03-05-2021، 0:13
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
ویکتورچکوف:ببینم مگه اون بیرون پر از گاز نووا 6 نیست؟پس چرا تو مبتلا نشدی؟
اشتاینر:نووا 6 روی هر گروه خونی ای جواب نمیده،به غیر از این ده ثانیه رفتن به بیرون حاصلش مرگه
دارگو:بقیه نیرو هارو دیدی؟
بازمانده:نه...اونا یکی یکی کشته شدن به طرز عجیبی...
دارگو:درست صحبت کن ببینم چی میگی؟!
بازمانده:میمون های آزمایشگاهی،مبل ها،صندلی ها همشون تکون میخوردن...
ویکتورچکوف:راه رو به روی هواکش ها بازه...هیچ زامبی ای اونجا نیست
اشتاینر:نه ویکتور ما باید بمب رو ول کنیم
دارگو:نه،دریچه اصلی زیرزمینی در آخر به رختکن ختم میشه،درسته؟
ویکتورچکوف:البته یه دوراهی دیگه هم هست که برای مواقع ضروریه.
اشتاینر:کلید ورد به آزمایشگاه و رمز عبور ЧАС -3 دست منه ولی اونجا خطرناکه
سرباز:قربان!اون مُرده!
ویکتورچکوف:چی شده؟
دارگو:آه خدای من
اشتاینر:بازمانده مُرده،کم کم بدنش سفید میشه و از چشماش یک آب سرخ رنگ بیرون میاد
ویکتورچکوف:یعنی اون خونه؟
اشتاینر:نه،اون نووا 6 ـه
دارگو:وای نه ما باید زودتر از اینجا بریم
ویکتورچکوف:راه برج اطلاعات امنه؟
اشتاینر:نمیشه خیلی بهش اعتماد کرد...
دارگو:باید چیکار کنیم؟
ویکتورچکوف:باید خودمون وارد عمل بشیم،من به همراه چهار سرباز میریم به سمت برج اطلاعات
دارگو:نه ویکتور این خطرناکه
ویکتورچکوف:به من اعتماد کن این آخرین راه ماست
اشتاینر:خب بعدش چی؟
ویکتورچکوف:ما راه اصلی رسیدن به مرکز پرتاب رو نمیدونیم،چون این راه چند سال پیش مسدود شد و حالا راه ما ناقصه،مجبوریم با تلپورت بریم اونجا
اشتاینر:نه نه نه ویکتور صبر کن،احتمال شکافتن هسته زمان خیلی زیاده!ممکنه هیچوقت برنگردی
ویکتورچکوف:این تنها راه ماست اشتاینر!
.
اشتاینر:تلپورت روشن شد،آماده ای؟
ویکتورچکوف:من همیشه آمادم
.
AF3243FF
SGG9992
9999999
SJNDY4356D
DHWKSNY765]'
SHFJF647
DKDJF8
.
سال 1951
فرمانده:سرباز های آماده باشن!سریع!
ویکتورچکوف:[اونا من رو نمیبینن]
اشتاینر:ما داریم رو پروژه ساخت آزمایشگاه زیرزمینی تمرکز میکنیم
دارگو:فکر خوبیه
ویکتورچکوف[Primis]:میتونی چیزی که فعلا ساختی رو نشونمون بدین؟
ویکتورچکوف:[آه نه اون خود منم]
اشتاینر:حتما دنبال من بیاین
.
اشتاینر:همونطور که دیدین درب آزمایشگاه زیر زمینی از مرکز اصلی شروع میشه،البته یه راه مخفی هم داره
ویکتورچکوف:[نقشه همه اینهارو خود من کشیدم]
دارگو:بنظر میرسه قراره به آزمایشگاه بزرگی تبدیل بشه
.
اشتاینر:اینجا قفسه های میمون هارو میزاریم،البته میمون های آزمایشی برای تجویز نووا 6
ویکتورچکوف:[اونجا یه تلپورته،آره خودشه]
.
سال 1964
آزمایشگاه
ویکتورچکوف:اه خدای من اینجا همونجاست،ولی چرا هیچ زامبی ای اینجا نیست؟باید برم به دفتر اشتاینرفکر کنم همینجاست.آره این هم کلیده.ولی این پرونده چیه؟
[Классифицированный]
-پرونده گونه نووا6 در سوئد توسط فردینیچ اشتاینر
-پرونده لغو حمله نووا6 به آلمان
-قتل دنیِل کلارک توسط اشتاینر
-پخش کردن نووا6 در پنتاگون
-ناکت دِرآنتوتن
-پرونده ثبت اولین گونه ژنتیکی پیشرفته نووا 6
ویکتورچکوف:آه خدای من،پس همش زیر سر اشتاینره!بیسیم بسیم بسیم نه من بیسیمم ندارم
[متوجه بسیمی در کنار جنازه سرباز میشود]
ویکتورچکوف:اَلو؟!اَلو دارگو؟!ویکتورچکوف صحبت میکنه،از کلسفیلد به فایو!
دارگو:کلسفیلد به گوشم
ویکتورچکوف:دارگو منم ویکتور!
دارگو:آه خدای منتو اونجا چیکار میکنی؟قرار بود کلید رو برامون بیاری
[صدای تیراندازی از طبقه بالا به گوش میرسد]
دارگو:لعنتی!
ویکتورچکوف:وای نه!همش تقصیر اشاینره!اون کلارک رو کُشته!نباید بزاری اون نووا6 رو همراه خودش ببره!
[دارگو با عجله به طبقه بالا میرود]
دارگو:هی اون کجا رفت؟!
سرباز تیر خورده:اون...اون...اون رفت بالا...
[پشت بام]
دارگو:هی اشتاینر!
اشتاینر:جلو نیا!
دارگو:اون اسلحه لعنتی رو بزار کنار مرد!
اشتاینر:گفتم برو عقب!
دارگو:این کار ها یعنی چی؟!برای چی خیانت کردی؟!
اشتاینر:سال ها پیش میخواستم از همون اول که دیدمتون جفتتون رو بکشم!
دارگو:نووا6 توی سیبری نابود شد میفهمی؟!
اشتاینر:نه!تو و اون ویکتورچکوف لعنتی اون رو دزدین!
دارگو:ما با ویتنام توافق کرده بودیم اشتاینر!
اشتاینر:دیگه دیر شده دارگو
دارگو:البته شاید
[دو نفر رو به صورت هم اسلحه میکشن،تیر میزنند،و معلوم نمیشه چه کسی مُرده...]
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
Human a Machine
اشتاینر:نووا 6 روی هر گروه خونی ای جواب نمیده،به غیر از این ده ثانیه رفتن به بیرون حاصلش مرگه
دارگو:بقیه نیرو هارو دیدی؟
بازمانده:نه...اونا یکی یکی کشته شدن به طرز عجیبی...
دارگو:درست صحبت کن ببینم چی میگی؟!
بازمانده:میمون های آزمایشگاهی،مبل ها،صندلی ها همشون تکون میخوردن...
ویکتورچکوف:راه رو به روی هواکش ها بازه...هیچ زامبی ای اونجا نیست
اشتاینر:نه ویکتور ما باید بمب رو ول کنیم
دارگو:نه،دریچه اصلی زیرزمینی در آخر به رختکن ختم میشه،درسته؟
ویکتورچکوف:البته یه دوراهی دیگه هم هست که برای مواقع ضروریه.
اشتاینر:کلید ورد به آزمایشگاه و رمز عبور ЧАС -3 دست منه ولی اونجا خطرناکه
سرباز:قربان!اون مُرده!
ویکتورچکوف:چی شده؟
دارگو:آه خدای من
اشتاینر:بازمانده مُرده،کم کم بدنش سفید میشه و از چشماش یک آب سرخ رنگ بیرون میاد
ویکتورچکوف:یعنی اون خونه؟
اشتاینر:نه،اون نووا 6 ـه
دارگو:وای نه ما باید زودتر از اینجا بریم
ویکتورچکوف:راه برج اطلاعات امنه؟
اشتاینر:نمیشه خیلی بهش اعتماد کرد...
دارگو:باید چیکار کنیم؟
ویکتورچکوف:باید خودمون وارد عمل بشیم،من به همراه چهار سرباز میریم به سمت برج اطلاعات
دارگو:نه ویکتور این خطرناکه
ویکتورچکوف:به من اعتماد کن این آخرین راه ماست
اشتاینر:خب بعدش چی؟
ویکتورچکوف:ما راه اصلی رسیدن به مرکز پرتاب رو نمیدونیم،چون این راه چند سال پیش مسدود شد و حالا راه ما ناقصه،مجبوریم با تلپورت بریم اونجا
اشتاینر:نه نه نه ویکتور صبر کن،احتمال شکافتن هسته زمان خیلی زیاده!ممکنه هیچوقت برنگردی
ویکتورچکوف:این تنها راه ماست اشتاینر!
.
اشتاینر:تلپورت روشن شد،آماده ای؟
ویکتورچکوف:من همیشه آمادم
.
AF3243FF
SGG9992
9999999
SJNDY4356D
DHWKSNY765]'
SHFJF647
DKDJF8
.
سال 1951
فرمانده:سرباز های آماده باشن!سریع!
ویکتورچکوف:[اونا من رو نمیبینن]
اشتاینر:ما داریم رو پروژه ساخت آزمایشگاه زیرزمینی تمرکز میکنیم
دارگو:فکر خوبیه
ویکتورچکوف[Primis]:میتونی چیزی که فعلا ساختی رو نشونمون بدین؟
ویکتورچکوف:[آه نه اون خود منم]
اشتاینر:حتما دنبال من بیاین
.
اشتاینر:همونطور که دیدین درب آزمایشگاه زیر زمینی از مرکز اصلی شروع میشه،البته یه راه مخفی هم داره
ویکتورچکوف:[نقشه همه اینهارو خود من کشیدم]
دارگو:بنظر میرسه قراره به آزمایشگاه بزرگی تبدیل بشه
.
اشتاینر:اینجا قفسه های میمون هارو میزاریم،البته میمون های آزمایشی برای تجویز نووا 6
ویکتورچکوف:[اونجا یه تلپورته،آره خودشه]
.
سال 1964
آزمایشگاه
ویکتورچکوف:اه خدای من اینجا همونجاست،ولی چرا هیچ زامبی ای اینجا نیست؟باید برم به دفتر اشتاینرفکر کنم همینجاست.آره این هم کلیده.ولی این پرونده چیه؟
[Классифицированный]
-پرونده گونه نووا6 در سوئد توسط فردینیچ اشتاینر
-پرونده لغو حمله نووا6 به آلمان
-قتل دنیِل کلارک توسط اشتاینر
-پخش کردن نووا6 در پنتاگون
-ناکت دِرآنتوتن
-پرونده ثبت اولین گونه ژنتیکی پیشرفته نووا 6
ویکتورچکوف:آه خدای من،پس همش زیر سر اشتاینره!بیسیم بسیم بسیم نه من بیسیمم ندارم
[متوجه بسیمی در کنار جنازه سرباز میشود]
ویکتورچکوف:اَلو؟!اَلو دارگو؟!ویکتورچکوف صحبت میکنه،از کلسفیلد به فایو!
دارگو:کلسفیلد به گوشم
ویکتورچکوف:دارگو منم ویکتور!
دارگو:آه خدای منتو اونجا چیکار میکنی؟قرار بود کلید رو برامون بیاری
[صدای تیراندازی از طبقه بالا به گوش میرسد]
دارگو:لعنتی!
ویکتورچکوف:وای نه!همش تقصیر اشاینره!اون کلارک رو کُشته!نباید بزاری اون نووا6 رو همراه خودش ببره!
[دارگو با عجله به طبقه بالا میرود]
دارگو:هی اون کجا رفت؟!
سرباز تیر خورده:اون...اون...اون رفت بالا...
[پشت بام]
دارگو:هی اشتاینر!
اشتاینر:جلو نیا!
دارگو:اون اسلحه لعنتی رو بزار کنار مرد!
اشتاینر:گفتم برو عقب!
دارگو:این کار ها یعنی چی؟!برای چی خیانت کردی؟!
اشتاینر:سال ها پیش میخواستم از همون اول که دیدمتون جفتتون رو بکشم!
دارگو:نووا6 توی سیبری نابود شد میفهمی؟!
اشتاینر:نه!تو و اون ویکتورچکوف لعنتی اون رو دزدین!
دارگو:ما با ویتنام توافق کرده بودیم اشتاینر!
اشتاینر:دیگه دیر شده دارگو
دارگو:البته شاید
[دو نفر رو به صورت هم اسلحه میکشن،تیر میزنند،و معلوم نمیشه چه کسی مُرده...]
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
Human a Machine