13-05-2013، 11:48
روز چهار شنبه مراقبمون معلم ادبیات بود امتحان تاریخ تمام بچه ها نا امید از قبول شدنشون ناگهان به ساعت نگاه کردم دیدم نزدیکه زنگه دیگه کفری شده بودم کتابو در اوردم گذاشتم رو میز موقع نگاه کردن شده بود دیدم در باز شد و مدیر از در امد تو یه لحظه موندم چیکار کنم باشدم به بحونه گلو درد دو تا سرفه کردم کتابو گذاشتم زیرم معلم نگاهی کرد بهم و بعد نگاهشو برداشت اخرین سوالو داشتم مینوشتم معلمون برگه هار گفت جمع کنین برگرو دادم همون موقع از معلم غافل شدم کتا بو ور داشتم داشتم جلو چشم معلممون با کتاب تاریخ دوستمو میزدم یه دفعه دستمو نگاه کردم دیدم کتاب تاریخه سریع برداشتم گذاشتم زیرم زنگ خورد دوباره کتابو جلو چشم معلمم گذاشتم تو کیف گفتم خدایا این معلممون چقدر گیجه وقتی برگم امد فقط منو بقل دستیم 19 و20 شده بودیم بقیه زیر 10 معلممون کفش بریده بود لامصب اصلا انقدر سوال هارو قاطی داده بود برا هر کدوم 3 دقیقه وقت گذاشتم