امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

عشق زوج آمريكآيي

#1
به نام خدا

داستان عشقی یک زن اهل پنسیلوانیا که نامزدش به جراحت مغزی دچار گردیده بود اما با وجود این معلولیت باز هم وی تصمیم گرفت با او ازدواج نماید، این داستان عشقی سر و صدای زیادی در گوشه و کنار دنیا به راه انداخته است. با هم شرح این داستان عشقی را می خوانیم.

لن و لاریسا مورفی برای بار اول در سال ۲۰۰۵ در داشنگاه با یکدیگر آشنا شدند و تصمیم گرفتند خیلی سریع بعد از فارغ التحصیلی از دانشگاه در ماه دسامبر سال ۲۰۰۶ با یکدیگر ازدواج نمایند.

ولی قبل از آن زمان، واقعه ی ناخوشایندی پیش آمد. در ۳۰ سپتامبر ۲۰۰۶ لن در مسیر رفتن به سر کار دچار یک تصادف بسیار وحشتناک شد.

لن در آن تصادف دچار آسیب شدید مغزی گردید، لاریسا اما به جای این که وی را ترک کند و با یک مرد سالم ازدواج نماید، در اوج تعجب همگی یک داستان عشقی واقعی را رقم زد. وی به خانه لن نقل مکان نمود تا همراه با خانواده لن از وی مراقبت نماید.
اگرچه لن نمی توانست حرف بزند و ارتباط برقرار نماید اما وی همچنان او را با خود به بیرون می برد. لاریسا درباره این موضوع می گوید: ”من می دانستم او هنوز عاشق من است. او نه می توانست صحبتی بکند و نه چیزی بخورد. در تمام مدت فقط من با او صحبت می کردم.”

همچنان که وضعیت لن بهبودی پیدا می کرد، احتمال ازدواج قوی و قوی تر می شد. لاریسا فقط منتظر یک ارتباط از جانب لن بود تا بتواند با وی ازدواج نماید. همچنان که لن بهتر می شد تلخی این داستان عشقی واقعی هم بیشتر می شد چرا که پدر لن دچار تومور مغزی شد. بیماری پدر لن بیشتر و بیشتر لاریسا را تحت تاثیر خود قرار داد، چرا که می دانست او چقدر دوست دارد که آن ها با یکدیگر ازدواج نمایند. زمانی که لن تا حدی بهبود یافت، لاریسا او را با خود به دادگاه برد تا بتوانند مجوز ازدواج بگیرند. البته این ازدواج به موقع انجام نگردید و پیش از آن پدر لن فوت کرد.
آن ها در یک مراسم که فقط دوستان و خانواده حضور داشتند حضور پیدا نمودند و لاریسا با لن که هنوز به شدت ناتوان است ازدواج نمود. او حتی باید در تمام مدتی که خطبه عقد را کشیش می خواند به او کمک می نمود تا بتواند سر پا بایستد. البته او باید در تمام امور روزمره به او کمک نماید.

لاریسا می گوید:” ازدواج ما آن هم در دوران ۲۰ سالگی مان همراه با ناراحتی های زیادی بود، من دوستان و خواهرانم را دیدم که همگی با شوهران سالم ازدواج کردند، در مراسم عروسی قدم به قدم آنها را همراهی نموده و در کنار آن ها سوار بر ماشین عروس به کلیسا می رسیدند ولی با همه این وجود ارزش آن را داشت تا طعم یکی از داستان های عاشقانه واقعی را بچشم و با عشق زندگی ام ازدواج نمایم.”

امیدوارم از این داستان عشقی و همه داستان های عاشقانه واقعی دیگر برای خود ره توشه ای بگیریم و با عشق زندگی خود را عجین کنیم.
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
نآشِنآسَم(:
پاسخ
 سپاس شده توسط آمین ، BIG-DARK
آگهی
#2
من همیشه پنسیلوانیا رو با ترنسیلوانیا اشتباه میگیرم. البته از نظر جغرافیایی تا حدودی میدونم کجان ولی وقتی اسمشو یهو میشنوم قاطی میکنمشون
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
ناشناس
پاسخ
#3
(09-05-2021، 13:09)سهَ‌ند نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
 
من همیشه پنسیلوانیا  رو با ترنسیلوانیا اشتباه میگیرم. البته از نظر جغرافیایی تا حدودی میدونم کجان ولی وقتی اسمشو یهو میشنوم قاطی میکنمشون

يادت باشه ترانسيلوانيا محل زندگي كنت دراكولا بوده (:
بعد ديگه يادت نميره
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
نآشِنآسَم(:
پاسخ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان