گفتگو آزاد | نُسخه [459]

[ραтяιcια]

این که من تنها میشم یا نمیشم خودم هم نمیتونم تایین کنم
من منظورم فقط حرفای منفی نبود کلا گفتم و ربطی به زندگی کردن تو نداره
بعضی حرفاتو درک نمیکنم
الان وقتی تو میگی واسه بقیه زندگی نمیکنی چرا پس حس میکنی محکوم شدی طبعا باید برات مهم نباشه دیگه
اعتقادات و رفتار و تربیتش و صد درصد دوران کودکیش

پس از من بشنو ھمہ تنھا میشن ی زمانی میزارنت تو قبر و فراموش میشی و تا پای قبر بیشتر باھات نمیان حتی شاید ختمت ھم نیان اونجاست ک میفھمی تنھایی بعد خدا بھت میگ از تو انتظار نداشتم
آخہ واسم سوالہ چجوری میتونی اینقد شاد باشی؟
واااو عاشق اینجور جملہ ھام
خوب آرہ اما چجوری میشہ اھمیت نداد؟
پس چرا تاریخ ی چیز دیگ رو میگ؟

این تنهایی با اون تنهایی فرق میکنه
من اونقدرام شاد نیستم از کجا فهمیدی شادم؟
نمیشه اهمیت نداد میشه تاثیرشو کم کرد
تو نظر منو پرسیدی نگفتی تاریخ