امتیاز موضوع:
  • 4 رأی - میانگین امتیازات: 4.75
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

0 تحلیل، نقد و پیشنهاداتِ داستان تــاریــخ اَدوار 0

#57
(23-02-2021، 10:52)فرنودِ بن گیومرث نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
 
با حضورِ :

@*VENUS*
@"Musalick"
@"نــــــــــⓐنسی"
@"Alien"




0 تحلیل، نقد و پیشنهاداتِ داستان تــاریــخ اَدوار 0


دفتر را بستم. گوشی را سفت تر به خود چسباندم که صدا را واضح تر بشنوم. پرسیدم "چه طور بود؟"
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
بهار به نظر محتاط می آمد، حتّی به کندی نفس می کشید.{نگو که قراره انسانِ نخستینت رو از فرقِ سر اون موجود دربیاری} بهار هر وقت از چیزی خوشش نمی آمد، امّا همچنان مایل بود که خوش نیامدنش را کتمان کند می گفت "موجود" . موجود در لغت نامه بهار مشمئز کننده ترین لغت بود.

- دقیقاً همین طوره. فقط نمی دونم یک لایه نسبتاً نازک از پولک های ماتریل ها هم روی بدنش بزارم بمونه یا نه. من فقط قراره روی عدم وجودِ نیمه پایِ میانی یا شاید هم نیمه دمِ میانی مانور بدم
بهار نفسش را محکم تر از قبل بیرون داد:
+بهتره این کار رو بکنی . چون هیچ تضمینی نمی دم اون موجود هایِ کرگدنیت با دیدن یه تیکه گوشت نرم که تازه ناقص الخلقه هم هست و یه پا نداره نخورنش.
-نیمه پا. یا شایدم نیمه دم.
+هر کوفتی.
-خیلی با ایده اوّلیه فاصله گرفت. قرار بود فضای داستان یه سیّاره دیگه رو ترسیم کنه ولی چیزی که آخر سر نوشتمش بیش تر شبیه دوره دایناسور ها از آب درومده.
+با این حال امیدوارم زودتر شهاب سنگ به زمین بخوره.
-خیلی خب، خیلی خب . یه فکر دیگه می کنم. شاید اصلاً یک طور دیگه نوشتمش.
+دوبااره؟ (تقریباً توی گوشم جیغ کشید.)
(کمی گوشی رو از خودم دور کردم و دوباره به گوشم چسبوندم.) -خب آره من که کاری ندارم. اصلاً حق با توعه به نظرم ایده اولیم خیلی بهتر بود مگه نه؟
+اگه برای مهمونیِ آخر هفته نیای باور کن کاغذ ها رو به خوردت می دَم.
-ببین، مهمونیت زیادی شلوغه. اصلاً خوب نیست همه رو یک جا جمع کنی. آخرین باری که با یکیشون حرف زدم معتقد بود گرگینه س.
+تین ولف؟
-آره دختره غرب زده. تین ولف.
+ خب مشکلی نیست چون تا جایی که می دونم خون آشامی رو دعوت نکردم که کلاهشون بره تو هم.
-تا جایی که ...
+ساعت هفت این جایی.(صدای بوق های پی در پی )



پارت دو :
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
حسین روی صندلی نشسته بود و پای راستش را روی میز گذاشته بود و پای دیگر را به پایه میز چفت کرده بود که وقتی عقب عقب می رفت و صندلی را روی یک پایه نگه می داشت از پشت نیفتد.
-بوی ماهیِ مرده. نه نه. بدتر از اون. مدفوعِ ماهی چه بویی می ده؟
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
حسام : +مدفوع ماهی مرده؟
-مگه مرده هم مدفوع داره؟ا
+از قبل چیزی نمونده؟
-بابا منظورم اینه مدفوع ماهیی که روی خاک آفتاب خورده بدتره یا جسدِ خود ماهیه؟
+منظورت اینه قبل از مردنش مدفوع کرده؟
- وای نه. اصلاً مهم نیست اون مدفوع برای کیه باشه؟ اصلاً خودم می گم. به نظرم جسد همیشه بدتره.
+خب حالا بقیّه ش؟
- بقیّه چی ؟
+چی بوی ماهی مرده می ده؟

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
فاطمه  وارد اتاق شد و پرسید" این چه بوییه؟ "
حسین بشکن زد و رو به حسام گفت : "دیدی؟ دیدی تو دماغت مشکل داره؟"

همان طور که از پله ها پایین می رفتند دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
فاطمه حدس زد شاید به خاطر بویِ مواد شوینده ای باشه که به تازگی خریده. بعد هم نتوانست خنده آن دو را خفه کند که باورشان نمی شده برای بویِ آن گوه کسی حاضر به پرداخت پولی بشه.




ضمیمه :
* تا به حال داستانی ننوشتم که این تعداد کرکتر داشته باشه. سخته برای هر کدوم یک شخصیت در نظر بگیرم. پس حتماً توی دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
این تایپک نظراتتون رو بگید. اگه به نظرتون
داره مضحک می شه یا به نظرتون دو شخصیت شبیه هم دیگه اند یا هر چیز.

*کم کم همه وارد می شند. اگه همه رو یک جا وارد داستان کنم لوس می شه. تا قبل از شروعِ مهمونیِ داستان سعی دارم برای همه کرکتر ها یه پیش درآمد بنویسم مثل پارت دوم. اگه نکته ای راجع به شخصیت خودتون می خواهید اضافه کنید در دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
همان تایپک بگوییدَم.

*فحش هم می تونید بدید امّا سکوت نکنید.

درود و هزاران درود.

به نظر من که خعلی خوب بید ۰-۰ Heart
لااقل این دفعه معنی کلماتو فهمیدم 0-0 Big Grin
به نظرم داستان جالبیه مثل همه ی رمان یا داستانایی که تقریبا دارن شبیه هم میشن و از یه ایده استفاده میکنن نیست
ادامه بده منتظریم! Big Grin
پاسخ
 سپاس شده توسط *VENUS* ، فرنودِ بن گیومرث ، شـــقآیــق


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: 0 تحلیل، نقد و پیشنهاداتِ داستان تــاریــخ اَدوار 0 - ᗩᐯᗩ⁷ - 23-02-2021، 11:55

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Information چرا کور شد!؟! داستان واقعی از یه پسر بچه ی نابینا
Question |عجایب و تئوری های داستان Tag Der Toten|
  10 داستان ترسناک جدید و کوتاه که مو به تنتان سیخ میکند.اگه سپاس میدی بیا.
Lightbulb داستان دو کلمه ای ؟!!!!
  داستان علمی تخیلی و تقریبا ماجراجویی و ترسناک
Tongue داستان نویسی گروهی فلـشخــوریــا
  داستان گروهي
  میخای داستان بنویسی یا بشنوی؟؟؟ رمان چی ؟؟؟ پس بیاتوووو
  داستان ترسناک _ روژان
  کوتاه ترین داستان ترسناک دنیا تنها در 12 کلمه(جالب)

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان