06-08-2013، 13:56
(آخرین ویرایش در این ارسال: 06-08-2013، 13:56، توسط Şilēຖt Ş¢rēค๓.)
خسته ام از فردایه پره دردم.
خسته ام از چشمایه پره اشکم.
خسته ام از زخمهایه کهنه ی تویه قلبم.
خسته ام از عالم و ادم.
خسته ام از فردایه خونین.
خسته ام از چهره ی پیر و موی سفید.
خسته ام از زخم و کینه.
خسته ام از تهمته خورده و کاره نکرده.
خسته ام از هر نفسم.
خسته ام از این که مبینم تو قفسم.
خسته ام از هر پیکی که میزنم.
خسته ام از خندیدن هایه بی هوده و اجباری.
خسته ام از فشاره زندگی.
خسته ام از دیروز و امروز و فردا.
اونقدر خسته ام که نمیتونی درکم کنی.
پس واسم مهم نیست که پیشم بمونی یا ترکم کنی.
یا اینکه ارزو زودتر واسه مرگم کنی.
اینو خودم نوشتم
خسته ام از چشمایه پره اشکم.
خسته ام از زخمهایه کهنه ی تویه قلبم.
خسته ام از عالم و ادم.
خسته ام از فردایه خونین.
خسته ام از چهره ی پیر و موی سفید.
خسته ام از زخم و کینه.
خسته ام از تهمته خورده و کاره نکرده.
خسته ام از هر نفسم.
خسته ام از این که مبینم تو قفسم.
خسته ام از هر پیکی که میزنم.
خسته ام از خندیدن هایه بی هوده و اجباری.
خسته ام از فشاره زندگی.
خسته ام از دیروز و امروز و فردا.
اونقدر خسته ام که نمیتونی درکم کنی.
پس واسم مهم نیست که پیشم بمونی یا ترکم کنی.
یا اینکه ارزو زودتر واسه مرگم کنی.
اینو خودم نوشتم