امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

ایل ساکی

#1
دوران مغولان
بئاتریس فوربز منز در بررسی تاریخ ایران و آسیای مرکزی در سده‌های هشتم و نهم هجری دربارهٔ حمله تیمور لنگ به حدود لرستان و خوزستان نوشته‌است:[۷][۸]
برای بررسی قبایل و صحراگردان مناطقی که تیمور تسخیر کرد، نخست باید اذعان کنیم که با گروه‌هایی از انواع متفاوت مردم مانند قبایل ترکی ـ مغولی مغولستان و شاید قبایل شبه صحراگرد لرستان سرو کارداریم و دیگر این که آگاهی ما دربارهٔ بسیاری از آنان اندک است. چون بحث و بررسی دربارهٔ همه این مردمان نیاز به پژوهش درازمدت و همه‌جانبه دارد، در این بخش تنها به کوتاهی دربارهٔ گروه‌هایی که در تاریخ عصر تیمور وجود داشتند سخن می‌گوییم. به نظر می‌آید بسیاری از قبیله‌ها و قبیله نشینانی که تیمور سرزمین‌های آنان را به قلمرو خویش ضمیمه کرد، در آن روزگار قدرت کمی داشتند. گویا آنان تنها یک واحد جنگی به‌شمار می‌رفتند و محدوده اجرای سیاست‌های آنها از اقدام محلی فراتر نمی‌رفت. از این گروه‌ها می‌توان از ترکان خلجی در جبال، بلوچ‌ها در خراسان و همچنین شاید از قبیله‌های ساکی و فیلی در خوزستان یاد کرد.

تیمور در ایران جنوبی و غربی با قبایل لر و کرد سرو کار پیدا کرد که بیشتر آنان تحت سلطه سلسله‌های موروثی خود آنان بودند. گروه‌های قبایلی به ویژه گونه‌های کوچکتری از قبیله نشینان وجود داشتند که تیمور متعرض آنان نشد و تنها در صورت ضرورت آنان را به سپاهی گری واداشت. با وجود این بیشتر قبایل و صحراگردانی که در گزارش لشکرکشی‌های تیمور از آنان یادشده از سوی سپاه تیمور چپاول شدند. نیروهای تیمور در خوزستان به قبایل ساکی یا سولاکی و فیلی و صحراگردان منطقه شوشتر و در سوریه بر ضد اتحادیه ترکمانی ذوالقدر یورش بردند و بر اویراتها در عراق و صحرا گردان نزدیک بغداد، ماردین و رأس العین نیز تاختند.


ریاست قبیله ساکی در دوره تیمور لنگ با امیر جلال الدین حسن بوده‌است. از آنجایی که قبیله ساکی در آن زمان در شمال خوزستان سکونت داشتند، وی در یورش تیمور لنگ به مناطق لرنشین از هم پیمانان اتابک افراسیاب حاکم لر بزرگ محسوب می‌شد. امیر حسن ساکی به خواسته‌های فرستادگان امرای تیمور تن در نداد و حاضر به یاری دادن سپاه تیمور نشد و بر خلاف میل آن‌ها به یاری اتابک افراسیاب شتافت و در نتیجه جنگ و جدال‌های فراوان شکل گرفت، اتابک افراسیاب و هم پیمانانش شکست می‌خورند. جلال الدین حسن ساکی نیز در لرستان متواری می‌شود اما عاقبت در خرم‌آباد دستگیر می‌شود و او را در همان‌جا به بند می‌کشند. پس از مدتی او را از خرم‌آباد به دزفول می‌برند و علی‌رغم پا در میانی برخی افراد سرشناس لرستان و خوزستان وی را در آنجا به قتل می‌رسانند.

پس از قتل امیر حسن بنا به سوابق آشنایی که امیرزاده میرانشاه فرزند تیمور با یکی از فرزندان امیر حسن به نام امیر تاج الدین محمود ساکی داشت، ریاست بخشی از لرستان و خوزستان را به وی سپرد. ظاهراً امیر یوسف نامی از امرای به نام در آن روزگار در این سال (۸۱۰ هـ ق) مورد خشم امیرزاده ابابکر بن میرانشاه بن تیمور گورکانی قرار می‌گیرد که پس از فراز و نشیب‌های متعدد پناه به امیر محمود ساکی می‌آورد تا بتواند سپاهی گرد آورد و به امیرزاده ابابکر یورش برد.
حافظ ابرو در کتاب زبدة التواریخ می‌نویسد:[۹]
و امیر یوسف سلطان معتصم را که پسر زین العابدین بن سلطان ابوالفوارس جلال الدین شاه شجاع بن امیر مبارزالدین محمد مظفر بود، از دختر سلطان معزالدین اویس بهادرخان بن امیر حسن، و او در زمانی که حضرت صاحب قرانی آن ممالک را مسخر فرمود، او به جانب شام گریخته بود و بعد از وفات حضرت [صاحب] قرانی، دیگر باره به تطمیع جماعتی از افراد الناس به خوزستان آمد و با شیخ‌زاده که داروغای هویزه بود، او را مصافی واقع شد و شکست یافته از آنجا پناه به امیر[محمود] ساکی که از مشاهیر احشام لر دودانگه بود، برد و بار دیگر غلبه سوار و پیاده جمع کرده بر سر دزفول آمد.


ایل ساکی در دوره حکومت گورکانیان بر ایران از ایلات مهم این سرزمین به‌شمار می‌رفته‌است. برخی از بزرگان و سرداران این ایل همچون نجف سلطان و زکی خان در سرکوبی شورش مشعشعیان و دیگر اعراب حامی آن‌ها در خوزستان نقش به سزای داشتند. پس از سرکوبی این خاندان مقتدر و نیرومند به دستور شاه افشار، زکی خان و حدود یکصد خانوار از ایل ساکی در جهت برقراری نظم و جلوگیری از تعدی این خاندان برای همیشه در آنجا ماندگار شدند. طایفه کنونی ساکی در جنوب و غرب خوزستان، بازماندگان این یکصد خانوار ایل ساکی لرستان هستند و همچنین آقای عاشور ساکی از بیت سنیبل از نسل زکی خان است که در حال حاضر در هویزه ساکن می‌باشد که عرب زبان هستند.

دوران معاصر
پیش از ایل‌های میر، جودکی و قلاوند و تا دوره حکومت قاجارها منطقه بالاگریوه جزئی از سکونتگاه طایفه ساکی بود. سگوندها به عنوان جرئی از باجلوندها به همراه بیرانوندها از جمله ایل‌های لرستان بودند که در شکل‌گیری حکومت زندیان، به کریم‌خان زند کمک کرده و همراه وی به شیراز رفتند اما پس از انقراض سلسله زندیه به لرستان برگشتند.[۶]
پس از بازگشت سگوندها از شیراز، این ایل با ایل‌های میر، جودکی و قلاوند متحد شده و علیه ساکی‌ها برای تصرف منطقه بالاگریوه به نبرد پرداخت که نتیجه آن کشته شدن حسین‌خان ساکی رئیس طایفه ساکی و تصرف بالاگریوه توسط ایل سگوند بود.[۶] پس از این شکست ساکی‌ها در لرستان و خوزستان پراکنده شده و بخشی از آن‌ها به عنوان یکی از طوایف سگوند درآمدند.[۶] جریان و شرح این نبرد هولناک در ناسخ التواریخ آمده‌است. یکی از مورخان معروف به نام میرزا محمد تقی خان لسان الملک سپهر قصیده ای طولانی تحت عنوان قصیده مسود اوراق در شرح مقابله شاهزادگان اراک سروده‌است که بیانگر این ماجراست[۱۰] :
... و هم در این سال [۱۲۴۲ ه‍.ق] میان شاهزاده حسام السلطنه محمد تقی میرزا فرمانگذار بروجرد و بختیاری و خوزستان و شاهزاده محمود میرزا فرنگذار لرستان فیلی کار به مبارت کشید و از این روی که در میان قبیله ساکی و سگوند مقاتلتی رفت و چند کس مقتول شد و این هر دو قبیله از هم هراسناک شدند، قبیله سگوند که در اراضی هرو ساکن بود و با خاک بروجرد پیوستگی داشت پناهنده درگاه شاهزاده حسام السلطنه و کارداران او را به طمع و طلب اراضی هرو جنبش دادند چندانکه شاهزاده حسام السلطنه لشکری ساز کرده و به خاک هرو آمده و سراپرده راست کرد و از این سوی شاهزاده محمود میرزا از مردم فیلی سپاهی خواست تا برادر رزم دهد و او را از خاک هرو بازپس نشاند
... حسام السلطنه از قبایل باجلان و بیرانوند و یاراحمد و سگوند و هفت لنگ و چهارلنگ بختیاری قریب چهارده هزار تن لشکری فراهم کرد، آهنگ لرستان کرد و شاهزاده محمود میرزا از قبایل حسنوند، کاکاوند و ساکی و چواری و بیژنوند و جماعتی از قبایل پشتکوه که سپرده حسن خان والی فیلی بود، دوازده هزار تن انجمن کرد و در اراضی هرو لشکرگاه نمود.

اما تیجه این نبرد شکست شاهزاده محمود میرزا و قبیله متحدش ساکی بود. شاهزاده محمود میرزا از طرف فتحعلی شاه به تهران احضار شد، رئیس قبیله ساکی کشته و ایل در دیگر نقاط ایران پراکنده گشتند.[۱۱]

در تاجیکستان
در سال ۱۷۵۰ میلادی خیزری بگ فرماندار بلخ از ترس جاه و مقام خود، بین وزیر شاه والی و میر سلطان شاه که حکمران بدخشان بود، تفرقه انداخت که بعدها جنگی بین این دو درگرفت که با کشته شدن وزیر شاه والی پایان یافت. بعد از این جنگ، میر سلطان شاه ضد خیزری بگ قیام کرد و وی را از بلخ بیرون کرد. در این شورش، ساکی‌ها، خیزری بگ را همراهی می‌کرد. در این شورش، صدمات زیادی به ولایت بدخشان، خصوصاً شهرهای چیاب، پساکوه، تخته بند و خالپن وارد شد که میر سلطان شاه درصدد باسازی برآمد. بدین منظور غارتگران قبیله ساکی را تبعید کرد و با آن‌ها وارد جنگ شد. در این جنگ، وی ۲۰۰ نفر از مهاجمان قبیله پامیری ساکی را در شهر کوتال در ولایت خواجه به قتل رساند و ۷۰۰ اسب به غنیمت گرفت. در دوران پس از درگیری، دیگر ساکی‌ها برایش مزاحمت ایجاد نکردند.[۲]

ریشه قومی
به استناد تنها کتب تاریخی که دربارهٔ این ایل وجود دارد یعنی منتخب التواریخ، تاریخ گزیده، زبدة التواریخ ساکی‌ها لر نیستند ولی زبان لری دارند.[۱۲][۱۳]

حمدالله مستوفی در سال ۷۳۰ هجری قمری می‌نویسد که ساکی‌ها لر نیستند و دربارهٔ طوایف لرستان می‌نویسد:[۱۴]
در مقدمه ذکر لُران و سبب وقوع اسم لُری بر ایشان یاد کرده شد که در کول مانرود بوده‌اند. چون در آن کول مردم بسیار شدند، هر گروهی به موضعی رفتند و ایشان را بدان موضع بازخواندند، چنانچه سیوانی، جنگرویی، اوتری و هر قبیله‌ای از لُران که درآن مقام نداشتند لُر اصلی نباشند و شعب ایشان بسیار است چنان‌که کوشکی، لنبکی، روزبهانی، ساکی، شادلوی، داودی، عباسی، محمدکاری و گروه جنگروی که امرای لُر کوچک و خلاصه ایشانند از شعبه سلبوری باشند و از شعب دیگران این اقوامند کارند، رزجنگری، فضلویی، شنوندی، الانی، کاه‌کاهی، ورخوارکی، دری، ویراوند، مانکره، واری، امارکی، ابوالعباسی، علی ممایی، کیجایی، خودکی، مدرئی و غیرهم که منشعب شده‌اند.


معین الدین نطنزی مؤلف منتخب التواریخ دربارهٔ وجه تسمیه لرها می‌نویسد:[۱۳]

مورخان درآنچه نام این طایفه به لُر مرسوم شده چند وجه گفتند یکی آنکه در ولایت مایرود دیهی است که آن را کریت خوانند و دربندی دارد که لوک نام دارد و در آن بند موضعی است که آن را لُر می‌گویند، چون اصل ایشان از آن موضع انتشار یافته‌است، نام این موضع لقب ایشان شده‌است.
چون این قوم در آن موضع بسیار شدند و بعد از آن هر قبیله ای به جهت علفخواری یا کذا رو به موضعی نهادند. بعضی به لقب و بعضی به اسم موضعی که قرار گرفتند نام قبیله بدان مشهور شد مثل روزبهانی، فضلی و داود عباسی، ایازکی (انارکی) و عبدالملکی و ابوالعباسی که به نام پدر موسوم اند و سلوزی و جنگرویی و لک و هسته و کوشکی و کارند و سنوبدی و الانی و زخوارکی و براوند، و زنگنه و مانکره ای و رازی و سلگی و جودکی که به اسامی مواضع خود مشهور شده‌اند و بعضی از این اقوام مثل ساکی اگرچه زبان لری دارند اما در اصل لر نبوده‌اند. اهالی مایه رود نیز همین سبیل.


برخی این ایل را طایفه ای از ایل بیرانوند[۱۵][۱۶] و بعضی هم کرد پشتکوه می‌نامند.[۱۷]

ساکی‌ها و سکاها
سَکاها (به فارسی باستان: سَکَ ?? (Saka)[۱۸]) (با نام‌های متفاوت آلان‌ها، سکیت‌ها، ماساژت‌ها) دسته‌ای از مردمان کوچ‌نشین ایرانی‌تبار بودند[۱۹][۲۰][۲۱][۲۲][۲۳][۲۴][۲۵][۲۶][۲۷]


سرزمین سرمت و سکائیه در سال ۱۰۰ پ.م. گستره شاهنشاهی پارت نیز در نقشه نشان داده شده‌است.

سکونخا، رهبر سکاهای تیزخود، در مقابل داریوش به زنجیر کشیده شده‌است.
که قدمتشان، به سده هشتم پیش از میلاد مسیح برمی‌گردد.[۲۸][۲۹][۳۰] سکاها از سده هشتم پیش از میلاد تا آغاز عصر مسیحیت، بر دشت‌های اوراسیا مسلط بودند و در قلمرو وسیعی از سواحل شمالی دریای سیاه در غرب، تا مرزهای شمالی چین در شرق، به زندگی چادرنشینی روزگار می‌گذراندند.[۳۱] سکاها در نوشته‌های هرودوت، به سکیث مشهور هستند. در زبان یونانی، سکیث به معنی پیاله است، از اینرو، یونانی‌ها آن‌ها را افرادی پیاله‌به‌دوش می‌نامیدند. هرودوت می‌افزاید که سکاهای اروپایی خود را سکلتث (Secolotes) می‌نامیدند. همین کلمه در زبان‌های اروپایی به سیت (Scythe) تبدیل شده‌است.[۳۲] رضایی باغ‌بیدی واژه فارسی سکا (saka) را، مشتق از ریشه باستانی sak*، به معنی «رفتن، گشتن، گردیدن» دانسته و سکاها را «سرگردان و خانه‌به‌دوش» می‌داند. به سبب فزونی تعداد قبایل سکایی، پارسی‌ها به هر کدام، پسوندی می‌دادند.[۳۳]هرودوت در کتاب چهارم در مورد این مردمان می‌نویسد:

درمورد سکاها حکایت دیگری هست که به عقیدهٔ من بیشتر مورد اعتماد است. موافق این حکایت سکاها ابتدا در آسیا مسکن داشتند، بعد ماساگت‌ها آنان را بیرون رانده و سکاها از رود آراکس (همان جیحون) گذشته به زمین کیمری‌ها وارد شدند. چون عده سکاها زیاد بود، کیمری‌ها مشورت کردند که چه کنند. مردم عقیده‌داشتند که برای خاک خود را به خطر نیندازند، پادشاهان به عکس معتقد بودند که پای‌داری کنند. بین پادشاهانی که ترجیح می‌دادند بجنگند تا کشته شوند، اختلاف شد و به دو دسته تقسیم گشته با هم جنگیدند و همه کشته شدند. بعد مردم جسد آن‌ها را دفن و اراضی خود را رها کره و سکاها آن‌ها را گرفتند. هنوز هم در مملکت سکاها قلعه‌های کیمری وجود دارد…

روشن است که سکاها در تعقیب کیمری‌ها راه را گم کرده وارد آسیا و مملکت ماد شدند، زیرا کیمری‌ها در طول دریا حرکت کردند و سکاها به سمت قفقاز رفته و داخل ماد شدند. این روایت بین یونانی‌ها و بربرها خیلی شایع است.[۳۴]

هرودوت در انتهای این گفتار از تهاجم سکاها به ایران در دوران هووخشتره مادی یاد کرده؛ در حالی که سپاه ماد نینوا پایتخت آشور را محاصره کرده‌بود. خبر تهاجم سکاها به آذربایجان هووخشتره را ناچار کرد از نینوا بازگشته تا از کشور خود دفاع کند، شکست مادها در جنگی که در نزدیکی دریاچه ارومیه واقع شد، موجب شد سکاها به قدرت اول آسیا بدل شوند. از تاخت و تاز و غارت‌های آنان در کتاب ارمیا از کتب مذهبی یهودیان نیز یاد شده‌است. چند سال بعد هووخشتره با کشتن رهبران آنان موفق به شکست‌شان شد. سکاها در روزگار مادها بارها به مرزهای ایران تاختند. آن‌ها گاه با آشور هم‌پیمان می‌شدند و زمانی به‌همراه مادها با آشوریان می‌جنگیدند. به دنبال حملهٔ مجدد آشور به مادها، خشتریته برای پایان‌دادن به حملات آشور با ماننا و سکاها پیمان دوستی بست و عملاً با آشور وارد جنگ شد. بعد از سکاها، کیمری‌ها (یکی دیگر از قبایل صحرانشین شمال قفقاز) به منطقهٔ شمال‌غرب ایران حمله کردند و در سر راه خود، دولت اورارتو در باختر دریاچهٔ ارومیه و خاور آناتولی را نابود کردند. هووخشتره بزرگ‌ترین پادشاه ماد در ده سال اول حکومتش موفق شد که رابطهٔ خوبی با پروتوثیس پادشاه سکاها برقرار کند. هووخشتره ارتشش را به دو بخش پیاده‌نظام مجهز به نیزه و سواره‌نظام تیرانداز (شکلی که از سکاها آموخته‌بود) تقسیم کرد و دولت نیرومندی در ماد تشکیل داد. هووخشتره پس از انقیاد سکاها در ماد، گروهی از سکاها را به غرب ماد کوچ داد و این سرزمین را به نام آنان سکزی یا ساکز خواندند. این احتمال قوی می‌رود که ساکی‌ها بازمانده همان طوایف سکایی باشند که بدین ترتیب اصل و نسب قبیله به قبایل سکایی حدود سین کیانگ در چین می‌رسد.
برخی معتقدند که ترکیب حروف واژه ساکی دگرگون شده واژه قوم باستانی سکا می‌باشد. گروهی بر این باورند که ساکی‌ها به همراه شاهزاده احمد بن موسی کاظم (مدفون در روستای کرچیان شهرستان ازنا) از حدود بلخ وارد ایران شدند. بعضی از محققان واژه ساکی را به صورت کلی اطلاق بر قوم سکا یا به جا مانده از آن‌ها می‌دانند.[۳۵] دانشمند فقید عبدالحسین زرین کوب دربارهٔ نفوذ سکاها در ایران می‌نویسد:[۵]
همین‌طور نام طوایف سگوند و ساکی در لرستان به احتمال قوی از همین طوایف سکه‌ها باید ناشی شده باشد.

رقیه بهزادی نیز در بررسی اقوام کهن در آسیای مرکزی، سکاهای ایران را با نام ساکی می‌خواند و می‌نویسد:
سارمات‌ها که مانند سکاها، از ایرانیان آسیا بودند و احتمالاً با سکاها پیوستگی نزدیک داشتند و شاید شبیه آن دسته از ایرانیانی بودند که به‌طور کلی ساکی‌ها نامیده می‌شوند، تا از شعبهٔ دیگر ایرانیان یعنی مادها و پارس‌ها، که دشمنان سرسخت ساکی‌ها بودند، متمایز شوند.

حتی نام سیستان برگرفته از نام سکستان به معنی سرزمین سکاها می‌باشد که نشان دهنده نفوذ سکاها و ساکی‌ها در ایران است. این نام بعد از حمله اعراب به سجستان و بعدها به سیستان تغییر پیدا کرد ولی اصل این نام، سکستان بوده‌است. به احتمال زیاد ساکی از سیت گرفته می‌شود آریایی‌ها سه گروه بودند گروه اول سیت گروه دوم هندو و سوم پرس یا ایران که ترکیب سیت و هندو بودند. اما سکاها سیت اصیل بودند که شمال آسیا می‌زیستند و هنگامی که مادها آشوریان را محاصره کردند از پشت آن هارا شکست داده و در جنوب ماد سکنه دار شده و از مادها باج گرفتند. سکاها آریایی بیابان‌گرد بودند که اروپاییان از نژاد آنها هستند.

مردم‌شناسی
ساکی‌ها از قوم بزرگ لر می‌باشند و به گویش‌های لری بالاگریوه‌ای و لری خرم‌آبادی و عربی تکلم می‌کنند[۱۷] و در شهرهای اندیمشک، شوش، همدان،[۴] دزفول و خرم‌آباد و هویزه و تعدادی از آنان نیز در کرج سکونت دارند.
Everything is Temporary(:
پاسخ
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان