هیچکس :
رمانای ایرانی
داشتم از سرما میلرزیدم تا اینکه...لبای داغ و نرمشو رو لبام حس کردم..ته ریشش یه کمی صورتمو اذیت میکرد اما انقدر غرق لباش بودم که زبری ته ریشش برام بی اهمیت ترین چیز شده بود! با ولع لبامو میوبسید.نفساش کش دار و داغ بود!
رمانای ایرانی
داشتم از سرما میلرزیدم تا اینکه...لبای داغ و نرمشو رو لبام حس کردم..ته ریشش یه کمی صورتمو اذیت میکرد اما انقدر غرق لباش بودم که زبری ته ریشش برام بی اهمیت ترین چیز شده بود! با ولع لبامو میوبسید.نفساش کش دار و داغ بود!