امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رمان ماکانی**گره**

#33
#prt28
یک هفته بعد...
ریما...
کلاسای دانشگاه تموم شده بود و نیم ساعتی می شد منتظر آرش بودم
برای سومین بار شمارشو گرفتم که بالاخره جواب داد
+جانم ریما؟
-سلام کجایی تو ؟دانشگاه نیومدی؟!
+نه یکم حالم خوب نبود نیومدم
-اتفاقی افتاده؟!
+یه ساعت دیگه میایم پیشت برات تعریف میکنم 
-اوکی فعلا
غرق درس و جزوه هام بودم که با سایه ای که روی برگه ها افتاد با ترس سرمو برگردوندم و آرش رو دیدم!
-هین! تو کِی اومدی؟!
آرش:همین الان رسیدم
-در باز بود؟
آرش:خودت بهم کلید داده بودی ازش استفاده کردم
-اها راست میگی فراموش کرده بودم ؛ خب بگو ببینم چه خبر؟!
آرش: میشه موهاتو ببافم؟!
شونه و کش رو جلوی دستش گذاشتم و روبه روی آینه نشستم...
-نمیخوای حرف بزنی؟!
آرش:چی؟!
-حواست کجاست گفتی میای اینجا تعریف کنی چی شده
آرش:به نظرت من چقدر دوستت دارم...؟
-این چه سوالیه دوست داشتن که حد و مرز نداره
آرش:به نظرت اونقدر هست که به مامانم بگم بیایم خواستگاریت؟
-نمیدونم شاید...
آرش:اونقدر هست که یه هفته پیش به مامانم گفتم تو رو میخوام
منتظر ادامه حرفش بودم که موهای بافته ام رو با کلافگی باز کرد 
آرش:نمیشه نمیتونم درست ببافم... اصلا تو موهات باز باشه قشنگ تری...
-بحثو عوض نکن مامانت چی گفت؟
آرش: کاش منم مثل بقیه پسرا بهت میگفتم ازت خسته شدم و میرفتم ولی این حرفارو بهت نمیگفتم
-آرش چرا اذیت میکنی بگو دیگه!
پاسخ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: رمان ماکانی**گره** - ᴀᴡᴀʏᴀᴜʀᴏʀᴀ - 05-08-2020، 19:21

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Rainbow یه رمان خیلی قشنگ.نخونی نصف عمرت فناست
  رمان عشق من ، عشق تو (عاشقانه ، معرکه) به قلم: خودم
  رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت پایانی.
  رمان عاشقشم؟
  رمان تلخ و شیرین
  رمان فوق‌العاده ترسناک «فرزند ابلیس» | نوشته‌ی خودم
Heart رمان[انتقام شیرین]
  رمان تمنا برای نفس کشیدن
  رمان الناز (عاشقانه)
  رمان شورنگاشت(داستانی کاملا واقعی)|ز.م

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان