06-11-2020، 13:45
به نام خدا
اکسو L ها پنج تا سپاس بدید بزارم :/
ممنون :/
یا حق :/
.....
|
رمان خواب اما واقعیت ( راجب exo) :/ |
||||||||||||||||||||
06-11-2020، 13:45
به نام خدا
اکسو L ها پنج تا سپاس بدید بزارم :/ ممنون :/ یا حق :/ .....
06-11-2020، 13:47
فیک نیس که؟/:
من بدم از فیک میاد
07-11-2020، 8:55
یه روز جمعه بود. با دختر خالم رفته بودم کوه. داشتیم از کوه بالا میرفتیم که یه تک درخت خوشگل دیدم رفتم نشستم روش دختر خالمو صدا زدم بیاد واسم عکس بگیره که یهو سرم گیج رفت و از درخت افتادم همینطور که داشتم رو کوه غلط میخوردم یهو محکم خوردم به یه درخت بزرگ وسط کوه . از اون لحظه هیچی یادم نبود،وقتی بیدار شدم ،یکی دستم رو گرفته بود و روتختم نشسته بود ،اولش تار میدیدم بعد که خوب نگاه کردم اون بکهیون بود چانیول وسهونم همراش بودن .( هم دانشگاهین ) اونطرفم رو که نگاه کردم جی هیون و هی سو رودیدم جی هیونم مثل بکهیون دستم رو گرفته بود . داشتن باهم حرف میزدن که هی سو متوجهه من شد . اون طرفم رو که نگاه کردم جی هیون و هی سو رودیدم جی هیونم مثل بکهیون دستم رو گرفته بود . داشتن باهم حرف میزدن. که هی سو متوجهه من شد بکهیون سریع دستم رو ول کرد جی هیون و چانیول هم رفتن دکتر هارو صدا زدن دکتر گفت مشکلی ندارم ولی یه ترک روی پامه که با یه هفته استراحت خوب میشه و الان میتونم برم خونه و مرخصم کرد
07-11-2020، 11:11
(آخرین ویرایش در این ارسال: 25-11-2020، 16:01، توسط ☪爪尺.山丨几几乇尺☪.)
پارت ۳
....تو راه هی سو و جی هیون همش ازم میپرسیدن حالت چطوره دیگه روانیم کرده بودن یهو داد زدم بسه دیگه چانیول و سهون با تعجب بهم نگاه میکردن همه زدن زیر خنده همه با هم گفتن تو مریضی XD بعد چند لحظه سکوت رسیدیم بکهیون و سهون و چانیول رفتن خوابگاه پسرونه و منو هی سو و جی هیون هم رفتیم خوابگاه خلاصه اون دو روز پر از خستگی بالاخره تموم شد . صبح زود بلند شدیم اماده شیم بریم دانشگاه که به گوشی هی سو پیام اومد چانیول بود. (چانیول و هی سو دوقلو ان ) اونا پیش ورودی دانشگاه منتظرمون بودن ماهم سریع وسایلمون رو جمع و جور کردیم و رفتیم دانشگاه بهم سلام کردیم و رفتیم بالا سر کلاس متوجه نگاهه بکهیون به پام میشدم انگار خیلی ناراحت بود که اسیب دیده بعد کلاسمون رفتیم قهوه خوردیم و هر کدوممون رفتیم خوابگاه خودمون داشتیم میرفتیم که یهو دیدم یه کی داره دستمو میکشه برگشتم دیدم .......
11-11-2020، 10:56
پارت ۳
...اون بکهیون بود . تعجب کرده بودم صورتش جوری بود که نشون میداد عصبانیه یعنی چی شده ؟ منو برد به پارکی که نزدیک خوابگاه بود . نشوندم روی صندلی . بکهیون :چرا با این پات اومدی دانشگاه ؟؟ اولش سکوت کردم همش داشت غر میزد که یهو به حرف اومدم اختیار پام که دیگه دست خودمه نیست ؟؟ با یه نگاه مظلوم بهم گفت باشه حالا چرا داد میزنی بهش گفتم باشه ببخشید حالا میشه بریم خوابگاه بچه ها نگران میشن گفت باشه و بدون هیچ حرفی تا خوابگاه رفتیم خداحافظی کردیم چون نزدیک امتحانات ترم بود وقت خیلی کمی واسه استراحت داشتیم که از اون وقت هم واسه غذا خوردن استفاده میکردیم اصلا نمیتونستیم بقیه ی بچه ها رو ببینیم اونا هم مثل ما داشتن امتحانات رو میخوندن همه افسرده بودیم . دوهفته بعد .امتحانات تموم شده بود . همه منتظر روز اعلام نتایج امتحان بودن . چانیول:امروز نتایج رو اعلام میکنن؟؟ جی هیون :اره سهون :....... حدود ۲۰ دقیقه دیگه پارت ۴ هم گذاشته میشه....
11-11-2020، 11:27
(آخرین ویرایش در این ارسال: 25-11-2020، 16:41، توسط ☪爪尺.山丨几几乇尺☪.)
پارت ۴
سهون :اگه معدل هاخوب بودن شام بریم بیرون کی موافقه ؟؟ هی سو بدون معطلی گفت من موافقم بعد هم به ترتیب سوجی و جیهیون و چانیول موافقتشون رو اعلام کردن . بکیهون از راه رسید و گفت معدل ها اومد. همه معدل هامون خوب بود .شام رفتیم بیرون سهونی که خیلی کم پیش میومد بخنده وقتی مست بود خیلی کیوت شده بود . سهون وقتی حرف میزدهمه ازخنده میمردن وزنده میشدن بعد شام رفتیم خوابگاه و زود خوابیدیم چون فرداش باید بدون خستگی کل خونه رو تمیز میکردیم صبح شد . بکهیون صبح بیدار شدیم صدای زنگ در اومد چانیول در رو باز کرد جی هیون بود سوپ خماری واسمون اورده بود. سوپ رو تویه ظرف خالی کردم و ظرفشون رو شستم و دادم به جی هیون اونم بعد گرفتن ظرف رفت . بعد از اینکه سوپ رو خوردیم شروع کردیم به تمیز کردن خونه . بعد رفتیم غذا خوردیم و درس خوندیم. روز بعد . مامان چانیول زنگ زد و گفت:......
25-11-2020، 16:42
پارت 5 ...شام دعوتمون کرده چانیول زنگ زد به هی سو وخبر داد تا اونا هم اماده بشن سوجی چانیول زنگ زد و گفت شب دعوتیم خونه مامانش ماهم رفتیم دوش گرفتیم و لباس پوشیدیم وقتی اماده شدیم به بکهیون زنگ زدم و خبر دادم اوناهم اومدن پایین بعدش باماشین چانیول رفتیم خونشون جی هیون رفتارش عجیب شده بود. همش میپرسید لباساش خوبه یا زیاد ارایش نکرده ؟خوشگل شده یا نه ؟. عجیب بود واسمون چون هیچ وقت به این جور چیزا اهمیت نمیداد. بعدش فهمیدم چون داره میاد پیش مامان چانیول میخواد مرطب به نظر بیاد . نزدیکه خونشون بودیم ،که شکم هی سو از گشنگی، به قار قور افتاد یهو همه از خنده منفجر شدیم . بعد چند دقیقه رسیدیم خونشون . هی سو بدون معطلی رفت سمت کمد یکی دوتا شکلات خورد و بعد تموم کردن شکلات ها گفت :نمیخوردین ؟؟ مامانش بهش خندید و گفت خنگه تمومشون کردی چیو تارف میکنی .......
| ||||||||||||||||||||
|
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه) | |||||||
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید | ||
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید | ||
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
|
یا |
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.
|