امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

داستانک(بخون و گریه کن)

#1
Sad 
یک روز آموزگار از دانش آموزانی که در کلاس بودند پرسید آیا می توانید راهی غیرتکراری برای ابراز عشق ، بیان کنید؟

برخی از دانش آموزان گفتند :

با بخشیدن،عشقشان را معنا می کنند. برخی «دادن گل و هدیه» و «حرف های دلنشین» را راه بیان عشق عنوان کردند. شماری دیگر هم گفتند «با هم بودن در تحمل رنجها و لذت بردن از خوشبختی» را راه بیان عشق می دانند.
در آن بین ، پسری برخاست و پیش از این که شیوه دلخواه خود را برای ابراز عشق بیان کند، داستان کوتاهی تعریف کرد: یک روز زن و شوهر جوانی که هر دو زیست شناس بودند طبق معمول برای تحقیق به جنگل رفتند. آنان وقتی به بالای تپّه رسیدند درجا میخکوب شدند.
یک ببر بزرگ، جلوی زن و شوهر ایستاده و به آنان خیره شده بود. شوهر،تفنگ شکاری به همراه نداشت و دیگر راهی برای فرار نبود..
رنگ صورت زن و شوهر پریده بود و در مقابل ببر، جرات کوچک ترین حرکتی نداشتند. ببر، آرام به طرف آنان حرکت کرد. همان
لحظه، مرد زیست شناس فریادزنان فرار کرد و همسرش را تنها گذاشت.
بلافاصله ببر به سمت شوهر دوید و چند دقیقه بعد ضجه های
مرد جوان به گوش زن رسید. ببر رفت و زن زنده ماند.
داستان به اینجا که رسید دانش آموزان شروع کردند به محکوم کردن آن مرد.
راوی اما پرسید : آیا می دانید آن مرد در لحظه های آخر زندگی اش چه فریاد می زد؟
بچه ها حدس زدند حتما از همسرش معذرت خواسته که او را تنها گذاشته است!
راوی جواب داد: نه، آخرین حرف مرد این بود که «عزیزم ، تو بهترین مونسم بودی.از پسرمان خوب مواظبت کن و به او بگو پدرت همیشه عاشقت بود.
قطره های بلورین اشک، صورت راوی را خیس کرده بود که ادامه داد: همه زیست شناسان می دانند ببر فقط به کسی حمله می کند که حرکتی انجام می دهد و یا فرار می کند. پدر من در آن لحظه وحشتناک ، با فدا کردن جانش پیش مرگ مادرم شد و او را نجات داد. این صادقانه ترین و بی ریاترین ترین راه پدرم برای بیان عشق خود به مادرم و من بود.


پی نوشت :


پس یاد گرفتید چی كار كنید دیگه، اگه ببر به شما و همسرتون حمله كرد به
زنتون بگید عزیزم تو فرار كن!!! من مردونه جلوی ببر رو می گیرم!

شــــــــــــــــــوخـــــــــــــــــــی کردم بابا

نشنو از نی، نی حصیری بی نواستHeart بشنو از دل، دل حریم کبریاست
نـی بسوزد، خـاک و خاکــستر شـود Heart دل بسـوزد خانه ی دلبر شـود
پاسخ
 سپاس شده توسط عاطفه70 ، هرمیون گرینجر ، یاسی@_@
آگهی
#2
خیلییییی تکررارExclamationی
بمیردروزگارباخاطراتش
پاسخ
#3
تکراری بود ولی ممنونExclamation
خدایا از تو ممنونم که مرا در حد ایوب میبینی.....
اما میشود تمامش کنی؟!.........بریده ٱم....

نامردیت....بی معرفتیت...تنها گذاشتنم....هیچکدام نه اذیتم کرد نه سوال شد!....
فقط بگو چگونه نگاهت کرد که تنهایم گذاشتی؟؟...........
پاسخ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  رمان خیلی غمگین و عاشقانه اکسو ( زخم عاشقی) .حتما بخون :(
Heart رمان خیانت به عشق (غم انگیز گریه دار هیجانی)
Rainbow رمان زیبا و جذاب نا نحس (حتما بخون)
Heart 《مجموعه داستانهای گریه آور》
  با من قدم بزن( رمان عاشقانه ، گریه دار) به قلم: خودم
  ی داستان زیبا و غم انگیز حتما بخون
Heart یه رمان فوق العاده عاشقانه و گریه دار به قلم خودم.(غبار کور)
  داستان های غمگین و گریه دار
Heart داستان گریه دار من و شادی (دختر)
  داستانك شماره 5 (اسمشو بگم لو ميره خودت بخون بخندي)

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان