05-08-2020، 9:34
#prt26
با ریما وارد اشپزخونه شدیم.......
ریما: ماهور خیلی بی شعوری!
-چی شده چرا بی شعور شدم من؟!
ریما:من دیشب بهت میگم رهام دوست پسرته میگی نه
-خب اره نیست
ریما: الان چرا داری دروغ میگی؟
-دروغم کجا بود رهام فقط یه همکاره
ریما: عیبی نداره ولی خودم دیدم چجوری نگاهش میکردی!
-توقع داری چشمامو ببندم؟؟؟
ریما: نه اما درست همون لحظه ای که ما اومدیم تو خونه تو عین بز چسبیده بودی بهش و نگاش میکردی!
-چقدر تو کله شقی داشت زخم صورتمو نگاه میکرد
ریما:حالا یا زخمتو میدیده یا داشتین صحنه عاشقانه درست میکردین در هر صورت به من دروغ نگو یه کلمه بگو دوستش داری انقدر بحث نکنیم
همزمان با سکوت ریما ، آرش اومد تو اشپزخونه
ارش:چی شده چرا غذارو نمیارین ما گشنه ایم اصلا چرا انقدر حرف میزنین؟!
-منم نمیدونم این ریماس که داره حرف الکی میزنه
ریما :این تویی که.......
ارش انگشت اشاره شو گذاشته بود توی لب ریما
ارش: عزیزم مهم نیست
خوب شد ارش اومد اگر نه من و ریما همچنان به این بحث ادامه میدادیم ، با ظرف غذا که توی دستم بود به سمت میز رفتم
صندلیو عقب کشیدم و نشستم ظرف غذا رو روی میز گذاشتم: بفرمایید
رهام:ماهور واقعا دستت درد نکنه خیلی خوب درست کردیا!
-لطف داری
ریما: ماهور کلا دست پختش خوبه ولی نمیدونم چرا وقتی خودمون دوتا تنهاییم فقط نیمرو و املت درست میکنه؟
-عه ریما دروغ نگو اگه نه منم میگم تاحالا چقدر غذا سوزوندیا؟!
ارش:باز این دوتا شروع کردن یکم از ما دوتا یاد بگیرین هی دعوا میکنن
ارش اینو گفت و به خودش و رهام اشاره کرد من و ریماهم هردو سکوت کردیم تا اینا بیشتر خودشونو خوب ندونن!
ارش:راستی ماهور صورتت چی شده؟
ریما: گفتم که زمین خورده از هول مامانش
ارش:اها اره گفتی یادم رفت
رهام: باید بودین میدیدین چقدر غرق تلفن و مامانش بود اصلا متوجه زخماش نشده بود
ارش: میگن ادمای عاشق متوجه اتفاقای اطرافشون نمیشن نکنه عاشق شدی؟
جان این چی داره زر زر میکنه من!عشق! چه حرفا خیلی محکم گفتم: نه بابا عشق کجا بود حواسم به مامانم بود
رهام: نه واقعا حواسش به مامانش بود من بودم دیدمش
بعد از ناهار.......
ارش: ریمایی ظرفارو شستی بیا تو اتاقت کارت دارم!
ای بابا باز اینا میخوان حرف بزنن من نمیفهمم چقدر حرف هست که اینا بهم میگن؟!
ظرفا رو شستیم و ریما و آرش رفتن تو اتاق
رهام: من دیگه باید برم
- میری ماشینتو بگیری؟
رهام: اره ماشینو میگیرم بعد میام داروخونه
-باشه میبینمت
خداحافظی کرد و رفت
با ریما وارد اشپزخونه شدیم.......
ریما: ماهور خیلی بی شعوری!
-چی شده چرا بی شعور شدم من؟!
ریما:من دیشب بهت میگم رهام دوست پسرته میگی نه
-خب اره نیست
ریما: الان چرا داری دروغ میگی؟
-دروغم کجا بود رهام فقط یه همکاره
ریما: عیبی نداره ولی خودم دیدم چجوری نگاهش میکردی!
-توقع داری چشمامو ببندم؟؟؟
ریما: نه اما درست همون لحظه ای که ما اومدیم تو خونه تو عین بز چسبیده بودی بهش و نگاش میکردی!
-چقدر تو کله شقی داشت زخم صورتمو نگاه میکرد
ریما:حالا یا زخمتو میدیده یا داشتین صحنه عاشقانه درست میکردین در هر صورت به من دروغ نگو یه کلمه بگو دوستش داری انقدر بحث نکنیم
همزمان با سکوت ریما ، آرش اومد تو اشپزخونه
ارش:چی شده چرا غذارو نمیارین ما گشنه ایم اصلا چرا انقدر حرف میزنین؟!
-منم نمیدونم این ریماس که داره حرف الکی میزنه
ریما :این تویی که.......
ارش انگشت اشاره شو گذاشته بود توی لب ریما
ارش: عزیزم مهم نیست
خوب شد ارش اومد اگر نه من و ریما همچنان به این بحث ادامه میدادیم ، با ظرف غذا که توی دستم بود به سمت میز رفتم
صندلیو عقب کشیدم و نشستم ظرف غذا رو روی میز گذاشتم: بفرمایید
رهام:ماهور واقعا دستت درد نکنه خیلی خوب درست کردیا!
-لطف داری
ریما: ماهور کلا دست پختش خوبه ولی نمیدونم چرا وقتی خودمون دوتا تنهاییم فقط نیمرو و املت درست میکنه؟
-عه ریما دروغ نگو اگه نه منم میگم تاحالا چقدر غذا سوزوندیا؟!
ارش:باز این دوتا شروع کردن یکم از ما دوتا یاد بگیرین هی دعوا میکنن
ارش اینو گفت و به خودش و رهام اشاره کرد من و ریماهم هردو سکوت کردیم تا اینا بیشتر خودشونو خوب ندونن!
ارش:راستی ماهور صورتت چی شده؟
ریما: گفتم که زمین خورده از هول مامانش
ارش:اها اره گفتی یادم رفت
رهام: باید بودین میدیدین چقدر غرق تلفن و مامانش بود اصلا متوجه زخماش نشده بود
ارش: میگن ادمای عاشق متوجه اتفاقای اطرافشون نمیشن نکنه عاشق شدی؟
جان این چی داره زر زر میکنه من!عشق! چه حرفا خیلی محکم گفتم: نه بابا عشق کجا بود حواسم به مامانم بود
رهام: نه واقعا حواسش به مامانش بود من بودم دیدمش
بعد از ناهار.......
ارش: ریمایی ظرفارو شستی بیا تو اتاقت کارت دارم!
ای بابا باز اینا میخوان حرف بزنن من نمیفهمم چقدر حرف هست که اینا بهم میگن؟!
ظرفا رو شستیم و ریما و آرش رفتن تو اتاق
رهام: من دیگه باید برم
- میری ماشینتو بگیری؟
رهام: اره ماشینو میگیرم بعد میام داروخونه
-باشه میبینمت
خداحافظی کرد و رفت