12-04-2021، 17:29
شاهسَوَن (به لهجهٔ ترکی شاهسَوَنی: شَسَوَن یا شَهسَوَن)، نام تعدادی گروه ایلی از مردم آذربایجان است که در بخشهایی از شمال غرب ایران بویژه دشت مغان و اردبیل و نواحی خرقان و خمسه، واقع در میان زنجان و تهران به سر میبرند. شواهد موجود بیانگر آن است که اگر نه همه، دست کمتعدادی از این گروهها از دشت مغان به خرقان خمسه ویان چشمه(شهرکرد) کوچیدهاند. (که البته نباید این گروه را با اتحادیه ایل خمسه فارس اشتباه گرفت). شیوه زندگی و بسیاری از ویژگیهای فرهنگی -علیالخصوص آلاچیقهای نیم کرهای- آنها را از سایر گروههای ایلی ایران حتی ایلات خرقان و خمسه متمایز میسازد. پارهای از این ویژگیها را که منشأ آذربایجانی دارند میتوان در میان سایر ایلات ترک زبان ایران مشاهده کرد.
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
عنوان شاهسون به فارسی به معنی شاه دوست است. این عنوان پس از انقلاب 57 به ال سون یا دوستدار مردم تغییر نام یافت (که البته کسی به آن اهمیت نداد). اسکندر بیگ ترکمان مورخ معروف عصر صفوی استعمال کلمه «شاهی سیون» را ضمن وقایع فتح عراق در دوره شاه اسماعیل اول و همچنین بیان وقایع زمان شاه طهماسب به کار بردهاست. اما اصطلاح سیاسی این شعار زمانی اهمیت پیدا کرد که به طرفداران شاه اسماعیل دوم اطلاق شد و این در حالی بود که بر سر جانشینی شاه طهماسب بین جانشینان او اختلاف افتاد و در این میان دختر طهماسب به نام پریخان خانم که سیاستمدار مقتدری بود به طرفداری از اسماعیل میرزا خود را شاهی سون اعلام نمود.امروزه شاهسونها علاوه بر مناطق گستردهای از کشور ایران در دیگر کشورهای همسایه از جمله جمهوری آذربایجان، عراق، ترکیه، افغانستان و کشمیر، سوریه نیز سکونت دارند.با وجود اسناد نسبتاً فراوانی که راجع به تاریخ شاهسونها وجود دارد، منشأ پیدایش شاهسونها و ایل شاهسون هنوز در پردهٔ ابهام قرار دارد. گمان میرود ایل شاهسون مجموعهای از گروههای قبایلی باشند که حدوداً بین قرن شانزدهم و هیجدهم به صورت اتحادیهای گردهم آمدند. در قرن حاضر دربارهٔ منشأ پیدایش شاهسونها سه روایت متفاوت وجود دارد. از جمله این روایات از جانب سرجان ملکم است با این شرح که میگوید:
"شاه عباس اول از همان آغاز سلطنت ناگزیر به مقابله با زیاده طلبی امیران بزرگ قبایل قزلباش برخاست. وی بدین منظور، برخی از سران قزلباش را به خاک هلاکت نشاند و برای مقابله با طغیان قبایل قزلباش قبیلهای تأسیس نمود و آن را شاهسون یعنی دوستدار شاه نامید و از همه مردان قبایل خواست تا به عنوان عضوی از این قبیله ثبت نام نمایند. شاه این قبیله را به عنوان فداییان و سرسپردگان خاندانش در نظر گرفت و با حمایت ویژهای که از این قبیله به عمل آورد، آن را از دیگران متمایز و بر جسته ساخت."ولادیمیر مینورسکی در مقالهای با عنوان «شاهسون» که در دائرةالمعارف اسلامی درج گردیدهاست، خاطر نشان میکند که اسناد و شواهد موجود روایت مالکم را تا حدی مغشوش ساختهاست زیرا منابع تاریخی عصر صفوی ما را به این حقیقت که شاه عباس اول قبیلهای را ایجاد نموده و آن را شاهسون نامیده باشد رهنمون نمیسازد.روایت شاهسونها متفاوت با روایت مالکم است. اما در تضاد با آن نیست و تنها در جزئیات اختلاف وجود دارد. شاهسونها نیز مهاجرت اجدادشان را ار آناتولی تأیید نمودهاند. روایت رسمی و مورد قبول افراد ایل که در نوشتههای مربوط به ایل شاهسون نیز منعکس گردیده، در قرن حاضر اولویت یافتهاست. به اعتقاد شاهسونها ایل شاهسون از سی و دو طایفه با موقعیتی برابر تشکیل شدهاست. شاهسونها مدعی هستند که آنان هیچ وقت تحت امر یک رئیس ارشد نبودهاند.. مطابق نظریههای رایج، شاهسونها در زمان صفویه در مغان به سر میبردهاند. اما در مورد بومی بودن یا مهاجر بودن آنها به منطقه و در صورت پذیرش مهاجرت، بر سر زمان مهاجرت اختلاف دیدگاه وجود دارد.با توجه به روایات و سندیتهای تاریخی موجود، اتحادیه ایل شاهسون از چند طایفه شامل بومیان دشت مغان (احتمالاً آلانها و تیره مهرگانیان آریایی نژاد " آینالیها = آئینهایها، مهرپرستان") و مهاجرینی مانند اعقاب طوایف افشار و طوایف شاملو (مهاجر از آناتولی) و برخی از قبایل قزلباش و غزهای ترک نژاد آسیای میانه، تشکیل یافته باشد که تحت یک اتحادیه سیاسی، نظامی و اجتماعی خاص با زبان رسمی ترکی ائیلیاتی برای افراد ایل، گرد هم آمدهاند و در سدههای ۱۶ تا ۱۸ میلادی نقش سیاسی و نظامی پر رنگی را در تاریخ منطقه و حتی ایران داشتهاند.سرنگونی امپراتوری و دودمان صفویه که پادشاهان آن ۲۲۸ سال بر ایران حکومت کردند در زمان شاه سلطان حسین (۱۰۷۲ – ۱۱۰۱ خورشیدی) به یکباره به وقوع پیوست. از آن پس عثمانیهای سنی مذهب به نحوی تهدیدآمیز به سوی منطقه مغان-اردبیل پیشروی نمودند. با پیشروی روسها تا سواحل جنوب دریای خزر مسئله مسیحیت نیز به صورت یک عامل توازن مطرح گردید. در این دوران شاهسونها به چهار گروه تقسیم شدند. گروه اول که اکثریت را شامل میشدند با کمی تزلزل به سپاهیان نادر شاه افشار پیوستند و گروههای اقلیت که به گروههای حامی شاه تهماسب دوم، روسها و عثمانیها پیوستند؛ که برخی از این گروهها بعد از تسلط نادر شاه به وی گرویدند.در این دوران موضوع برای شاهسونها روشن بود. بدین معنا که دشمن اصلی و دیرینه عثمانیها بودند. از آنجا که شاه صفی با روسها وارد اتحاد شده بود، رؤسای شاهسون نیز میبایستی هم به عنوان وظیفه و هم برای صیانت از مراتع ایل و زمینهای کشاورزی جانب آنان را میگرفتند.علی الظاهر طوایف شاهسون، شقاقی و مغانی در برابر عثمانیها به شدت مقاومت نشان دادند. آنان مدتی نیز در کنار چریکهای ارمنی با عثمانیها جنگیدند. اما نهایتاً همه راهها به رویشان بسته شد. شاهسونها و مغانیها مراتعشان را در مغان غربی ترک گفته و برای پناه جستن در نزد روسها به سالیان کوچ نمودند.شقاقیها (شاهسون) که زیستگاهشان در مشکین بوسیله عثمانیها ویران شده بود، ناگزیر تسلیم شدند. شاهسونهای اینانلو و افشار نیز به زودی تسلیم عثمانیها شدند. کوتاه زمانی پس از این آشوبها، نادرشاه افشار مغان و اردبیل را به نام صفویان، از اشغال خارج ساخت.این نکته را باید به خاطر سپرد که تا پیش از عصر مدرن، زمامداران ایرانی در همه سطوح همچون دیگر دولتهای خاورمیانه، تنها به مناطقی توجه نشان میدادند که بتوانند از جمعیت، نیروی نظامی و منابع آن بهرهکشی نمایند. این مسئله اصلیترین دلیل سیاست کوچ اجباری از سوی نادر شاه و سیاست زمین سوخته از جانب شاه عباس اول بود.
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
عنوان شاهسون به فارسی به معنی شاه دوست است. این عنوان پس از انقلاب 57 به ال سون یا دوستدار مردم تغییر نام یافت (که البته کسی به آن اهمیت نداد). اسکندر بیگ ترکمان مورخ معروف عصر صفوی استعمال کلمه «شاهی سیون» را ضمن وقایع فتح عراق در دوره شاه اسماعیل اول و همچنین بیان وقایع زمان شاه طهماسب به کار بردهاست. اما اصطلاح سیاسی این شعار زمانی اهمیت پیدا کرد که به طرفداران شاه اسماعیل دوم اطلاق شد و این در حالی بود که بر سر جانشینی شاه طهماسب بین جانشینان او اختلاف افتاد و در این میان دختر طهماسب به نام پریخان خانم که سیاستمدار مقتدری بود به طرفداری از اسماعیل میرزا خود را شاهی سون اعلام نمود.امروزه شاهسونها علاوه بر مناطق گستردهای از کشور ایران در دیگر کشورهای همسایه از جمله جمهوری آذربایجان، عراق، ترکیه، افغانستان و کشمیر، سوریه نیز سکونت دارند.با وجود اسناد نسبتاً فراوانی که راجع به تاریخ شاهسونها وجود دارد، منشأ پیدایش شاهسونها و ایل شاهسون هنوز در پردهٔ ابهام قرار دارد. گمان میرود ایل شاهسون مجموعهای از گروههای قبایلی باشند که حدوداً بین قرن شانزدهم و هیجدهم به صورت اتحادیهای گردهم آمدند. در قرن حاضر دربارهٔ منشأ پیدایش شاهسونها سه روایت متفاوت وجود دارد. از جمله این روایات از جانب سرجان ملکم است با این شرح که میگوید:
"شاه عباس اول از همان آغاز سلطنت ناگزیر به مقابله با زیاده طلبی امیران بزرگ قبایل قزلباش برخاست. وی بدین منظور، برخی از سران قزلباش را به خاک هلاکت نشاند و برای مقابله با طغیان قبایل قزلباش قبیلهای تأسیس نمود و آن را شاهسون یعنی دوستدار شاه نامید و از همه مردان قبایل خواست تا به عنوان عضوی از این قبیله ثبت نام نمایند. شاه این قبیله را به عنوان فداییان و سرسپردگان خاندانش در نظر گرفت و با حمایت ویژهای که از این قبیله به عمل آورد، آن را از دیگران متمایز و بر جسته ساخت."ولادیمیر مینورسکی در مقالهای با عنوان «شاهسون» که در دائرةالمعارف اسلامی درج گردیدهاست، خاطر نشان میکند که اسناد و شواهد موجود روایت مالکم را تا حدی مغشوش ساختهاست زیرا منابع تاریخی عصر صفوی ما را به این حقیقت که شاه عباس اول قبیلهای را ایجاد نموده و آن را شاهسون نامیده باشد رهنمون نمیسازد.روایت شاهسونها متفاوت با روایت مالکم است. اما در تضاد با آن نیست و تنها در جزئیات اختلاف وجود دارد. شاهسونها نیز مهاجرت اجدادشان را ار آناتولی تأیید نمودهاند. روایت رسمی و مورد قبول افراد ایل که در نوشتههای مربوط به ایل شاهسون نیز منعکس گردیده، در قرن حاضر اولویت یافتهاست. به اعتقاد شاهسونها ایل شاهسون از سی و دو طایفه با موقعیتی برابر تشکیل شدهاست. شاهسونها مدعی هستند که آنان هیچ وقت تحت امر یک رئیس ارشد نبودهاند.. مطابق نظریههای رایج، شاهسونها در زمان صفویه در مغان به سر میبردهاند. اما در مورد بومی بودن یا مهاجر بودن آنها به منطقه و در صورت پذیرش مهاجرت، بر سر زمان مهاجرت اختلاف دیدگاه وجود دارد.با توجه به روایات و سندیتهای تاریخی موجود، اتحادیه ایل شاهسون از چند طایفه شامل بومیان دشت مغان (احتمالاً آلانها و تیره مهرگانیان آریایی نژاد " آینالیها = آئینهایها، مهرپرستان") و مهاجرینی مانند اعقاب طوایف افشار و طوایف شاملو (مهاجر از آناتولی) و برخی از قبایل قزلباش و غزهای ترک نژاد آسیای میانه، تشکیل یافته باشد که تحت یک اتحادیه سیاسی، نظامی و اجتماعی خاص با زبان رسمی ترکی ائیلیاتی برای افراد ایل، گرد هم آمدهاند و در سدههای ۱۶ تا ۱۸ میلادی نقش سیاسی و نظامی پر رنگی را در تاریخ منطقه و حتی ایران داشتهاند.سرنگونی امپراتوری و دودمان صفویه که پادشاهان آن ۲۲۸ سال بر ایران حکومت کردند در زمان شاه سلطان حسین (۱۰۷۲ – ۱۱۰۱ خورشیدی) به یکباره به وقوع پیوست. از آن پس عثمانیهای سنی مذهب به نحوی تهدیدآمیز به سوی منطقه مغان-اردبیل پیشروی نمودند. با پیشروی روسها تا سواحل جنوب دریای خزر مسئله مسیحیت نیز به صورت یک عامل توازن مطرح گردید. در این دوران شاهسونها به چهار گروه تقسیم شدند. گروه اول که اکثریت را شامل میشدند با کمی تزلزل به سپاهیان نادر شاه افشار پیوستند و گروههای اقلیت که به گروههای حامی شاه تهماسب دوم، روسها و عثمانیها پیوستند؛ که برخی از این گروهها بعد از تسلط نادر شاه به وی گرویدند.در این دوران موضوع برای شاهسونها روشن بود. بدین معنا که دشمن اصلی و دیرینه عثمانیها بودند. از آنجا که شاه صفی با روسها وارد اتحاد شده بود، رؤسای شاهسون نیز میبایستی هم به عنوان وظیفه و هم برای صیانت از مراتع ایل و زمینهای کشاورزی جانب آنان را میگرفتند.علی الظاهر طوایف شاهسون، شقاقی و مغانی در برابر عثمانیها به شدت مقاومت نشان دادند. آنان مدتی نیز در کنار چریکهای ارمنی با عثمانیها جنگیدند. اما نهایتاً همه راهها به رویشان بسته شد. شاهسونها و مغانیها مراتعشان را در مغان غربی ترک گفته و برای پناه جستن در نزد روسها به سالیان کوچ نمودند.شقاقیها (شاهسون) که زیستگاهشان در مشکین بوسیله عثمانیها ویران شده بود، ناگزیر تسلیم شدند. شاهسونهای اینانلو و افشار نیز به زودی تسلیم عثمانیها شدند. کوتاه زمانی پس از این آشوبها، نادرشاه افشار مغان و اردبیل را به نام صفویان، از اشغال خارج ساخت.این نکته را باید به خاطر سپرد که تا پیش از عصر مدرن، زمامداران ایرانی در همه سطوح همچون دیگر دولتهای خاورمیانه، تنها به مناطقی توجه نشان میدادند که بتوانند از جمعیت، نیروی نظامی و منابع آن بهرهکشی نمایند. این مسئله اصلیترین دلیل سیاست کوچ اجباری از سوی نادر شاه و سیاست زمین سوخته از جانب شاه عباس اول بود.