گفتگوی آزاد | نسخه ۴۶۴

[Mohlek]

ای کاش کسی با او بود ... کسی که همانند بال های سفید ؛ اوج میگزفت و او را از ابر سیاه زندگی دور میکرد ...

نه
پاسپورت و پول و اینا از تو
گرما بخشیدن به سفر و زندگی خارج از کشور با من

آنگاه میدید دنیا همیشه تاریک نیست ،
همیشه ظلمات بر قلب ها حاکم نیست ،
میدید که هنوز هم روزنه کوچک امید افسانه ای است که حقیقت دارد ...

میگم
آخه مسئولیت تو خیلی سخت و سنگین شد
بخدا من به این همه سختی که قراره بکشی راضی نیستم

و هنوزم در واپسین لحظات زندگی ؛ امید است که قلب انسان را از محدوده ی وجود به عالم مجردات و هستی میرهاند .... هعی هعییی

هعی قربانت من همیشه خودمو وقف دیگران میکردم ...

ن بابا همه پسرا همینن به نسبت سالای قبل و مدارس دیگه واقعا بچه های ما بهترن و کلا قد بازی و ازین داستانا نداریم اصن

قمه خوبه که v: فقط شوکر ... یروز میگیرم شوکرو

یا ابلفضل، هنو خوبتون اینهههه؟
نه اصلا خوب نیست حسام ):
خواهر من داره شوکر ، گذاشته تو ماشینش D:

آره بابا v: این خیلی خوبه
باعش ):
خداوکیلی گردان ویژه دارین تو خونتون ؟