امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رمان طنز و عاشقانه مخاطب خاص

#25
قرار شد زودتر راه بیافتیم تا اول باران خونم رو بهم نشون بده.
یه شلوار تنگ قد نود مشکی.با مانتو چهارخونه قرمز مشکی جلو باز.با شال مشکی.
یه خط چشم نسبتا کلفت با ریمل سیاه زدم با برق لب صورتی.
من:باران اماده شددی؟
باران:اره .بیا دم درم.
رفتم سمت در.کفش ال استارم رو پوشیدم و رفتیم سوار ماشین شدیم.
باران:اوا تو بیا برون.
سوییچ رو ازش گرفتم و وارد ال نود خوشگلم شدم.بابام دو سال پیش هدیه بهم داد.باران همینجور راهنمایی میکرد که از کجا برم.
بعد از حدود 30 دقیقه رسیدیم.جلوی یه اپارتمان حدودا نوزده طبقه ای نگه داشتم.
من:باران اینه؟
باران:اره
من:خداییش چه بلنده!
باران:بیا بریم.
وارد ساهتمون شدیم.یه لابی بسیار زیبا داشت.با سرایدار که انگار باران رو میشناخت سلام کردیم و طبقه 15 رو زدیم.
من:اینجا که پولش از پول خونه خودمون زیاد تر ممیشه!
باران:بیا حالا تو
به سمت خونه ای رفتیم.باران کلید رو انداخت و واردش دیم.
یه خونه نسبتا کوچیک.از ساهتارش خیلی خوشم اومد.نقلی و تو دل برو.
من:واووووووووو وری نایس!
باران خندید و گفت:3 روز بعد هم که قراره وسایل خونه رو بیاریم اینجا.
لبخندی بهش زدم.رفتم سمت پنجره.احساس میکردم خونم رو کوهه.
باران:بریم؟
من:بریم


سوا ر ماشین شدیم به سمت خونه داییم ایا روندیم.بعد از حدود40 دقیقه رسیدیم.زنگشون رو زدم.من:پریناز و پرستو بدویین بیاین پایین.
پریناز و پرستو با تیپ های پسر کش اومدن و سوار ماشین شدن.
من:جوون!بخورمتون.
پریناز:برو بچه!
پرستو:دوستمم قراره بیادا!
من:گفتی
پرستو:بریم پس.
بعد از 30 دقیقه رسیدیم کافه.من:پرستو جا رزرو کردی؟
پرستو:اره. رفتیم و جایی که رزرو شده بود رو پیدا کردیم و نشستیم.من:پرستو دوستت کی میاد؟ پرستو:اینا اومدش فکر کنم.
یه دختر خوشتیپو دیدم که از ماشینی اشنا پیاده شد.ماشین کی این بوده؟سانتافه!کی سانتافه مشکی داشت؟
دختره خیلی به دلم نشست.وارد کافه شد.پرستو براش دست تکون داد.اومد و کنارمون نشست.دختر خوشگلی بود.خیلی هم اشنا به نظر میومد.چشمای سبز عسلیش منو یاد یه نفری مینداخت که هر چی بهش ففکر میکردم به ذهنم نمیومد.
دختره:سلام.خوب هستین.!
من:سلام گلم تو خوبی؟
پرستو:اوا و باران!ایشون ارنیکا هستن.ارنیکا اینا هم باران و اوا هستن.دختر عمه هامون.
ارنیکا:خوشبختم عزیزم.همونطور که پرستو گفت ارنیکا هستم.ارنیکا لطیفی.20 سالمه.امیدوارم دوستای خوبی بشیم.
اسم لطیفی که اومد خیلی جا خوردم.ماشینی که ازش پیاده شد،چشماش و صورتش،فامیلیش.نکنه....اره خودشه.
من:ارنیکا جون شما برادر داری؟
ارنیکا:اره اوا جون!اسمش اروینه!29 سالشه.
من:واقعا؟
ارنیکا:میشناسیش؟
من:اره استاد دانشگاهمون هستن.
ارنیکا:واقعا؟ لبخندی زد و گفت:چه تصادفی!
پیشخدمت اومد سر میزمون.
من:من یه شیک نوتلا
پرستو و پریناز و باران:ماه م شیک نوتلا
ارنیکا:منم پس همون.
پیشخدمتا که رفت شروع کردیم به فک زدن.بعد از 10 دقیقه شیک هامون رو اوردن.
یه سره خوردمش اینقد خوشمزه بود.
من:خوردین؟پاشین بریم.
پریناز:بریم.
ارنیکا:بریم.
پاشدیم و رفتیم.بیرون از کافه.
میدونی جالب ترین بخش این زندگی چیه.؟
اینکه ما تو عصری زندگی میکنیم که
گوشی هاش هوشمندن
ولی ادماش احمق Dodgy
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
https://harfeto.timefriend.net/16336926635920
(حرفتو بهم بگو.دیدم همه گذاشت منم گذاشتم جیز)
پاسخ
 سپاس شده توسط ᴀᴡᴀʏᴀᴜʀᴏʀᴀ ، ᴀʀмɪss ، parisa 1375 ، آرمان کريمي 88 ، єη∂ℓєѕѕღ ، ѕααяeη


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: رمان طنز و عاشقانه مخاطب خاص - LUGAN - 03-12-2020، 22:28

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Rainbow یه رمان خیلی قشنگ.نخونی نصف عمرت فناست
  رمان عشق من ، عشق تو (عاشقانه ، معرکه) به قلم: خودم
  رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت پایانی.
  رمان عاشقشم؟
  رمان تلخ و شیرین
Heart یه داستان عاشقانه غمگین و زیبا از یک دختر((( حتما بخونید)))
  رمان فوق‌العاده ترسناک «فرزند ابلیس» | نوشته‌ی خودم
Heart رمان[انتقام شیرین]
  رمان تمنا برای نفس کشیدن
  رمان الناز (عاشقانه)

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان