گفتگوی آزاد || نسخه ۳۶۴

[Ɗєя_Mσηɗ]

می‌ترسیدم از ارتفاع
یک شب روی بلندترین پل شهر
گفت نمی‌توانیم باهم باشیم
که به درد هم نمی‌خوریم...
نه گریه کردم، نه نارحت شدم حتی...
اما از همان شب از هیچ ارتفاعی هراس ندارم
که من سقوط را تجربه کرده‌ام یک بار...
از "بلندای یک احساس"...

هرگز به عقب نگاه نکن .. اگه سیندرلا واسه برداشتن کفشش برمیگشت ، هرگز پرنسس نمی شد ! بعضی وقتا ، باید بعضی چیز ها رو  " رها " کنی ... .

تا وقتی به این فکر چسبیده‌اید که دلیل خوب زندگی نکردنتان بیرون از وجودتان است، هیچ تغییر مثبتی رخ نمی‌دهد. تا وقتی مسئولیت خود را به دوش دیگران بیاندازید که با شما بی‌انصافی می‌کنند –یک شوهر لات، یک کارفرمای زیاده‌طلبی که از کارمندانش حمایت نمی‌کند، ژن‌های ناجور، اجبارهای مقاومت‌ناپذیر- وضع شما همچنان در بن‌بست می‌ماند. تنها خودِ شما مسئول جنبه‌های قطعی موقعیت زندگی خود هستید و فقط خودتان قدرت تغییر دادن آن را دارید. حتی اگر با محدودیت‌های بیرونی همه جانبه‌ای درگیرید، هنوز آزادی و حق انتخاب پذیرش برخوردهای مختلف نسبت به این محدودیت‌ها را دارید.

?اروین یالوم

برای رسیدن به موفقیت ، آسانسوری وجود نداره .. ،
باید از پله بری .. -_-