امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

اشعاری برای اهل بیت

#41
ذکر علی در دل من منجلیست
نماز بی حب علی معطلیست
دل نگران محشرم نیستم
رمز ورودم بہ بھشت یا علیست
پاسخ
آگهی
#42
به یمن مقدم او خانه‌ی کعبه منور شد
ظهور حق تعالی بر خلائق صد برابر شد
چنان صبح ازل پیشی گرفت و از همه سر شد
که او اول شد و هرچه به جز او بود آخر شد

علی مسئول طراحی مخلوقات دیگر شد

کسی غیر از خدا سن دقیقش را نمیداند
به این خوبی کسی حال رفیقش را نمیداند
کسی غیر از نبی اوصاف تیغش را نمیداند
کلیم الله هم عهد عتیقش را نمیداند

کجا بود آن زمان موسی که حیدر خلق برتر شد

نخواهم داد دست شاعران دیگرت آتو
مخاطب را عوض کردم به عشق صحبتِ با تو
نجف تو کربلا تو هر کجا حق هست آنجا تو
جهانم پر شده از تو ، فقط تو ، لیس الا تو

بدون جنگ و خون ریزی دل عالم مسخر شد


دمی که لشگر انبوه مژگانت قدم برداشت
اجل میخواست جانم را بگیرد، چشم تو نگذاشت
گرفتند انبیا مولا برای تو گرامیداشت
خدا صبح ازل با خلقت تو داشت گل می کاشت

همانجا بود چشمت مظهر الله اکبر شد

نخواهد شد شهنشاهی به قدر تو عناوینش
چه خوانم حضرتت را؟ بین اسمائت کدامینش؟
دعا کن شیعیانت را که با زهراست آمینش
پیمبر نیست هر کس در مدارت نیست آیینش

هدف عشق تو بود اول اگر شخصی پیمبر شد

امین الله میخواند سلیمان زیر ایوانت
که حتی انبیا بودند از اول مسلمانت
نیاید روی دست قنبر و مقداد و سلمانت
به مالک جذبه دادی به میثم دار عرفانت

ابوذر قدر زر دانست و با رزقت ابوذر شد

شما و خاندانت گل ، دگر خارند مخلوقات
اگر حَیَّت بخوانم جمله مردارند مخلوقات
چرا از دوزخ اصلاً واهمه دارند مخلوقات؟
جهنم نیست جز اخمت ، سرکارند مخلوقات

همین یک بند ، تفسیرش به قدر بیست منبر شد

تویی آن یا من ارجوه لکل خیر ، قدیسم!
چگونه با چنین طبع ضعیفی از تو بنویسم؟
به جای بازی آرایه ها گرم احادیثم
کجا من شاعرم؟ کلب امیرم ، کاسه میلیسم

خدا را شاکرم از اینکه اینگونه مقدر شد
پاسخ
#43
موقع خلقت عشاق ز احسان علی
ورز میخورد گل شیعه بدستان علی

عرش اگر در حرمش نیست چرا‌ پس شبها
می نشینند ملائک به شبستان علی؟!

فارسی بودن او خوب ولی حُسن‌ این است
که‌بگویند به سلمان همه سلمان علی

سجده ی نیمه شبش تا به سحر طول کشید
بازهم گشته علی دست به دامان علی

تا ابد هرچه کریم‌ است بقربان حسن
تا ابد هرچه خلیفه ست به قربان علی

مانده ام من که علی گشته مسلمان نبی
یا که برعکس نبی گشته مسلمان علی

پدرم خانه اش اینجاست به من حق بدهید
خانه ای نیست برایم به جز ایوان علی

چه هراسی ز قیامت چه هراسی ز صراط
مهروموم است اگر نامه بعنوان علی

زائر کرببلا‌ نان نجف را خورده
اربعین ها همه‌ هستند سر خوان علی

اهل یثرب به نبی مزد رسالت دادند
آتش افتاد روی کوثر قرآن علی
پاسخ
#44
حتما نباید دست آدم تار و دف باشد
تا که وجودش غرقِ درشور و‌ شعف باشد

از بچگی طی کردهام با دست هایم
انگشترم باید فقط در نجف باشد

اعمال ما را با ترازوی تو ‌میسنجند
حاشا که خلقت با وجودت بی هدف باشد

پُشتم به توگرم است وقتی که خودت گفتی :
هرکس به تو بَد می‌کند با من طرف باشد

این بچه شیعه خوب میداند فقط باید
با از تو گفتن در پِیِ کسب شرف باشد

دیوانگی را ازپدرآموخته ، یعنی
سعی خودش را کرده فرزند خلف باشد

دردین ما حد میخورد هرکس که می خورده
الا کسی که مست انگور نجف باشد
پاسخ
#45
بدون حب شما عشق نافرجام است
جوان نجف کہ نبیند جوان ناکام است
پاسخ
#46
دائم الخمر شدم بس کہ پیالہ ناب است
این چہ جامیست کہ در نوع خودش نایاب است
صد و دہ بار زمین خوردم و فھمیدم کہ
ساقی حیدر بشود مست شدن جذاب است
پاسخ
آگهی
#47
درکی از این بھشت ندارند ناکسان
چون تار عنکبوت گرفتہ ست قلبشان
پاسخ
#48
کتاب فضل تو را آب بحر کافی نیست
کہ تر کنی سر انگشت و صفحہ بشماری
پاسخ
#49
آموخت تا که عطر ز شیشه فرار را
آموختم فرار ز یاران به یار را
دل می‌کشید ناز من و درد و بار را
کاموختم کشیدن ناز نگار را

پس می‌کشم به وزن و قوافی خمار را

گیرم که کرد خواب رفیقان مرا کسل
گیرم که گشت باده ز خشکی ما خجل
گیرم که رفت پای طرب تا کمر به گل
ناخن به زلف یار رسانم به فتح دل

مطرب اگر کلافه نوازد سه تار را

باید که تر شود ز لب من شراب خشک
باید رسد به شبنم من آفتاب خشک
دل رنجه شد ز زهد دوات و کتاب خشک
از عاشقان سلام تر از تو جواب خشک

از ما مکن دریغ لب آبدار را

شد پایمال خال و خطت آبروی چشم
از باده شد تهی و پر از خون سبوی چشم
شد صرف نحوه نگهت گفت‌وگوی چشم
گفتی بسوز در غم من، ای به روی چشم

تا می‌درم لباس بپا کن شرار را

با خود مگو که گیسوی مستانه ریخته
بخت سیاه ماست بر آن شانه ریخته
خون دل است آنچه به پیمانه ریخته
از بس که در طواف تو پروانه ریخته

یاران گذاشتند، همه کسب و کار را

خاکی که تاک از آن نتراوید خاک نیست
تاکی که سر نرفت زدیوار تاک نیست
آن سر که پاک گشت ز عشق تو پاک نیست
در سلک ما ملائکه گشتن ملاک نیست

آدم فقط کشید ز عشق تو بار را

ما سائل توایم و اگر مست کرده‌ایم
انگشتر عقیق تو را دست کرده‌ایم
ما عیش خود چنان چه شد و هست کرده‌ایم
بیت تو را اجاره دربست کرده‌ایم

ساکن شدیم این دِلَکِ بی قرار را

بازار حُسن داغ نمودی برای که؟
چون جز تو نیست پس تو شدستی خدای که؟
آخر نویسم این همه عشوه به پای که؟
ما بهتریم جان علی یا ملائکه؟

ما را بچسب نه ملک بال‌دار را

این دست‌پاچگی ز سر اتفاق نیست
هول وصال کم ز نهیب فراق نیست
شرح بسیط وصل به بسط و رواق نیست
اصلاً مزار انور تو در عراق نیست

معنی کجا به کار ببندد مزار را

دلچسب شد فراق تو با  دام چشم تو
خال تو مُهر کرده به احکام چشم تو
زین تیغ کج که هست به بادام چشم تو
ختم به خیر باد سرانجام چشم تو

بادا ز خلق تا که در آری دمار را

با قل هو اللَه است برابر علی مدد
یا مرتضاست شانه به شانه یا صمد
هستند مرتضی و خدا هر دو معتمد
جوشانده‌ای ز نسخه عیساست این سند

گر دم کنند خون دم ذوالفقار را

ای آفتاب روز غدیرت شراب‌ساز
ای ذرّه های خاک درت آفتاب‌ساز
ای دست‌های عبد تو عالیجناب ساز
شد خارهای خشک بیابان گلاب ساز

کردی ز بس جلیس گُل روت خار را

ظهر است بر جهاز شتر آفتاب کن
خود را ببین به صفحه آب و ثواب کن
این برکه را به عکسی از آن رخ شراب کن
از بین جمع یک دو ذبیح انتخاب کن

پر لاله کن به خون شهیدان بهار را

غم شد بدل به یمن جمال تو بر نشاط
پرداخت قبض برق تو یک دوره انبساط
افتاد تشت ما ز سر بام بر حیاط
من غیر دل نمانده برایم در این بساط

آسی بکش که باز ببازم قمار را

مَن لی یَکونُ حَسبْ، یکونُ لدهره حَسْب
با این حساب هر چه که دل خواست کرد کسب
چسبیده است تیغ تو بر منکر نچسب
از انتهای معرکه بی‌زین گُریزد اسب

دنبال اگر کنی سر میدان سوار را

در معرکه چو تیغ کجت گشت سر فروش
تیغ تو خورد خون و خداوند گفت نوش
مرد قتال هستی و در زهد سخت‌کوش
تیر از نماز نافله‌ات می‌رود ز هوش

ناز طبیب می‌کشد این تیر زار را

تیغت به آبروی خودش آب دیده شد
زلفت به پیچ و تاب خودش تاب دیده شد
رویت هزار مرتبه در خواب دیده شد
هر دفعه لیک چهره اصحاب دیده شد

کو دیده‌ای که حمل کند آن وقار را

کس نیست این چنین اسد بی‌بدل که تو
کس نیست این چنین همه علم و عمل که تو
کس نیست این چنین همه زهر و عسل که تو
احمد نرفت بر سر دوش تو بلکه تو

رفتی به شانه احمد مَکّی تبار را

بیدار و خواب کیست بجز مرتضی علی
شرّ و صواب کیست بجز مرتضی علی
آب و شراب کیست بجز مرتضی علی
عالیجناب کیست بجز مرتضی علی

این هفت تخت و نه فلک بی‌قرار را

از خاک کشتگان تو باید سبو دمد
مست است از نیام تو عمر بن عبدود
در عهد تو رطوبت مِی، زد به هر بلد
خورشید مست کرد و دو دور اضافه زد

دادی ز بس به دست پیاله‌مدار را

مردان طواف جز سر حیدر نمی‌کنند
سجده به غیر خادم قنبر نمی‌کنند
قومی چو ما مراوده زین در نمی‌کنند
خورشید و مه ملاحظه‌ات گر نمی‌کنند

بر من ببخش گردش لیل و نهار را

دل همچو صید از نفس افتاده می‌تپد
از شوق منزل تو دل جاده می‌تپد
تسبیح می‌تپد گِل سجاده می‌تپد
او رفته است و باز دل ِساده می‌تپد

از سادگان مگیر قرار و مدار را

دانی که من نفس به چه منوال می‌زنم
چون مرغ نیم‌کشته پر و بال می‌زنم
هر شب به طرز وصل تو صد فال می‌زنم
بیمم مده ز هجر که تب‌خال می‌زنم

با زخم لب چه سان بمکم خال یار را

قومی به زنگ خفت و دل از ینجلی نخفت
فولاد آبدیده چو شد صیقلی نخفت
مه خفت، مهر خفت، ولیکن علی نخفت
طغیانم از الست به صدها بلی نخفت

با لای لای خویش بخوابان غبار را

امشب بر آن سرم که جنون را ادب کنم
بر چهره تو صبح و به روی تو شب کنم
لب‌لب‌کنان به یاد لبت باز تب کنم
شیرانه سر تصرف ری تا حلب کنم

وز آه خود کشم به بخارا بخار را

افتد اگر انااللَهَت ای دوست بر درخت
ذوق لبت کلیم تراشد ز هر درخت
چون می‌شود ز نار تو زیر و زبر درخت
هر چیز هست، نیست ز من خوب‌تر درخت

در من بدم دوباره برقصان شرار را

خونین‌دلان به سلطنتش بی‌شمار شد
این سلطه در مکاشفه تاج انار شد
راضی نشد به عرش و به دل‌ها سوار شد
این‌گونه شد که حضرت پروردگار شد

سجده کنید حضرت پروردگار را

تا ظلم شعله گشت نهان بین ضعف خس
افتاد ذَنبِ جذبه تو گردن قفس
با این‌همه ز مدح تو کو راهه پیش و پس
مداح ِ مست، یک تنه یک لشگر است و بس

بی‌خود نیافت بلبل نام هزار را

آن که به خرج خویش مرا دار می زند
تکیه به نخل میثم تمّار می زند
تنها نه این که جار تو عمّار می‌زند
از بس که مستجار تو را جار می‌زند

خواندیم مَستِ جار همین مُستجار را

از من دلیل عشق نپرسید کز سرم
شمشیر می‌تراود و نشتر ز پیکرم
پیر این چنین خوش است که من هست در برم
فرمود: من دو سال ز ایزد جوان‌ترم

از صید او مپرس زمان شکار را

با خود شدی میان نمازت چو روبرو
بر خویش سجده کردی و با خویش گفت‌وگو
تاج تو انّماست، نگین تو تنفقوا
چل حلقه نیز اگر به رکوعش دهد عدو

نازل نمی‌شود ملکی این نثار را


دل تاب ندارد که بر هم زنی قرار
با من چنان مباش که با خلق روزگار
اصلاً که گفته بود در آری ز من دمار
صدپاره شد دلم ز حسادت چنان انار

دادی چو بر گدای مدینه انار را

وقتی که خضر می‌چکد از آن دهان تر
هر کس که بیش از تو برد بوسه سبزتر
زلفت سماع داد به چشم و دل و جگر
مطرب اگر دچار تو گردد سر گذر

قرآن به کف به زلف تو بندد سه تار را

از عشق چاره نیست وصال تو نوبتی‌ست
مُردن برای عشق ِتو حکم حکومتی ست
آتش در آب می‌نگرم این چه حکمتی‌ست
رخسار آتشین تو از بس که غیرتی ست

آیینه آب می‌کند آیینه‌دار را

یا رب کجاست حیدر کرار من کجاست
ویران شدم به عشق ِتو، معمار من کجاست
با من ندارباش بگو دار من کجاست
آن نخل آرزوی ثمردار من کجاست

در کربلا بکار برایم تو دار را

احمد تو را ز خلق الی ربنا شمرد
وقتی نبی شمرد یقیناً خدا شمرد
خود را علی شمرد و گهی مرتضی شمرد
جبریل یک شبه به چهل جا تورا شمرد

ای نازم این فرشته حیدرشمار را

زلفت سیاه گشت و شد ختم روزگار
خرما ز لب بگیر و غبار از جبین یار
تا صبح، سینه چاک زند مست و بی‌قرار
خورشید را بگو که شود زرد و داغدار

پس فاتحه بخوان و بدم روزگار را

یک دست آفتاب و دو جین ماه می‌خرم
یک خرقه از حراجی الله می‌خرم
صدها قدم غبار از این راه می‌خرم
از روی عمد خرقه کوتاه می‌خرم

با پلک جای خرقه بروبم غبار را

یک دست آفتاب و هزاران دو جین بهار
یک دست ماه و بهاران هزار بار
یک دست خرقه انجم پولک بر آن مزار
یک دست جام باده و یک دست زلف یار

وقت است تر کنم به سبو زلف یار را

بی پرده گوشه‌ای بدنم را به خون بکش
کم‌کم مرا به شعله عشقی فزون بکش
تیغی به رویم از غم بی‌چند و چون بکش
بنشین و دفعتاً جگرم را برون بکش

چون ذوالفقار خویش مرقصان شکار را

ذکر علی علی به دو عالم شراب بست
راه نگاه بر همه بیدار و خواب بست
در کربلا علی دگر ره به باب بست
بیچاره مادرش چه امیدی به آب بست

یا رب مریز تو دل امّیدوار را

اصغر، به آب رفت و به تیری شکار شد
پس تارهای صوتی او تار تار شد
زلفش بنفشه زار بُد و لاله‌زار شد
تن پیش شاه ماند و سرش نی‌سوار شد

پر کرد نیزه حجم سر شیرخوار را
پاسخ
#50
درد داریم کہ تا این موقع شب بیداریم
ورنہ ھر آدم سالم سر شب میخوابد
پاسخ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان