29-05-2014، 19:32
(آخرین ویرایش در این ارسال: 29-05-2014، 19:35، توسط ♥♥ONLY-DADDy♥♥.)
ممنون از اوني که به ديگري صدام رو پاس داد
بگذريم، بريم سراغ ادامه داستاني که
امروز نوشتنش رو مود من بود
اين يه درديه که به خيليا بوده مربوط
کوه غم بود، ولي يه نور انبوه
پشت کوه واسه ناا اميدي زوده هنوز
کاري ندارم به اينکه کارش خلاف شرعه
ولي واسه رابطهها اول علاقه شرطه
وگرنه يه روح که روي جسمي سوار
چطور تو آغوشي بره وقتي حسّي نداره؟
تو اين روزگار درد ناک و سياه بي شرم
اي کاش بگه نگاه در من پياده ميشم
راه براي ادامه دادن زياده بي شک
اي کاش بگه نگاه در من پياده ميشم
بگذريم، بريم سراغ ادامه داستاني که
امروز نوشتنش رو مود من بود
اين يه درديه که به خيليا بوده مربوط
کوه غم بود، ولي يه نور انبوه
پشت کوه واسه ناا اميدي زوده هنوز
کاري ندارم به اينکه کارش خلاف شرعه
ولي واسه رابطهها اول علاقه شرطه
وگرنه يه روح که روي جسمي سوار
چطور تو آغوشي بره وقتي حسّي نداره؟
تو اين روزگار درد ناک و سياه بي شرم
اي کاش بگه نگاه در من پياده ميشم
راه براي ادامه دادن زياده بي شک
اي کاش بگه نگاه در من پياده ميشم