفتگي تازه اي را روي بازوها، کفت دست و گردن دختر بيچاره ديدند. اين حمله حداقل ۵ دقيقه ادامه داشت تا اينکه دختر در اثر شدت درد از هوش رفت و روي زمين افتاد. پزشک مخصوص زندان دوباره او را معاينه کر و با تعجب سر خود را به نشانه پاسخ منفي تکان داد. زيرا هيچ گونه آثار غش يا صرع در وي ديده نمي شد.

محل هاي دندان گرفتگي واقعي بودند. پزشک بلافاصله شهردار و اسقف اعظم را خبر کرد. تقريبا ۳۰ دقيقه قبل از رسيدن آنها دختر به هوش آمد.
آثار گازگرفتگي روي بازوهايش ورم کرده بود و کف يکي از دستهايش نيز کبود و متورم شده بود. زمانيکه شهردار و پزشک مخصوص او را به بيمارستان زندان مي بردند، کلاريتا شروع به جيغ. داد کرد و گفت که ان موجود نامرئي دوباره به او حمله کرده است و اينبار او تنها نبود، بلکه يک موجود چشم درشت ديگر نيز به کمکش آمده بود. شهردار بعدا تاکيد کرد که علائم کبودي در اطراف گردن و سر انگشتان دختر ديده شد.سفر پازنده دقيقه اي به بيمارستان زندان، براي شهردار مانيل، پزشک مخصوص، خود دختر و راننده اتومبيل يک کابوس وحشتناک بود. اما اين حملات يکباره متوقف شدند و کبودي ها و محل دندان گرفتگي ها به تدريج از بين رفت و ديگر هيچگاه چنين حادثه اي براي وي پيش نيامد. پس از اين ماجرا شهردار اظهار داشت که : « براي اين واقعه شگفت آور هيچ توجيه قابل قبولي وجود ندارد »

#حوادث

| دزدی سیگنال شبکه CBS |

☠ اتاق تـاریکـــ | dark room ☠ 1

گاهي در دنيا اتفاقاتي رخ ميدهد كه همگان را شوكه ميكند ، گاه اين اتفاقات در مقابل چشم ميليون ها نفر رخ ميدهد
كه ديگر جاي بحثي باقي نميگذارد و سكوت بهترين پاسخ براي ان اتفاق است
به ويدئوي بالا خوب نگاه كنيد ايا اين تصاوير براي شما هم به مانند ديگران اشناست ؟ ايا در فيلم هاي ترسناك قطع شدن تصاوير تلوزيون و ظاهر شدن شخصي در ان را ديده ايد ؟ يا اين تصاوير را در قسمتي از مشهور ترين اهنگ ر پ جهان از امينم به نام خداي رپ ديده ايد ؟!!!!!!!! در تاريخ ٢٢ نوامبر سال ١٩٨٧ در تلوزيون امريكا اتفاقي عجيب رخ داد در اين اتفاق كه در پربيننده ترين شبكه امريكا بود در بين برنامه علمي و پربيننده دكتر هو كه در حال پخش بود به ناگهان برنامه توسط تصوير شخصي ناشناس قطع شد !!! او حركات نامفهوم و عجيبي داشت ، و تا ثانيه ها اين حركات و گفته هاي عجيب خود را تكرار ميكرد ! تحقیقات بیش از ۱٫۵ سال و با تمام قدرت ادامه داشت اما هرگز اینکه چه شخصی این کار را انجام داد و هدف او از این کار چه بود پیدا نشد. او تنها هكري بود كه جهت سرگرمي اين كار را كرده ؟ (هكي كه تقريبا غير ممكن است ) ( هك سيگنال تلوزيوني تقريبا ناممكن است به خصوص در ان دوران زيرا وجود تكنولوژي انتقال تنها مختص شركت هاي مرتبط با سازمان هاي بين المللي بوده است) ، تنها يك هكر ساده بود ؟ او كه بود ؟ و هدفش چه بود ؟ كه تا كنون هويت ان ناشناس مانده و هدفش نا مشخص !دوستانتان را تگ كنيد شايداين شخص براي انها هم اشنا باشد !!!تصاوير ضبط شده از تلوزيون بين الملليست



#عجایب دنیا

| دوقلو های پالاک |

☠ اتاق تـاریکـــ | dark room ☠ 1

در سال ۱۹۵۷، خواهران جوانا و ژاکلین پالاک در تصادفی تاسف بار در “نرثام برلند” انگستان جان خود را از دست دادند. سال بعد، مادر این دو خواهر صاحب فرزندی دوقلو با نام های جنیفر و گیلیان شد. هر دو دختر اطلاعاتی را ارائه می‌دادند که متعلق به دو خواهر بزرگتر بود. آنها همچنین اسباب بازی‌هایی را طلب می‌کردند که هرگز ندیده بودند و به دو خواهر بزرگتر تعلق داشت. برخی ادعا کرده‌اند که روح دوقلوهای بزرگتر در کالبد دوقلوهای کوچکتر وجود دارد.

#مکان های اسرار آمیز

| ارواح سرگردان جین چارم در خانه سوخته |

☠ اتاق تـاریکـــ | dark room ☠ 1

انگلستان – سال ۱۹۹۵

این عکس مرموز که در سال ۱۹۹۵ در جریان یک آتش سوزی در سالن شهر Wem در شروفشیر انگلستان، توسط یک عابر گرفته شده است، تصویر دختر جوانی را نشان میدهد که از بین زبانه های آتش به بیرون نگاه میکند.
جالب است که در هنگام عکس برداری هیچ چیز غیر معمولی در عکس دیده نشده بود و پس از ظاهر کردن نگاتیو، تصویر این دختر در آن نمایان شد.
آتش نشانان با دیدن این عکس، خاکسترهای باقی مانده را برای پیدا کردن بقایای جسد او جستجو کردند، ولی چیزی نیافتند.
ساکنین شهر گفته اند که زمانی یک دختر جوان بنام Jane Churm به تصادف سالن اصلی شهر را در سال ۱۶۷۷ آتش زده بود و روح او از آن موقع تا به حال به این سالن رفت و آمد میکرده است. آیا دختر درون عکس، همان دختر آتش افروزی بوده که مردم از آن صحبت کرده اند؟!


#اسرار کشف نشده

|خواب مرد عجیب|

☠ اتاق تـاریکـــ | dark room ☠ 1

حدود ۹ سال است معمای این مَرد حل نشده، مَرد مرموزی که به خواب خیلی ها آمده و هیچ کس نمیداند چرا این چهره را تا به حال دو هزار نفر در جهان در خوابشان دیده اند. موج جمع آوری اطلاعات درباره این مرد که در انگلیسی به نام THIS MAN مشهور شده، چند سالی است به ایران آمده و سایتها و گروه ها ی مختلفی درباره آن صحبت میکنند. آیا شما هم تا به حال در خوابتان این فرد را دیده اید؟ پس به جمع دو هزار نفری خواب دیده ها خوش آمدید! ماجرا از سال دوهزاروشیش آغاز شد. سایت THIS MAN در توضیح خود نوشته است:  در ژانویه دوهزارو شیش در نیویورک، بیمار روانپزشکی مشهور، چهره مردی را کشید که بارها در خوابهایش میدید. در بیش از یک موقعیت این مرد درمورد زندگی خصوصی اش به او توصیه ها یی کرده بود. این زن قسم میخورد که این مرد را هرگز در زندگی اش ندیده است. چهره آن مرد برای چندین روز روی میز آن پزشک فراموش شد تا اینکه چند روز بعد، بیماری دیگر آن تصویر را تشخیص میدهد و میگوید که آن مرد را اغلب درخواب میبیند. همچنین او ادعا میکند که او را هرگز درزمان بیداری ندیده است. آن روانپزشک تصمیم میگیرد تا آن تصویر را برای برخی از همکارانش که بیمارانی با خوابهایی تکراری دارند، بفرستد. درطی چند ماه، چهار بیمار این مرد را که چندین بار در خوابهایشان دیده بودند، شناسایی کردند. همه این بیماران به آن تصویر این مرد میگفتند. از ژانویه دوهزارو شیش تاکنون، حداقل دوهزار نفر از شهرهای مختلف سراسر دنیا ادعا کرده اند که این مرد را در خواب دیده اند؛ از شهرهایی چون لس آنجلس، برلین، سائوپائولو، تهران، پکن، روم، بارسلونا، استکهلم، پاریس، دهلی نو، مسکو و… گزارشهای مردمی‌ ازمشاهده او

برای برخی، این مرد مهربان و صمیمی بوده است اما برخی دیگر گفته اند که او قصد جانشان را داشته است. در اینجا به برخیاز این گزارشها که در صفحه فیسبوک این کمپین آمده، اشاره میکنیم.

۱ من این مرد را در خواب دیدم که در خیابان قدم میزد و درجهت مخالف من و از کنار من رد میشد. او از من قدبلندتر بود و شروع به صحبت با من کرد. او گفت: من به تو ایمان دارم. تو میتوانی از پس این فشارها و رنجها برآیی. ۲من این مرد را در خواب دیدم که قصد کشتن من را داشت. من به تنهایی درحال قدم زدن بودم که این مرد با همین لبخند بهآرامیبه سمتم آمد. همینطور که به من نزدیک میشد، سعی کردم جیغ بکشم اما نمیتوانستم. لحظه ای که خواستم فرار کنم، شروع به خندیدن کرد. نمیتوانستم سریع بدوم، درهمین لحظه از خواب پریدم. این مرد را بازهم در خواب ودر مکانهایی دیگر دیدم.
پاسخ
 سپاس شده توسط sober ، هان هه جین
#6
#وحشتناک ترین اعدام ها

| چرخ گوشت انسانی صدام |

☠ اتاق تـاریکـــ | dark room ☠ 1

كشف دستگاه «چرخ گوشت انسان» در زندان صدام مردم شهر بغداد در ساختمان مركزی زندان استخبارات عراق دستگاه بزرگ چرخ‌گوشت انسان كشف كردند و برخی از زندانيان از سی سال قبل تاكنون خبری از بيرون از زندان نداشتند. به گزارش ، اهالی شهر بغداد به ويژه نزديكان زندانيان سياسی پس از سقوط رژيم عراق به مقر مركزی زندان استخبارات عراق در بغداد حمله‌ور شدند و در تلاش بودند تا نزديكان زندانی خود كه گفته مي‌شود برخی از آنان از ابتدای دهه هشتاد ميلادی تاكنون در اين مقر زندانی هستند را بيابند و آزاد كنند. اهالی عراق از شنيدن نام شعبه پنجم زندان استخبارات عراق به وحشت مي‌افتادند اما آنها روز دوشنبه موفق شدند با استفاده از دوربين فيلمبرداری وارد اين ساختمان شوند و گوشه‌هايی از اين زندان هولناك را به تصوير بكشند اهالی شهر بغداد در جست‌وجو در اين ساختمان عظيم، به تعدادی انگشتان دست و تعدادی از گوش‌های بريده شده انسان برخورد كردند كه در كنار اين اعضای قطعه قطعه شده بدن انسان‌ها دستگاه بزرگ ويژه چرخ كردن گوشت آدم نيز پيدا كردند مردم شهر بغداد در خصوص زندانيان اين شعبه اظهار داشتند: در يكی از بخش‌های زندان موفق شديم ۲۸ زندانی را كه حتی روشنايی را نيز به چشم نديده بودند آزاد كنيم. اين افراد به محض آزاد شدن شروع به خوردن علف‌های كنار قسمت‌های باغچه زندان كردند مردم شهر بغداد در خصوص يكی از زندانيان تازه آزاد شده از يكی از قسمت‌های زير زمين زندان مقر استخبارات عراق در شهر بغداد گفتند: وی به محض خروج از زندان از وضع احمد حسن البكر سؤال كرد و گفت: احمد حسن البكر كجا است مردم در پاسخ به وی گفتند: ديگر در عراق احمد حسن البكر وجود ندارد. پس از وی شخص ديگری به نام صدام حسين در عراق روی كارآمد كه بر ما بسيار ظلم و ستم روا داشت و او نيز اكنون ديگر وجود ندارد. مردم شهر بغداد اعلام كردند در گذشته اين منطقه سراسر زندان بود و كسی جرأت نداشت حتی به اين منطقه نزديك شود يا به اين منطقه و محدوده اطراف نگاه كند چرا كه بلافاصله مأموران استخبارات عراق به سراغ وی مي‌آمدند و او را با خود به داخل مي‌بردند و ديگر اثری از وی پيدا نمي‌شد شبكه تلويزيون المنار گزارش داد: شعبه پنجم زندان مركزی استخبارات عراق از ده‌ها اتاق تاريك و ده‌ها سالن بزرگ برای اعتراف گرفتن از زندانيان تشكيل شده بود. اين زندان به اندازه‌ای وسعت داشت كه ما موفق شديم در طبقه دوم زيرزمين محدوده زندان برويم و برای گرفتن تصوير تلاش كنيم اما زندان به اندازه‌ای تاريك بود كه لنز عدسي‌های دوربين فيلمبرداری به علت كمبود نور ديگر قادر به دريافت تصاوير اطراف نبود گزارشگر شبكه تلويزيون المنار افزود: ما در طبقه دوم زيرزمين متوجه شديم از اطراف صدای فرياد انسان به گوش مي‌رسد اما قادر نبوديم مكان حضور افراد را تشخيص دهيم و زندانيان از درون ديوارها به اطراف خود مي‌كوبيدند اما اثری از حضور انسان وجود نداشت شبكه المنار با نمايش دادن چاه آبی در داخل ساختمان مركزی زندان استخبارات عراق اعلام كرد: از ته چاه آب صدای انسان به گوش مي‌رسيد اما از خود انسان‌های ته چاه خبری نبود گفته مي‌شود در انتهای چاه سالن بزرگی قرار دارد كه زندانيان در آنجا نگهداری مي‌شوند. مدخل چاه در ورودی سالن زندان است ده‌ها تن از جوانان عراقی در خارج از ساختمان استخبارات عراق جمع شدند تا از خانواده خود و ديگر بستگان زندانی خود در اين زندان خبری به دست آورند. اين جوانان تلاش مي‌كنند ديگر زندانيان را كه صدای آنها از زير زمين به گوش مي‌رسد نيز آزاد كنند برخی از زندانيانی كه از اين زندان آزاد شدند، گفتند: در قسمتی از اين زندان سالنی وجود دارد كه در انتهای آن دری است كه به دستگاه بزرگ چرخ گوشت انسان منتهی مي‌شود

#ماوراطبیعه

| تئوری هایی در مورد اینکه شما زندگی قبلی داشته اید |

☠ اتاق تـاریکـــ | dark room ☠ 1

تئوری هایی وجود دارند که میتوانند تا حدودی زندگی قبل از تولد رو تایید کنند. در این پست به معرفی ۷ مورد از آنها میپردازیم.

۱- خواب های شما در واقع میتوانند یک نوع یاد اوری خاطره از طریق مغز شما به شما باشند که نشان میدهد در زندگی قبلی چه اتفاقی بر سر شما افتاده. تمام خواب هایی که میبینید خاطرات زندگی قبلی شما هستند.

۲- بعضی اوقات احساس میکنید که در مکانی خاص که تازه وارد شدید، قبلا بوده اید یا حرفی را تازه بیان کرده اید را قبلا گفته اید. به این احساس DEJA VU میگویند که مهم ترین مدرک برای اثبات زندگی قبلی است.

۳- اینکه عاشق یک کشور هستید یا از یک فرهنگ قدیمی خوشتان میاید در حالی که هیچ اطلاعاتی از آن ندارید هم میتواند دلیلی بر داشتن یک زندگی قبلی باشد. دانشمندان میگویند امکان ندارن یک انسان بدون داشتن تجربه قبلی عاشق چیزی بشود یا شیفته چیزی باشد که تا به حال ندیده. این سرنخ نیز میتواند زندگی قبلی را ثابت کند.

۴- ترس ها و فوبیا های شما نیز یک مدرک هستند. ترس هایی که از کودکی دارید و یا بی دلی، سرنخ های مهمی هستند که اثبات میکنند در زندگی قبلی خود به نوعی دچار این ترس ها بوده اید و یا اتفاقی افتاده که شما دچار ترس های عجیب هستید.

۵- گاها پیش میاید که شما میتوانید بدون داشتن ذهنیت قبلی از یک زبان از یک کشور انرا به صورت اشتبا اما نسبتا درست بیان کنید و یا حرف بزنید. مثلا میتوانید به خوبی ادای زبان ژاپنی را دربیاورید یا لهجه اسپانیایی را به خوبی بلد هستید. این میتواند نشان دهنده ملیت قبلی شما در زندگی قبلی شما باشد.

۶- احساس میکنید پیرتر از چیزی هستید که سنتان میگوید؟ یا احساس میکنید ذهنتان به سنتان نمیخورد؟ این هم میتواند یک سرنخ باشد. بعضی از افراد دوست دارند بچه باشند و بعضی ها بزرگ و ادای انهارا در میاورند. این نیز میتواند نشان دهد که یک انسان در زندگی قبلی خود در چه سنی از دنیا رفته است.

۷- درد های عجیب و بی دلیل بدنی هم دلیل برای زندگی قبلی هستند. بعضی انسان ها گاها یک قسمت از بدنشان ضعیف یا خیلی درد میکند و معمولا دلیلی هم ندارد. دکتر ها چیز هایی میگویند و قرص هایی تجویز میکنند اما در واقع این درد ها خوب شدنی نیستند و تا اخر عمر با وی همراند. این موضوع میتواند نشان گر درد هایی از زندگی قبلی باشند.

این ۷ موارد تئوری های قطعی نیستند اما نظریه هایی هستند که دانشمندان و روانپزشکان در این رابطه بیان میکنند.
پاسخ
 سپاس شده توسط maede18ma ، _sehun_
آگهی
#7
#اسرار علمی بی پاسخ

| سیگنال های شیطانی |

☠ اتاق تـاریکـــ | dark room ☠ 1

مغز دارای یکی از قوی ترین سنسور های موجود در دنیاست‌.
این سنسور که به طور طبیعی در مغز انسان و البته گربه است بسیار به توجه و‌نگاه عکس العمل نشان میدهد.
به عنوان مثال اگر شما خواب باشید وشخصی در دو متری تا پنج متری شما به شما به مدت طولانی توجه و نگاه کند مغز شما به صورت ناخوداگاه متوجه این امر میشود و به شما اطلاع میدهد.
مغز انسان هرگز فرکانس دروغ و تقلبی به قلب و اندام های حسی دیگر صادر نمیکند.در مواقعی که شما احساس میکنید در تنهایی خود تنها نیستید مطمعن باشید که همینگونه است.
شب مغز انسان به اوج قدرت تشخیص توجه و نگاه میشود.مغز در این موقع با اینکه خسته است اما همچنان در تکاپوی گرفتن امواج توجه و نکاه است.
دانشمندان معتقد هستند کسانی که به صورت تکراری بین ساعت های ۲ و ۳ شب از خواب بدون دلیل بیدار میشوند مطمعن باشند مغزشان انهارا بیدار کرده است و به انها در حال دادن هشدار است که شما در مرکز توجه کسی هستید.
باوری که میان مردم عام مبنی بر اینکه اگر شب ها خوابتان نمیبرد یا از خواب میپرید احتمال دارد کسی به شما فکر میکند ،تا حدی درست است.اما این نظریه توجه کردن به شما از راه دور را رد میکند.
مطمعنا شخص دیگری باید در نزدیکی شما و با فاصله کمتری به شما توجه و نگاه کند که مغزتان این چنین شمارا از خواب بیدار میکند.

#اسرار کشف شده

| نقاشی پر رمز و راز دمنیکو گیرلاندیو |

☠ اتاق تـاریکـــ | dark room ☠ 1

داوینچی تنها نقاشی نیست که در کارهای او رمز و رموزی عجیب قرار دارد، بسیاری از نقاشی های هم دوره و قدیمی تر از دوران او نیز دارای خصوصیاتی عجیب هستند، یکی از این نقاشی ها اثر دمنیکو گیرلاندیو نقاشی با اصلیتی ایتالیایی است، در بسیاری از نقاشی های او طرح هایی عجیب و خاص به چشم میخورد، اما میتوان خاص ترین نقاشی او را مریم مقدس و جیوانینوی پرهیزگار دانست که در ان بسیاری از شاهکارهای هنری تاریخ جهان دارای نکات عجیبی هستند، برخلاف نقاشی های داوینچی که رموز و کدهای ان بسیار مخفی و عمیق بعضی از این نقاشی نه تنها دارای رموز مخفی نیستند بلکه این نکات کاملا واضح و مشخص است، یکی از این اثرها نقاشی مریم مقدس و جیوانینو ی پرهیزگار است، این نقاشی در میانه ی قرن ۱۵ توسط دمنیکو گیرلاندیو کشیده شده (۱۴۴۹-۱۴۹۴).

این نقاشی هماکنون در موزه ی ملی روم در ایتالیا نگه داری میشود، در این نقاشی بر روی شانه ی راست مریم جسمی به وضوح تمام و معلق در اسمان قرار دارد این جسم دقیقا مانند طرحها و عکس هایی است امروزه با عنوان یوفو وجود دارد! در پایین این جسم شخصی به همراه سگش در حال تماشاست، در این تصویر دهان سگ باز است به طوری که به نظر میرسد در حال پارس کردن باشد.


وجود این شخص و سگ نشان از این نکته دارد که بسیاری از مردم این جسم را دیده بودند
در سمت دیگر این نقاشی و دقیقا در سمت چپ تنه ی درخت چیزی شبیه به خورشید وجود دارد که سه جسم نورانی در حال حرکت به سمت ان هستند، از طرف دیگر برروی لباس مریم نیزطرحی نورانی وجود دارد، این طرح به علاوه ی شکل ان سه جسم نورانی در بسیاری از نقاشی های کهن و مابین ۵قرن اخیر که در اروپا کشیده شده است به چشم میخورد، شباهت این طرح ها به حدی زیاد است که به نظر میرسد این نقاشان این مدل خاص را از روی یک طرح واحد کپی کرده باشند.


درمورد این نقاشی بسیاری معتقدند مریم در حال محافظت از این کودک است (با توجه به پارس کردن سگ) و تعدادی نیز معتقدند که این کودک در واقع هدیه ای از سمت ان اجسام است! بررسی های علمی نشان میدهد رنگ چهره ی مریم کمی تیره تر از اطراف ان است، در این ازمایش که در سال ۲۰۰۸ و در ایتالیا انجام شد همچنین مشخص شد که بسیاری از ترکیب رنگ های این اثر با نقاشی های مشابه خود در زمان های متفاوت یکسان است.

این نقاشی نه تنها، تنها نقاشی با این خصوصیت نیست بلکه یکی از اخرین هاست در برخی موارد نقاشی هایی با قدمتی ۱۵۰ سال بیشتر از این اثر نیز دارای چنین طرح هایی هستند که در مقالاتی دیگر بررسی خواهند شد.

#اتفاقات اسرار آمیز

| تغییر رفتار عجیب جسیکا بعد از مرگ پدرش |

☠ اتاق تـاریکـــ | dark room ☠ 1

زمانی که جسیکا ۴ ساله بود پدرش را در حمله ۱۱ سپتامبر از دست داد. از فردای آن روز مادر متوجه تغییرات واضحی در دخترش شد.

او گوشه‌ای می‌نشست و با کسی حرف می‌زد و بازی می‌کرد. وقتی مادر از پرسید که با چه کسی حرف می‌زند جسیکا پاسخ داد که پدرش است. ابتدا مادر این موضوع را طبیعی تلقی می‌کرد و معتقد بود فقدان پدر برای جسیکا سخت است و او اینگونه نبود پدر را برای خود جبران می‌کند اما چندی بعد به تعداد کسانی که جسیکا با آنها حرف می‌زد افزوده شد و وقتی مادر از او می‌پرسید که با چه کسی صحبت می‌کند او نام دوستان پدرش را که اغلب در همان فاجعه ۱۱ سپتامبر مرده بودند می‌آورد.

این موضوع دیگر طبیعی و عادی نبود. جسیکا نام کسانی را به زبان می‌آورد که واقعا دوستان پدرش بودند اما او آنها را قبلا ملاقات نکرده بود. به مرور با بزرگتر شدن جسیکا تعداد ملاقات او با ارواح کم شد و حالا دیگر جسیکا نمی‌تواند با ارواح صحبت کند اما تمام جزئیات ملاقات‌های خود را به خاطر دارد. او تعریف می‌کند که هر بار پدر همراه با دوستانش به ملاقات او می‌آمدند و با او بازی می‌کردند و دوستان پدر مهربانانه خود را به او معرفی می‌کردند و او نیز از مصاحبت و بازی با آنها لذت می‌برد.

با این وجود کارشناسان معتقدند حرف‌های جسیکا دروغی بیش نیست و برای اسامی که این دختر در آن سن به زبان می‌آورد می‌گویند در حرف‌های سابق میان مادر و پدر حتما این اسامی را شنیده و در بازی‌های تخیلی خود آن را بیان می‌کرده است.

#افراد تسخیر شده

| دختر ۶ ساله تسخیر شده |

☠ اتاق تـاریکـــ | dark room ☠ 1

در سال ۱۹۵۰ ثابت شد که دختری ۶ ساله بنام سوفیا تسخیر شده است. در عکسهایی که این دختر حضور داشت چهرهء دیگر افراد تیره و تار و شیطانی می افتاد. ماهها بعد پزشکان تشخیص دادند که سوفیا از یک بیماری روانی رنج میبرد. او نه می توانست صحبت کند و نه چیزی می شنید و دچار حملات ناگهانی میشد. همچنین او چیزی نمیخورد و همیشه در حال جیغ کشیدن بود، دخترک هیچگاه نمیخوابید و همیشه بوی بدی میداد هرچند که والدینش او را به دفعات می شستند. در سن ۸ سالگی، تمام بدن سوفیا را کبودیها و زخمهای فراوان فرا گرفتند و در نهایت بر اثر ایست قلبی در روز تولدش درگذشت.

#شکنجه گران

| معلم مرموز عروسک ساز |

☠ اتاق تـاریکـــ | dark room ☠ 1

این عکس در سال ۱۹۲۰ گرفته شده و متعلق به یک خانوم عروسک ساز است. وی عروسک سازی را تنها جهت تفریح انجام میداده و شغل اصلی وی دبیر مقطع ایتدایی بوده. وی همیشه میخواست عروسک هایش با دیگر عروسک های آن دوران تفاوت داشته باشد و جلب توجه کند. به همین خاطر یک روز که در مدرسه بود تصمیم میگیرد از موهای دانش آموزانش برای عروسک ها استفاده کند و با سرگرم کردن دانش آموزان کمی از موهای آنها رو میزد و از آنها در عروسک هایش استفاده میکرد. این معلم تا مدتی همین کار را میکرد که روزی فکر جدید و وحشتناکی به سرش زد.

او تصمیم گرفت از پوست یکی از دانش آموزانش برای عروسکش استفاده کند. به همین دلیل دانش آموز دختر مورد نظر خودش را به جایی خلوت میبرد و کمی از پوست او را میبرد و او را در همان حالت رها میکند. دخترک درد زیادی را متحمل شده بود بعد از رسیدن به خانشان ماجرا را برای خانواده اش تعریف میکند. خانواده دخترک از دست معلم روانی شکایت میکنند. بعد از جلسات متعددی که در دادگاه ایجاد شد این معلم به دلیل جنون محکوم شناخته نشد و به تیمارستان فرستاده شد. او در دادگاه اعتراف به کندن پوست چند کودک دیگر کرد که دانش آموزان وی نبودند.
پاسخ
 سپاس شده توسط sober
#8
18+

#دیپ وب و دارک وب

| لولیتا |

☠ اتاق تـاریکـــ | dark room ☠ 1

نویسنده در جستجوی هیولا :
قبل خوندن مطلب به بخش دیپ وب و دارک وب سایت مراجعه کنید تا متوجه بشید که همچین فعالیت هایی از کجا سر چشمه میگیره. یا اینکه میتونید کلمه رد روم چیست یا دارک وب چیست رو توی گوگل سرچ کنید. چون ما مطلب دروغ نمیذاریم و تمامی اینها حقیقی هستش و از کسانی که توی این حوضه فعالیت میکنند سوال کنید تماما لولیتارو تایید میکنند

عروسک های لولیتا برخلاف شهرتشان در فضای دیپ وب با ظاهر دیگر شهره هستند انان دخترانی کم سن و سال هستند که بطرز فجیعی دست و پاهای انها قطع شده. داستانی که براتون میخوام ارائه بدم از دکتری هست در یکی از کشورهای شرق اروپا با خرید و یا سرپرستی دختران بی سرپرست از یتیم خانه ها انهارا به خانه خود برده و انواع شکنجها وروی انها مرتکب و انهارا تبدیل به بردهای جنسی میکند وهمچنین پس از قطع دست و پا و کور و لال کردن انهارا شانس فرار را هم از انها گرفته و برای انواع اعمال خشونت امیز جنسی با نام عروسکهای لولیتا بفروش میرساند


+این مطلب تنها برای آگاه سازی مردم جامعست که بعد این دید درستی به اطرافشون داشته باشن
به ایران اسلامی که توش زندگی میکنید افتخار کنید که هیچ یک از این بلاها سرتون نمیاد .

تمامی این کار ها و به وجود اومدن این برده ها برمیگرده به زمانی که رمان جنجالی به نام لولیتا منتشر شد. از اون به بعد بود که افرادی اومدند و شروع به ساختن عروسک های جنسی لولیتا کردند

صحبت های دکتری که لولیتاهارو درست و در دیپ وب میفروشد:

من برده های لولیتا رو درست کردم احتمالا شما دارید از خودتون میپرسید منظورم چیه: خیلی سادس، من دختر های جوان رو به عنوان یک اسباب بازی جنسیِ قابل کنترل به فروش میرسانم, اون دخترها نمیتونن راه برن، نمیتونن حرف بزنن و حتی نمیتونن مقاومت کنن، اونا برای سرگرمی سادیستی تو درست میشوند، کنجکاوی چطوری؟
من یک جراح هستم که توی حومه ی شرق اروپا توی یکی از کشورا زندگی میکنم جایی که دخترای بسیار زیبایی داره و زندگی و جامعه یه طوری هست که اگه پول نداشته باشی بگ*ا میری.
خب اینجا ما دنبال دخترایی میگردیم که پدر و مادر ندارن چون واقعا اونا زندگی نمیکنن و بعضی از اونا خوش شانسن که ما اونارو به سرپرستی میگیریم, من خودم شخصا دخترایی رو میخرم که حدود نه یا ده ساله باشن و هنوز به سن بلوغ نرسیده باشن. یتیم خونه هم بسیار دوستانه باهاشون رفتار میکنه و اونا خوشحالن که یه دهن برای غذا خوردن دارن و جایی که بتونن توش زندگی کنن.
اونا هیچوقت سوالی نمیپرسن و منم هیچوقت چیزی نمیگم اونا میدونن من یه جراح هستم و اعضای بدنشونو به فروش میرسونم، ولی خب الان یه کار بهتر پیدا کردم: اونا تبدیل میکنم به اسباب بازی جنسی.
تو هم میتونی یک دونه ازین اسباب بازیا سفارش ولی اونا ارزون نیستن قیمتشون حدود سی هزار دلار تا چهل هزارتاست، ولی اونا تا اخر عمر ارضاتون میکنن و مثله یک عروسک میشن ولی یک عروسک زنده!!!!
من این دخترا رو میخرم و اونارو لخت میارن توی خونه ی من، بعدش کامل از نظر سلامتی بررسی میکنم و میبرمشون حمام تمیزشون میکنم چون اونا خیلی کثیفن شاید حتی چندسال باشه که حمام نکردن، بعد اونارو میبرم توی تخت جراحی و بیهوششون میکنم
به اونا یه هویت جدید میدم و اسم جدید بهشون میدم یتیم خانه تمام اطلاعات اونارو نابود میکنه جوری که اونا اصلا وجود ندارن فقط به عنوان یه اسباب بازی هستن.
خودمم چنتا ازین اسباب بازیا دارم مثلا: داشا که یازده ساله هست و مراحل تبدیلش تازه داره تموم میشه، تانیا که دوازده ساله هست و دوسال پیش تبدیلش کردم و لودا که چهارده ساله هست و چهار ماهه حامله هستش.
خب فردای اون صبح وقت یه عملیات بزرگه وقتی که بیهوششون کردم تا زمانی که بیهوش هستن من کارمو انجام میدم، احتمالا میپرسید اونا چرا مقاومت نمیکنن، خب اینکه خیلی راحته، چون من دست و پاهاشون رو قطع میکنم درسته!!! دست هاشون رو تا شونه قطع میکنم و پاهاشون رو تا بالای زانو، دیگه این دختر به هیچ‌وجه نمیتونه فرار کنه.
خب مرحله بعدی یکم سخته و بیشتر دخترا توی این مرحله کشته میشن، خب وقتی که من دست و پاهاشون رو قطع کردم همینطوری ولشون نمیکنم, یه میله اهنی پنج سانتی به صورت خیلی نزدیک وصل میکنم به استخون دست و پاشون یه سر دیگه میله که از زخم بیرون هستش رو بهش یه حلقه ی o شکل وصل میکنم و اون موقع هرموقع خواستید کاری انجام بدید میتونید اونارو به هر شی ای که میخواید وصل کنید و لذت ببرید. البته باید صبر کرد تا زخم ها کامل خوب شوند و بعد استفاده شوند. من خودم چنتا از عروسکامو به هرجای خونه که بخوام وصل میکنم اينجورى دکور خونه من بسیار زیبا میشه و منم میتونم توی اون حالت ازشون استفاده کنم.
ولی دست و پا قطع کردن پایان کار نیست و عملیات هنوز ادامه داره، بعد از اون تار های صوتی رو از بین میبرم که دیگه نتونه حرف بزنه یا حتی صدایی در بیاره و تموم دنداناشو میکشم و وقتی دهنشو خالی کردم یه قطعه سیلیکونی فرو میکنم توی فَکش و لثه هاشو با لایه های نرم میپوشونم که نتونه گاز بگیره اما هنوز میتونه چیزارو به ارومی بجوعه.
خب وقتی عملیات تموم شد بهشون دوهفته وقت میدم که زخما خوب بشن بعد تمرینشون شروع میشه.
خب از اونجایی که دیگه اون یه دختر نیست و تبدیل شده به یک اسباب بازی و نمیتونه چیزی بخوره باید ما بهش غذا بدیم، من روزی یک وعده بهشون غذا میدم با بطری بچه که محتویات داخلش شامل چیزیایی ضروری بدن مثله ویتامینا و مواد مغذی میشه بعد از اون دیگه نباید چیزی بخوره وگرنه چاق میشه چون نمیتونه حرکت کنه.
روزی حدود دو یا سه بارم بهشون آب، چای یا لیموناد میدم. اول برای یادگیری شیشه بچه رو خودم میزارم توی دهنش اما بعد چند وقت شیشه رو میزارم کنار و خودش باید سعی کنه بلندش کنه و یاد بگیره و بعدش چشماش رو میبندم که نتونه ببینه و اون باید بدون دیدن، شیشه رو پیدا کنه و بخوره. خب این دخترا همونجور که غذا میخورن باید دفع هم بکنن، من روزی دوبار میبرمشون دستشویی چون دست ندارن شما باید کاراشون رو انجام بدین ولی چون غذای زیادی نمیخورن پس زیاد نیازی به دست شویی نیست.
از اوجایی که نمیتونن حرف بزنن من بهشون یاد میدم که چطوری ارتباط برقرار کنن و چطوری از سکس لذت ببرن، من هرروز به پایین تنشون شلاق میزنم و با ویبراتور اونارو تحریک میکنم تا اونجایی که دیگه نمیتونن فرق بین درد و لذت رو تشخیص بدن. به (...) انبردست وصل میکنم و نرمشون میکنم، و هروز داخل اندام تناسلیشون سوزن میزارم و با موم داغ اندام تناسلیشون رو شکنجه میکنم و بعد میدوزمشون، در حین این شکنجه ها چشماشون رو میبندم اما یک دوربین فیلم برداری همیشه در حال ظبط کردن شکنجه ها هست و بعد اون فیلم هارو براش پخش میکنم به علاوه اینکه باشد روزی یک ساعت فیلم های هاردکور پ*ورن و شکنجه تماشا کنه.
در این مرحله اون علاوه براینکه از نظر بدنی تبدیل به یک برده شده حتی از نظر روحی و فکری هم تبدیل به برده شده و دیگه مغزش مقاومت نمیکنه اون دیگه نمیتونه با چیزی ارتباط برقرار کنه چون نمیتونه حرف بزنه و فقط میتونه احساس کنه و این چیزیه که یک برده واقعی باید باشه.
خب میرسیم به مراحل اخر، من اونارو با دارو به یک خواب ملایم میفرستم و هدفون میزارم روی گوششون و برای چندین ساعت، صداهای بسیار بسیار بلند براشون پخش میکنم تا جایی که پرده گوش هم پاره بشه و قدرت شنوایی هم از دست بره، بعد از اون چشماشون رو با لیزر تقریبا کور میکنم ولی اون ها کاملا کور نمیشن و هنوز میتونن ما رو به عنوان سایه ای ببینن و نور های قوی رو تشخیص بدن.
خب از اوجایی که تقریبا همه ی حواس های ان ها از بین رفته، من وقتی شکنجه روشون انجام میدم از عکس‌العمل و طرز نفس کشیدنشون میفهمم که دارن درد رو احساس میکنن و این خیلی خوبه.
بعد از انجام این مراحل صبر میکنم تا ریکاور بشن و بعد اون ها تبدیل به یک اسباب بازی لولیتا بی سرپناه شده اند اونا نمیتونن چیزی بشنون، چیزی بگن و چیزی ببینن پس مراقبت از ان ها بسیار اسونه و فقط نیاز به غذا دارن و تمیز کردن شما میتونید هرکاری میخواید یا اون ها انجام بدین چون اون ها شکنجه سنگین شدن و حتی میتونید از ان ها به عنوان دکور خونه هم استفاده کنید، ولی مراقب باشد چون اون ها هنوز میتونن حامله بشن پس از (...) استفاده کنید مگر اینکه از برده لولیتای حامله خوشتون بیاد، با من در ارتباط باشید اگه یکی از این برده ها لازم دارید.

توجه: این دکتر دیوانه بعد چند سالی غیبت باز هم برگشته اما اینبار با کلی تغییرات. با توضیحاتی بسیار متنوع تر از توضیحات قبلی. ارایه محصولی جدید تر از آنچه که در ذهن شما میگذرد. با تیمی مجهز. در جستجوی هیولا به سختی متن جدید این دکتر دیوانه رو بعد از ماه ها جستجوی درون محیط دارک وب پیدا و به صورت کاملا روان و خوانا ترجمه کرده است. قسمت خیلی کوچکی از این متن را بخوانید:

من با يك منوي جديدتر و بهتر برگشتم! اين دفعه يك سورپرايز هم براي مشتري هاي ساديست دارم.مدت دو سال سايت violet desires توسط مزاحمين از دسترس خارج شده بود و اين بار من در يك شبكه اي مجهزتر و بهتر در…


خودم: بقیش پولیه دوستان! + بعضی از قسمت های صحبت این دکتر سادیسمی رو هم سانسور کردم ._.
هر سوالی هم در این باره داشتین در خدمتم ((:
پاسخ
 سپاس شده توسط sober ، _sehun_
#9
#ماوراطبیعه

| توانایی جابجایی اجسام توسط ذهن |

☠ اتاق تـاریکـــ | dark room ☠ 1

آیا جابجایی اجسام توسط قدرت ذهن حقیقت دارد؟

قدرت ذهن را شاید بسیاری از انسان ها دست کم بگیرند. اما واقعیت این است که ذهن انسان قدرتی انکارناپذیر و بزرگ دارد.

آیا جابجا کردن اجسام با قدرت ذهن حقیقت دارد؟ شکی نیست که ذهن انسان بسیار پیچیده است و درک تمام قدرت‌های آن در حال حاضر امکانپذیر نیست.
هرشخصی همراه با ابرقهرمان‌ها، جِدی (در جنگ ستارگان) یا یک رمان علمی تخیلی خوب بزرگ شود، مانند من شیفته‌ی قدرت‌های برتر است. ترجیح می‌دهم راجع به زمانی که صرف رسیدن به نیروهای فرا عادی کرده‌ام، بحثی نکنم اما روشی را با شما در میان می‌گذارم که توسط آن ذهن‌تان را برای رسیدن به قدرت دورجابه‌جایی پرورش بدهید. دورجابه‌جایی توانایی کنترل دنیای فیزیکی اطراف با استفاده از ذهن است… بله! درست خواندید و من هم کاملا جدی هستم.
می‌دانم من تنها کسی نیستم که این قدر به ماهیت غیرقابل پیش‌بینی و نامتناهی کائنات ایمان دارم. ما چیزهای کمی می‌دانیم، توانایی توجیه همه چیز را نداریم و هنوز توانایی‌های خارق‌العاده‌ی خودمان را به طور کامل کشف نکرده‌ایم.
همه‌ی آدم‌ها عقاید محکمی درباره‌ی ممکن و غیرممکن دارند. من بر این باور هستم که توانایی انسان بی‌حد و حصر است تا زمانی که آن را اینگونه درک کنیم. اگر شما احساس می‌کنید چنین چیزی شدنی است، پس بیایید یک کوشش جانانه در مورد آن داشته باشیم.
برای تعیین سطح پیشرفت‌تان باید یک “هرم کاغذی” داشته باشید. برای این‌ کار باید یک تکه کاغذ یا فوبل مربع را یک بار از یک قطر مربع و بار دوم از قطر دیگر آن به شکل مثلث تا کنید، بعد از تا کردن، کاغذ را باز کنید و نوک هرم ساخته شده را روی یک شیءِ نوک دار با سطح مقطع صاف بگذارید. هدف این آزمایش این است که فویل یا کاغذ را با فقط نیروی ذهن‌تان بچرخانید. یک خلال دندان یا گیره‌ی کاغذ که در پاک کن فرو کرده‌اید می‌تواند برای قرار دادن جسم تا شده مناسب باشد. زمانی که این وسیله را سر هم کردید، دنبال ترک روی در یا پنجره بشد. قرار نیست خودتان را با وزش ناگهانی باد گول بزنید!

تمرین باعث تبحر در کار می‌شود

این نکات فقط راهنمای شما هستند. آنها را می‌توان به هر تعدادی که به نظر موثر باشد و بههر ترتیبی انجام داد.

مراقبه

مراقبه به معنای ایجاد تمرکز در ذهن و متعادل کردن توجه و دقت‌ِِ تغییر‌پذیر شما است. شما به ۱۱۰% از تمرکزتان برای شروع و تا هر زمانی که بتوانید به کار این کار ادامه دهید، نیاز دارید. وسط کار می‌توانید استراحت هم بکنید اما بیش‌تر از ۵ دقیقه نشود.
باورکنید و تجسم کنید

به توانایی خود ایمان داشته باشید و آن‌چه را می‌کوشید انجام بدهید، تجسم کنید. زمانی که فرآیند کار در سرتان مختل می‌شود، دوباره تمرکز کنید و از ابتدا شروع کنید. شما باید به آن‌چه انجام می‌دهید ایمان داشته باشید و بتوانید فرآیند را از زمان شروع تا زمان حرکت دادن هرم تجسم کنید.
یک توپ انرژی شکل بدهید

زمانی که نفس می‌کشید انرژی را از هوا می‌گیرید. شما می‌توانید انرژی را از منابع مختلف دریافت کنید؛ از خورشید، سیاره‌مان، انسان‌های دیگر، چاکرا، گیاهان و ساختارهای ذهنی که در سر دارید. این فهرست بی‌انتها است. از هر چه که می‌توانید استفاده کنید و آن انرژی در دستان خود بگیرید. تمرکز در این‌جا بر مهار، توسعه، ادغام و اگر می‌توانید چرخاندن توپ در جهات مختلف است.

مثبت باشید

قرار نیست با چند بار انجام این کارها به هدف برسید. مثبت بمانید و انرژی‌های منفی‌تان را مهار کنید. عشق و مثبت‌اندیشی، قدرتمندترین نفوذ را دارند. همچنین اگر قرار است به صورت ناخودآگاه انرژی به اطرافیان خود بدهید، بهتر نیست که این انرژی مثبت باشد؟
روند پیشرفت خود را ثبت کنید

تفکر، تمرکز و هر فنی را که استفاده کرده‌اید به همراه موفقیت و شکست خود ثبت کنید. این کار بسیار شخصی است و همه‌ی اطلاعاتی که ثبت کرده‌اید در کنار هم می‌توانند کمک خوبی باشند. مهم است بدانید کدام قسمت موثر نیست. ممکن است قسمتی از فرآیند برای‌تان لذت‌بخش باشد اما برای رسیدن به هدف نهایی‌تان که همان کنترل اجسام است، بی‌تاثیر باشد.

#قاتل و مقتول ها

|همه چیز درباره کارل پانزارام, خونسرد ترین قاتل سریالی تاریخ|

☠ اتاق تـاریکـــ | dark room ☠ 1

کارل پانزرام در آخرین ساعات زندگی اش با ذوق و شوق فراوان به ۲۱ قتل، بیش از ۱۰۰ تجاوز، و هزاران دزدی کوچک و بزرگ و ایجاد حریق عمدی اعتراف کرد و در جملات خودش چنین گفت:” برای تمامی این چیزها ذره ای ناراحت نیستم”.

جرم شناسان دلیل رفتارهای سادیستیک پانزرام را در دوران کودکی سخت و آشفته ی او جستجو می کنند. وی در مینه سوتا در سال ۱۸۹۱ و در یک خانواده ی مهاجر آلمانی به دنیا آمد. زمانی که پانزرام تنها یک پسربچه بود پدرش خانواده را ترک کرد و وی در سن ۱۲ سالگی اولین سرقت خود را مرتکب شد، پانزرام از خانه ی همسایه یک کیک، یک سیب و یک تپانچه دزدید. اولین دزدی پانزرام باعث شد که به دارالتأدیب ایالتی مینه سوتا منتقل شود، جایی که توسط مسئولین دارالأدیب به شدت کتک خورده و شکنجه شد. وی بعد از مدتی از این مرکز آزاد شد و به خانه بازگشت اما خیلی زود از خانه نیز فرار کرد. پانزرام با سوار شدن بر واگن های قطار از مکانی به مکان دیگر می رفت و در یکی از همین سفرها بود که توسط گروهی کارگر دوره گرد مورد تجاوز قرار گرفت.

☠ اتاق تـاریکـــ | dark room ☠ 1

رنج هایی که وی در این دوران کشید برایش بسیار سخت و شوکه کننده بود اما به گفته ی خودش باعث شد خیلی چیزها یاد گرفته و باهوش تر رفتار کند و البته به فکر تلافی کردن این شکنجه ها بیفتد. بدین ترتیب وی رفته رفته اعمال خبیثانه ی خود را آغاز کرد. پانزرام به سوار شدن بدون بلیط به قطارها، سوزاندن ساختمان ها و دزدی ادامه می داد اما در سال ۱۹۰۸ بار دیگر به خاطر دزدی به دردسر افتاد. در سال های آینده وی بارها و بارها دستگیر شده و به زندان رفت اما دیگر نمی توانست دست از عادت زشت خود بردارد. در سال ۱۹۱۵، پانزرام به خاطر دزدی های متعدد به ۷ سال زندان در زندان ایالتی اوریگون محکوم شد.

☠ اتاق تـاریکـــ | dark room ☠ 1

زندگی در این زندان بسیار سخت و مشقت بار بود و نگهبانان زندان به زودی به دلیل رفتارهای خشن و دردسرسازی های پانزرام با او به دشمنی پرداختند و زندگی اش را از آن چه که بود جهنم تر کردند. بدین ترتیب همواره او را کتک زده، از سقف آویزان کرده و یا او را به سلول انفرادی می انداختند، جایی که پانزرامتا روزها چیز زیادی جز تعدادی سوسک برای خوردن پیدا نمی کرد. در اولین سال از محکومیت خود در زندان ایالتی اوریگون، پانزرام به یکی از هم سلولی هایش به نام اوتو هوکر کمک کرد تا از زندان فرار کند و هوکر نیز در حین فرار یکی از نگهبانان را به قتل رساند.

همین موضوع باعث شد که پانزرام بار دیگر به عنوان شریک جرم در قتل نکهبان زندان محاکمه شود. اما پانزرام خیال نداشت از زندان رهایی پیدا کند بنابراین در سال ۱۹۱۷ از زندان فرار کرد، اما دستگیر شده و بار دیگر به زندان بازگردانده شد. وی که هیچ گاه از گذشته عبرت نمی گرفت بار دیگر در سال ۱۹۱۸ از زندان فرار کرد. در سال ۱۹۲۰ یک قایق تفریحی به نام «آکیسکا» خرید و با فریب دادن سربازان آمریکایی، آن ها را در حالی که مست بودند به قایق خود کشانده و پس از تجاوز آن ها را می کشت و جنازه هایشان را در دریا می انداخت. یک روز در نتیجه ی طوفان، قایق پانزرام غرق شد و وی تصمیم گرفت به آفریقا برود. به محض ورود به آنگولا یک پسر نوجوان را فریب داده و پس از تجاوز او را به قتل رساند. وی بعدها در مورد این جنایت چنین گفت:” وقتی که او را رها کردم مغزش داشت از گوش هایش بیرون می زد و هیچوقت نمی توانست از ان لحظه مرده تر باشد”.

☠ اتاق تـاریکـــ | dark room ☠ 1

اما پانزرام هنوز از جنایت سیر نشده بود. او مرگ بیشتر، ویرانی بیشتر و خونریزی بیشتری می خواست. چند روز بعد او ۶ راهنمای محلی که می خواستند او را به شکار کروکودیل ببرند را به قتل رساند و کروکودیل ها با لذت تمام جسدهای آنان را بلعیدند. یک سال بعد، پانزرام دیگر از جنایت در آفریقا خسته شده بود به همین دلیل بار دیگر به راه افتاد. مقصد بعدی او لیسبون بود اما به زودی مشخص شد که پلیس پرتغال در جستجوی اوست زیرا از قتل هایی که در آفریقا انجام داده بود باخبر شده بودند. پانزرام که فکر می کرد دارد به سمت تله می رود به آمریکا بازگشت. در آمریکا نیز پانزرام همانند قبل به تجاوز و قتل مردان جوان ادامه داد.

او هیولایی پرزور بود و هیکلی تنومند داشت به همین دلیل به راحتی مردان جوان و حتی مردان قوی مانند خود را مغلوب می کرد. هر چقدر که پانزرام یک قاتل زبردست بود به همان اندازه در دزدی افتضاح عمل می کرد. در سال ۱۹۲۸ وی بار دیگر بخاطر دزدی دستگیر شده و به زندان فدرال لیون وورث فرستاده شد. وقتی پانزرام به قتل ۲ نوجوان اعتراف کرد وی را به ۲۵ سال زندان محکوم کردند. پانزرام به شدت از زندان بیزار بود و این موضوع در مورد زندان لیون وورث نیز صدق می کرد بنابراین مانند همیشه تصمیم به فرار گرفت اما موفق نشد. در حین فرار، نگهبانان او را دستگیر کرده و ان قدر کتکش زدند تا بیهوش شد. سال بعد پانزرام مسئول بخش شستشوی زندان را با ضربات یک میله ی آهنی به قتل رساند. این بار پانزرام به مرگ محکوم شد.

☠ اتاق تـاریکـــ | dark room ☠ 1
مجازات مرگ درست مانند یک رویا بود که برای پانزرام به حقیقت پیوست. وقتی که گروه های مدافع حقوق بشر سعی کردند او را از مجازات مرگ نجات دهند، پانزرام آن ها را مسخره کرده و اعلام کرد که ای کاش می توانست همه ی آن ها را بکشد. اما این مرد روانی زمانی که در انتظار حکم اعدام به سر می برد توانست بالاخره با یک نفر دوست شود. یکی از نگهبانان زندان به نام هنری لسر دلش به حال پانزرام سوخت و به او یک دلار داد تا بتواند در روزهای اخر عمرش چند سیگار بخرد و دود کند و این دو به سرعت دوست شدند. خیلی زود لسر برای پانزرام کاغذ و قلم تهیه کرد و از او خواست که داستان زندگی اش را بنویسد. پانزرام نیز همین کار را کرد و هیچ کدام از جزییات خوفناک جنایاتش را از قلم نیانداخت.

☠ اتاق تـاریکـــ | dark room ☠ 1

در یکی از جملات خود در این کتاب، پانزرام چنین نوشت:” ای کاش تمام نسل بشر یک گلو داشت و من دستانم را دور ان حلقه می کردم. به نظر من تنها راه برای تغییر دادن مردم کشتن آن هاست”. در نهایت این نوشته ها توسط لسر چاپ شد اما در سال ۱۹۷۰٫ توصیفات دقیق و پرجزییات این قاتل روانی از جنایت هایش برای بسیاری قابل تحمل نبود.

☠ اتاق تـاریکـــ | dark room ☠ 1

پانزرام تنها یک سال وقت داشت تا زندگی نامه ی پر از جنایت و البته مشقت بار خود را به رشته ی تحریر درآورد و در نهایت در سال ۱۹۳۰ به دار مجازات آویخته شد. آخرین جملاتش قبل از اعدام این بود:” زود باشید! حرام زاده های ایندیانایی! در همین زمانی که شما دارید وقت تلفی کنید من می توانستم چندین مرد را به قتل برسانم”. در سال ۱۹۹۶ از روی داستان زندگی او فیلمی با عنوان «قاتل: خاطرات قتل» (Killer: A Journal of Murder) با بازی جیمز وودز در نقش پانزرام ساخته شد.

#تجربه مرگ

| تجربه نزدیک به مرگ دریل |

☠ اتاق تـاریکـــ | dark room ☠ 1

تجربۀ دریل (Daryl D) در اثر تصادف رانندگی:
کمی طولانی ولی علاقمندان بخودش رو میطلبه.

برای من سالها طول کشید تا بتوانم با تجربۀ نزدیک به مرگم که هم به طور فراموش نشدنی ترسناک بود و هم روشن‌گر کنار بیایم و آن را هضم کنم… تاریخ ۸ ماه می سال ۱۹۹۶ بود و به یاد دارم که شب بعد از آخرین امتحان سال آخر کالج من بود. باورم نمی‌شد که تمام استرس و دغدغۀ درس‌ها و امتحان‌های کالج را پشت سر گذاشته‌ام و به زودی مدرکی که برایش این قدر تلاش کرده‌ام را می‌گیرم. آن روزها من با چندتا از دوستان کالجم در یک خانه که با هم اجاره کرده بودیم زندگی می‌کردیم. من از بیرون آمده و وارد خانه شدم. دوستم «برت» (Brett) خانه بود و به من خوش آمد گفت. برت کوتاه قد بود و موهای مشکی بلند و سبیل و یک دماغ بزرگ داشت و چشمانش مانند حشرات بود. با اینکه به نظر من برت زشت می‌آمد، ولی همیشه در ارتباط برقرار کردن با خانمها مهارت داشت و هروقت بیرون می‌رفت با کسی به خانه بازمی‌گشت، برعکس من که همیشه تنها برمی‌گشتم. ولی شخصیت برت جنبه‌های بدی داشت. او خیلی خودخواه و نژادپرست بود و تقریباً در کالج هم با تقلب و زرنگی خودش را بالا کشیده و درسها را گذرانده بود. او برای دیگران، به خصوص خانمها احترامی قائل نبود. ولی با این حال به هر علتی که بود با من همیشه خوب و خوش برخورد بود.

یکی از عادات بد برت می خوارگی بود، ولی من نمی‌توانستم زیاد او را مقصر بدانم زیرا تا آنجائی که من می‌دانستم این عادت را از خانوادۀ خود گرفته بود که عادت الکی بودن در آن‌ها رایج بود. مشکل من (در ارتباط با زنها و تفریحات دیگر) به نظر خودم این بود که من مانند برت و بقیۀ دوستانم به اندازۀ کافی مست نمی‌کردم و وقتی بیرون می‌رفتیم مثل آنان شلوغ و پر از بزم و حال نبودم. آن شب تصمیم گرفتم که استثناء قائل شوم و چندین جام از مشروبات الکلی قوی و مختلف را بالا کشیدم. یادم نیست دقیقاً چه مشروبانی بودند ولی به یاد دارم که طعم آنها افتضاح و غیر قابل تحمل بود.

من (به خاطر الکل زیاد) درست به یاد ندارم که در کلوپی که رفته بودم چه اتفاقاتی افتاد، ولی به یاد دارم که برای برگشت به خانه سوار ماشین تویوتای برت شدیم. یادم است که ماشینش بوی نم و رطوبت مانده و کثیفی می‌داد و این بو حال من را به هم می‌زد. ولی از پیاده بازگشتن بهتر بود. به یاد دارم که برت با سرعت ۸۰ کلیومتر در یک خیابان فرعی که حد سرعت در آن ۳۵ کیلومتر بود می‌راند. با اینکه من مست بودم، فهمیدم که تند می‌رود و به او تذکر دادم. او در جواب من داشت چیزی می‌گفت ولی قبل از اینکه بتواند جمله‌اش را تمام کند یک جفت چراغ ماشین را دیدم که از روبرو مستقیم و با سرعت به طرف ما می‌آید.

همه چیز خیلی سریع اتفاق افتاد، ولی با این حال مثل این بود که من یک فیلم را با دور آهسته می‌دیدم. من خود تصادف و برخورد ماشین‌ها را به یاد ندارم ولی به یاد دارم که از ماشین به بیرون پرتاب شدم و روی زمین کف خیابان فرود آمدم و سر من به شدت به زمین برخورد کرد. نمی‌توانستم بقیۀ بدنم را احساس کنم ولی می‌فهمیدم که اوضاعم خیلی خراب است. من مرتب به هوش آمده و از هوش می‌رفتم. در یک زمان صدای یک افسر پلیس را شنیدم که گفت «او مرده است» و می‌دانستم که منظورش دوستم برت است. بعداً فهمیدم که رانندۀ وانتی که با او تصادف کرده بودیم نیز درگذشته بود. به یاد دارم که در یک آمبولانس بودم و کسی به من می‌گفت «باید مقاومت کنی…فقط مقاومت کن» و بعد از مدتی من را روی یک تخت در بیمارستان قرار دادند و دکتری بالای سرم بود و می‌گفت «ما داریم او را از دست می‌دهیم.» من صدای وزوزی غرش مانند را شنیدم و ناگهان خودم را در خارج و بالای بدنم که به شدت مجروح و داغان بود و در حال نگاه کردن به آن یافتم، در حالی که دکترها سعی در احیاء آن داشتند. پیش خودم فکر کردم «این صحنه من را یاد سریال تلویزیونی بخش مراقبت‌های اضطراری می‌اندازد!» من احساس آزادی و راحتی کامل می‌کردم و چشمانم همه چیز را سه بعدی می‌دیدند و می‌توانستم افکار مردم را بشنوم. من می‌توانستم در اتاق آزادانه به هر جا که بخواهم حرکت کنم بدون اینکه واقعاً نیاز به هیچ سعی و تلاشی داشته باشم. کافی بود که به رفتن به یک نقطه فکر کنم تا آناً آنجا باشم. برایم مشکل است که زنده بودن در این حال را توصیف کنم ولی به طور خلاصه کافیست بگویم که در مقایسه با وقتی که در جسم مادی‌ام بودم بسیار احساس زنده‌ بودن بیشتری می‌کردم.

به محض اینکه متوجه شدم که می‌توانم به راحتی به هر کجا که می‌خواهم بروم، می‌خواستم که از اتاق خارج شوم. گوئی بدنم که روی تخت بود برایم ذره‌ای اهمیت نداشت. ولی قبل از اینکه فرصت هیچ حرکتی را داشته باشم صدائی مانند صدای حرکت سریع باد شنیدم و دیدم که توده‌ای تیره رنگ به من نزدیک می‌شود و بدن (روحی) من بلافاصله به درون این توده پرتاب شد. در ابتدا پیش خودم فکر کردم که شاید ورود به این حجم سیاه چیزی است که نیاز دارم تا بتوانم از این اتاق بیمارستان خارج شوم. ولی این توده روح من را در خود قبضه کرد و احساس کردم که کسان دیگری نیز در آن حضور دارند.

همانطور که از سرعت حرکت این توده سیاه رنگ (یا سرعت حرکت من در آن) کاسته می‌شد، می‌توانستم صداهای ضجه مانندی مانند صدای غرغر خوکها را بشنوم. سپس صدای گریه و جیغ‌هائی را شنیدم که بیشتر احساس ترس و دلهره در آن‌ها بود تا حزن و اندوه. این فریادها بسیار از هر آنچه که هرگز شنیده بودم دلهره آور تر بود. هنگامی که تونل متوقف شد (به انتها رسید) برت را دیدم که روی زمین دراز کشیده بود در حالی که یک موجود بسیار زشت و مخوف که نیمه انسان و نیمه هیولا بود در حال شکنجۀ او بود. من حتی نمی‌توانم زشتی و ترسناکی چهرۀ این موجود را توصیف کنم. نزدیک‌ترین چیزی که به ذهنم می‌رسد سر و صورت بزرگ شدۀ یک موش روی بدن یک انسان است. برت و آن جانور هر دو متوجۀ حضور من در آنجا شدند. برت فریاد کشید «کمکم کن، خواهش می‌کنم» در حالی که جانور به من نگاه می‌کرد و می‌خندید. خندۀ او بسیار زشت و خبیثانه بود و درون من را به هم می‌ریخت، با اینکه در حقیقت من درونی نداشتم.

افراد دیگری نیز در آنجا در حال شکنجه شدن بودند و جانوران و موجودات مخوف دیگری نیز در آنجا حضور داشتند. ولی به هر علتی که بود هیچ یک از آنها هنوز به سمت من نیامده بود. مانند این بود که من تنها یک ناظر در سایۀ جهنم بودم. ولی من هیچ سپر فکری (در برابر آنها) نداشتم و فریاد می‌کشیدم که کسی به برت کمک کند. دو جانور لباس برت را در آوردند. بدن برت به نظر خیلی شبیه به بدن یک انسان (در دنیا) بود، با این فرق که زخمهای سوختگی شدید زیادی در تمام سطح بدن او بود. او مرتب خواهش می‌کرد «مسیح، خواهش می‌کنم مسیح» در حالی که یکی از آن جانوران او را در جای خود محکم نگاه داشته بود و دیگری به او تجاوز می‌کرد. برت به من نگاه می‌کرد و گرچه چیزی نمی‌گفت، می‌دانم که پیش خودش فکر می‌کرد که چرا کمکش نمی‌کنم.
من به او گفتم که ای کاش می‌توانستم کمکت کنم. آنگاه برای اولین بار از وقتی که وارد آنجا شده بودم برای دو سه دقیقه‌ای هیچ صدائی از دهان برت خارج نشد. هر دوی ما به نوعی می‌دانستیم که اتفاق بد و ترسناکی در شرف رخ دادن است و این انتظار خود به بدی اتفاقی که قرار بود رخ بدهد بود. من صدای غرغر خوکها را دوباره شنیدم که به تدریج نزدیک‌تر می‌شدند. موجودات آدم نمای بیشتری به آنجا نزدیک شدند. این موجودات نیز بسیار ترسناک بودند ولی نه به ترسناکی و زشتی آن جانوران قبلی، ولی رفتار آنها بدتر از آن جانوران بود. آنها برت را برداشته و به سمت یک دیوار که علامت صلیب قرمزی روی آن بود بردند و او را جلوی آن علامت انداختند. همانطور که او فریاد می‌کشید، یکی از مردان روی او تف کرد. برت سعی می‌کرد بجنگد و مشت و لگد می‌زد ولی چیزی طول نکشید که آنها او را به دیوار محکم بستند. می‌شنیدم و می‌دیدم که میخهای بزرگی یکی بعد از دیگری به بدن برت فرو کرده می‌شوند. من نمی‌توانستم مستقیماً ببینم که آنها چطور هر میخ را وارد بدن او می‌کنند (شاید با تله پاتی) و خونی هم نمی‌دیدم. ولی فریادهای گوش‌خراش و دل آشوب کن او را می‌شنیدم.

ناگهان یکی از آن مردان به طرف من حمله کرد. ولی بلافاصله یک زن پدیدار شد و تنها با نگاه داشتن دستش به علامت توقف آن مرد را متوقف کرد. من فهمیدم که او یک زن به نام امیلی است که سالها پیش در سرای افراد در حال احتضار و سالمند در شیکاگو از او مراقبت کرده بودم. من آن قدری که به دیگران توجه می‌کردم به او توجه نمی‌کردم زیرا او خیلی داد می‌کشید و گاهی وقتی می‌خواستیم به او قرص‌هایش را بدهیم با ما دعوا می‌کرد. وقتی او مرد، هیچ یک از افراد فامیلش برای تدفین و مراسم سوگواری او نیامدند، من هم خودم شخصا ترتیب کارها و ترتیب کفن و دفن او را دادم. گرچه من او را می‌شناختم و می‌دانستم همان امیلی است، او در اینجا خیلی جوان‌تر و زیباتر به نظر می‌رسید. او گفت «نگران نباش. اینها نمی‌توانند به تو آسیبی بزنند». من از او خواستم که به برت هم کمک کند، ولی او گفت که نمی‌تواند. ولی او به من اطمینان داد که شکنجه‌های برت فقط برای مدت کوتاهی ادامه خواهد داشت.

خوشبختانه ناگهان من خود را دوباره در آن تودۀ سیاه یافتم و می‌دانستم که این دفعه امیلی من را هدایت می‌کند. من چنان احساس عشقی می‌کردم که درک آن برای آدمها غیر ممکن است. می‌دانستم که حتی از نور هم سریع‌تر حرکت می‌کنم ولی می‌خواستم برای همیشه در آن حال باقی بمانم. امیلی به من گفت که من برای او خیلی مهم هستم و او منتظر من خواهد بود تا روزی که موعد بازگشت من فرا برسد. قبل از اینکه بتوانم از امیلی بپرسم منظورش چیست صدایی را شنیدم که می‌گفت «برگشت (به هوش آمد)، ما او را داریم». روح من شروع به حرکت به سمت این صداها کرده و از تودۀ سیاهی که در آن بودم دور شد. آخرین چیزی که به یاد دارم این است که دوباره بدنم را روی تخت بیمارستان از بالای سقف اتاق می‌دیدم، ولی وارد شدن به بدنم را درست به یاد نمی‌آورم. من یه تجربه ی نصفه نیمه دارم،یه شب که خواب بودم یه لحظه از خواب پریدم احساس کردم دارم میرم به سمت بالا یکم که فکر کردم دیدم واقعا دارم میرم به سمت سقف در حدی که سقف اتاق داشت به صورتم میخورد سرمو چرخوندم و پایین رو نگاه کردم و خودمو دیدم توی یه چشم به هم زدن برگشتم پایین به قدری تبش قلبم رفته بود بالا که احساس میکردم داره از سینه م میزنه بیرون،دیگه اینجوری نشدم ولی قبلش و بعدش هم یه سری اتفاقات خاص که نمیتونم بگم واسم افتاد ولی هیچکدوم مثه این فکرمو درگیر نکرد
پاسخ
 سپاس شده توسط sober
#10
#اسرار کشف نشده

| عکسی که باعث دیدن کابوس میشود |

☠ اتاق تـاریکـــ | dark room ☠ 1

نگاه کردن به این عکس باعث دیدن کابوس میشود. شاید این عکس را دیده باشید و به عنوان یک عکس فتوشاپ و خیلی ساده به آن نگاه کرده باشید، اما این عکس ۷ سال است میان عده ای رد و بدل میشود و عکاسش مشخص نیست، در ۷ سال اخیر حدود ۳۶۷ دختر در رده ی سنی پانزده، هفده و هجده سال و ۲۵۶ پسر در رده ی بیست و یک، بیست و سه و هجده سال ادعا کردند که با دیدن این عکس قبل از خواب همین قیافه و شکل و چشم را در خواب دیده اند و حتی ۱۴ نفر هم بر اثر ترس زیاد و درک کم خودکشی کرده اند!

پلیس ۴ سال به دنبال عکاس این عکس گشت. تا بفهمد چه کسی باعث ترس و مرگ نوجوانان و جوانان میشود. اما بعد از ۴ سال پرونده این عکس بسته شد، اما دانشمندان با تحقیق زیاد به این نتیجه رسیدند که دیدن کابوس بر اثر این عکس ترس را در وجودمان میکشد و باعث تقویت روحیه ما میشود!

دانشمندان میگویند برای این که کابوس این عکس را ببینیم و روحیه ما قوی شود باید حداقل ۲۰ دقیقه قبل از خواب، به مدت ۲۰ دقیقه به گوشه کنار این عکس (مخصوصا چشم ها) نگاه کنیم و حداقل ۳۵ بار جمله ی “من از تو نمیترسم” را تکرار کنیم. به کسایی که تحمل ترس رو ندارن توصیه نمیشه!

#موجودات غیر عادی

| ماجرای مرغ بی سر |

☠ اتاق تـاریکـــ | dark room ☠ 1

وید اولسِن و همسرش کلارا در ۱۰ سپتامبر ۱۹۴۵ میلادی داشتند مرغ‌های مزرعه‌شان در «فروئیتا» کلرادو را سر می‌بریدند. در واقع، اولسن آن‌ها را سر می‌برید و همسرش هم آن‌ها را تمیز می‌کرد. اولسن آن روز حدودا سر ۴۰ تا ۵۰ مرغ را برید. در این بین فقط یک مرغ بود که مانند دیگران رفتار نکرد!

آن‌ها یک جعبه چوبی سیب را برداشتند و روی مرغ گذاشتند تا شبانه جان دهد. لوید اولسن (Lloyd Olsen) صبح روز بعد با سرخوشی تمام بیدار شد و به سراغ جبعه سیب رفت تا کار آن مرغ را هم یکسره کند. اما وقتی جعبه را کنار زد، از تعجب شاخ درآورد. تروی می‌گوید: «آن مرغ لعنتی هنوز هم زنده بود
ماجرای پرنده جادویی نقلِ محافل در فروئیتا شده بود. روزنامه محلی یک خبرنگار را برای صحبت با اولسن اعزام کرد و دو هفته بعد،
آن‌ها در ابتدا به «سالت لِیک سیتی» و دانشگاه یوتا رفتند و چندین آزمایش از آن مرغ به عمل آمد. مرغ به استخدام سیرک در امد وحتی شایعه شده بود که دانشمندان با کمک عمل جراحی سر چند مرغ دیگر را بریدند تا ببیند آن‌ها زنده می‌مانند. در همین جا بود که مجله لایف به این داستان عجیب و غریب برخورد. لوید، کلارا و مایک تصمیم گرفتند که پس از آن یوتا یک تور به دور آمریکا را برگزار کنند.

پس از چند ماه در فینکس بود که آن فاجعه رخ داد.

لوید مستقیم غذای مایع و آب را داخل مریِ مایک می‌ریخت. کار دیگری که لوید و کلارا برای زنده ماندن مایک مرتب انجام می‌دادند این بود که مخاط انباشته شده در گلوی مرغ را تمیز کنند. آن‌ها با کمک یک قطره چکان به مایک غذا می‌دادند و با یک سرنگ مخاط او را تخلیهمی‌کردند.
شبی که مایک مرد، آن‌ها در اتاقی در متل خوابیده بودند که با صدای خفه شدن مرغ از خواب بیدار شدند. آن‌ها دنبال سرنگ گشتند تا مخاط مایک را خالی کنند، ولی یادشان افتاد که آن سرنگ را در سیرک جا گذاشته‌اند. قبل از اینکه راه‌حلی به ذهنشان برسد، مایک خفه شد و مرد.
اما چرا مرغ بمدت ۱۸ ماه زنده بود؟دکتر تام اسمولدرز، متخصص مرغ در مرکز رفتارشناسی و تکامل دانشگاه نیوکاسل در این باره می‌گوید: مغز خیلی کوچک مرغ و جای قرار گرفتن آن خیلی‌ها را متعجب می‌کند. این عضو مرغ در عقب جمجمه، پشت چشم‌هایش قرار گرفته است. تصاویر و گزارش‌ها از آن زمان نشان می‌دهد که منقار، صورت، چشم‌ها و یک گوش مرغ با ضربه چاقو جدا شده است. اما دکتر اسمولدر برآورد می‌کند که ۸۰ درصد از حجم مغز (تقریبا تمام آنچه که فعالیت بدن مرغ از جمله ضربان قلب، گرسنگی و سیستم گوارشی را کنترل می‌کند) دست‌نخورده باقی مانده بوده است.

#اسرار کشف شده

| راز عدد ۲۴۱۵۴۳۹۰۳ چیست؟ |

☠ اتاق تـاریکـــ | dark room ☠ 1

راز عدد ۲۴۱۵۴۳۹۰۳ اگر این عدد را در گوگل جستجو کنید با تصاویر عجیبی رو به رو می شوید که شخصی سر خود را در یخچال فرو کرده است اما راز این عدد چیست؟! آقای دیوید هروتیز در سال ۲۰۰۹ تصویری از خودش که سر خود را در داخل یخچال فرو کرده بود، در سایت flickr.com منشتر کرد.

این وب سایت ، وب سایت مورد علاقه عکاس ها و علاقه مندان به عکس می باشد از این رو به سرعت انتشار یافت. دیوید هروتیز از دیگر بازدید کنندگان در خواست کرد که آن ها نیز سر خود را داخل یخچال کنند و آن را با عدد ۲۴۱۵۴۳۹۰۳ تگ کنند و داخل وب سایت قرار دهند. عدد ۲۴۱۵۴۳۹۰۳ معنای خاصی ندارد و این عکاس خلاق آن را از ترکیب شماره سریال یخجال و نودل مرغ داخل یخچالش بدست آورده است.

بعد از آن نیز عده زیادی تصاویر خود را با کله فرو رفته در یخچال منتشر کردند که به سرعت در شبکه های اجتماعی پخش شد. پس از مدتی سایت http://۲۴۱۵۴۳۹۰۳..com تاسیس شد که در آن می توانید به آرشیو عظیمی از این گونه تصاویر دسترسی پیدا کنی!

#اطلاعات عمومی

| گوشت انسان تلخ است یا شیرین؟ |

☠ اتاق تـاریکـــ | dark room ☠ 1

گوشت انسان تلخ است یا شیرین؟ در سال ۱۹۷۲ آرتور شاکراوس نیویورکی زمانی که یک نوجوان بود به زندان می افتد و بعد از ۱۵ سال از گذراندن دوران محکومیت خود آزاد می شود. بعد از تحقیقات پلیس در پی انجام جنایات آرتور، وی در موارد مختلف اعتراف کرد که جان تعدادی از زنان اطراف محل زندگی اش را گرفته است و دو نفر از مقتولین مربوط به دورانی بود که این قاتل در ویتنام به سر می برده و در جریان تعقیب دو زن ویتنامی در جنگل آنها را کشته و گوشتشان را خورده است.

در اعترافات دیگر آرتور آمده است که این جنایتکار ۴ زن دیگر را نیز کشته و اعضای بدن آنها را خورده است، و همچنین با کمال خونسردی کودک ده ساله ای را کشته و قلبش را بیرون می کشد تا از خوردن آن لذت ببرد. زمانی که از آرتور پرسیده اند طعم گوشت انسان چه مزه ای می دهد؟ او گفته است:

تصور کنید انتهای راسته گوشت خوک را که کمی شیرین است پخته و میل می کنید.

به راستی گوشت انسان چه طعمی دارد و طعم آن شبیه چیست؟ درباره طعم گوشت انسان توصیفات زیادی مثل شیرین، تلخ، ترش، لذیذ، بد مزه و… وجود دارد اما این ها همه توصیفات گنگ و چند پهلویی هستند؛ زیرا طعم آن می تواند به عوامل مختلفی مانند طرز پخت، خام بودن و… بستگی داشته باشد. پس برای یک توصیف خوب باید بدانیم که طعم گوشت انسان مانند طعم چیست؟

تاکنون بهترین توصیف درباره طعم گوشت انسان توسط ویلیام سیبروک۱، روزنامه نگار و ماجراجوی آمریکایی، ارائه شده است. او در این باره می نویسد: گوشت خام انسان از نظر ظاهری مانند گوشت خوک است اما قرمزی آن کمی از آن روشن تر و چربی های آن نیز به رنگ زرد روشن است. و هنگامی که کباب شود به رنگ خاکستری روشن در می آید؛ مانند گوشت گوساله یا بره و بوی گوشت کباب شده آن نیز همچون بوی کباب گوشت خوک است.

اما درباره طعم آن، در صورتی که روی آتش کباب شود، می گوید: “نسبتا خوب است، و مزه آن کاملا شبیه گوشت گوساله است، به طوری که فکر نکنم یک انسان با زائقه عادی بتواند آن را از گوشت گوساله تمیز و تشخیص دهد” جالب است به این نکته نیز اشاره شود که ویلیام سیبروک برای چشیدن مزه گوشت انسان سفری به آفریقای غربی داشته است تا به همراه بومیان آدم خوار آن جا که موسوم به «گِرو» ۲ بوده اند طعم گوشت انسان را امتحان کند اما او اعتراف کرده است که بومیان به او اجازه شرکت در مراسم آدم خواریشان را نداده اند. او در زندگی نامه اش ادعا می کند که گوشت تازه یکی از بیماران بیمارستان را که مرده بوده، به سیخ کشیده، کباب کرده و خورده است.

#عجایب دنیا

| تجارت سر های قطع شده |

☠ اتاق تـاریکـــ | dark room ☠ 1

آیا از تجارت سر قطع شده انسان چیزی شنیده بودید؟ بومیان جزایر نیوزیلند (مائوریها) بعد از مرگ بزرگان قبیله شان سر آن ها را قطع و به شیوه خود مومیایی میکردند… آنها ابتدا مغز و چشمها را تخلیه کرده و سپس گوش، بینی و دهان را از پارچه و صمغ درخت پر نموده و در دیگ می انداختند تا ساعتها بجوشد بعد آنرا در معرض دود مستقیم آتش قرار داده و دودی میکردند در مرحله بعد آنرا زیر نور خورشید میگذاشتند تا کاملا خشک شود و سرانجام آن را با چربی بدن کوسه چرب و روغنی میکردند تا خطوط صورت و خالکوبی ها کاملا حفظ شود.

به این سرها “موکوموکا” گفته میشد، آنها این سرها را در جعبه های پرنقش و نگار و فاخر قرار میدادند و فقط در مراسم خاص آنها را در معرض دید دیگران میگذاشتند، ماجرای خرید و فروش این سرها از جایی شروع شد که سفید پوستانی که به این جزایر پا گذاشته بودند برای خرید این سرها از خودشان علاقه نشان دادند، موزه داران اروپایی و آمریکایی حاضر بودند مبالغ هنگفتی در ازای این سرها بپردازند و به درخواست مائوریها به آنها اسلحه بدهند.

بومیان که با حجم گسترده درخواست ها مواجه شده بودند تصمیم گرفتند تا افراد سطح پایین قبیله خود و یا افراد قبائل متخاصم را بكشند و از سرش موکوموکا بسازند..!!! کار به جایی رسید که قربانیان را به کشتی سفید پوستها می بردند و از آنها میخواستند تا آنها انتخاب کنند که از سر کدام یک برایشان “موکوموکا” بسازند!

غارها، شکاف سنگها و میانه درختان جایی بود برای پنهان شدن بومیانی که نمیخواستند موکوموکا شوند… پس از مدتی تب خرید سرها فروکش کرد ولی هنوز بودند کسانی که به خرید آن اشتیاق داشتند. در عکس فوق هوراتیو روبلی یکی از افسران بلند پایه ی انگلیسی رو ملاحظه می کنین ایشون حدود ۳۵ تا سر رو خریداری کرد و بعد اونها رو به موزه تاریخ طبیعی آمریکا فروخت.
پاسخ
 سپاس شده توسط ρσєѕɪ ، sober ، _ƇRAƵƳ_


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Music • ꒱ سابلیمینال اتاق زمان ☆ ・ྀ༊ ꒰ •
Lightbulb دنیای تاریک من | my dark world [ عجیب و ترسناک ]
  اتاق خواب عروس های بلوچی(عکس)
  طراحی داخلی اتاق خواب
  زن در اتاق عمل
  ☀☀☀چراغی که اتاق را به سرزمین عجایب تبدیل می کند☀☀☀
  دختر داریوش اقبالی مجری مشهور " اتاق خبر "
  انتخاب فرش و قالی در دکوراسیون منزل اتاق
  ♕♕اتاق بازی پرنسس کوچولوهای ثروتمند♕♕
  كلماتی كه دوست ندارید در اتاق عمل بشنوید

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان