امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

جوانی که برای بار دوم به دنیا امد(عجیب)

#1
جوانى ادعا مى كرد كه قبلاً هم زندگى كرده است... و دانشمندان شكاكى كه او را تست مى كردند شكست را با تلخى تمام پذیرفتند. این موردى بود كه نه قادر به توصیف و توضیح آن بودند و نه مى توانستند آن را تكذیب كنند.
والدین «شانتى دوى» خانواده اى از طبقه متوسط جامعه بودند كه در شهر دهلى هندوستان در آرامش زندگى مى كردند، تا اینكه در سال ،۱۹۲۶ « شانتى» دیده به جهان گشود.. در ابتداى تولد هیچ چیز غیرعادى نبود. اما...
همچنانكه او بزرگتر مى شد و دوران كودكى را پشت سرمى گذاشت مادرش متوجه شد كه فرزندش دچار گیجى و سردرگمى است وقتى كمى بیشتر به كارهاى او دقت كرد، به نظرش رسید كه او با یك شخص خیالى مشغول صحبت و گفت وگو است.
او هفت سال بیشتر نداشت با این حال والدینش در مورد سلامتى عقل او نگران شدند.. در همان سال بود كه شانتى كوچك به مادرش گفت قبلاً در شهر كوچكى به نام موترا زندگى مى كرده است و به توصیف خانه اى پرداخت كه روزگارى در آن زندگى كرده است.. مادر شانتى گفته هاى دختر را براى پدربازگو كرد و پدر نیز فرزندش را پیش پزشك برد. بعد از اینكه «شانتى» داستان عجیب خود را براى پزشك گفت؛ او تنها سرش را تكان مى داد. اگر این دختر دچار بیمارى عقلى بود مورد بسیار نادرى به شمار مى رفت و اگر چنین نبود دكتر جرأت بیان حقیقت را نداشت.. دكتر به پدر شانتى توصیه كرد گه گاه سؤالاتى را از دخترش بكند و اگر پاسخهایش همچنان یكسان بود، مجدداً به وى مراجعه كنند.
«شانتى» هرگز داستانش را تغییر نداد. تا اینكه به سن ۹ سالگى رسید. در این مدت والدین پریشان حال او دیگر از حرفهایش متعجب نمى شدند زیرا با بى میلى پذیرفته بودند كه دخترشان دیوانه شده است.
سال ۱۹۳۵ بود. روزى شانتى به والدینش گفت او در موترا ازدواج كرده و سه فرزند به دنیا آورده است. سپس مشخصات كودكان او خود نام آنها را گفت و ادعا كرد نام خودش در زندگى قبلى اش «لوجى» بوده است اما والدینش تنها مى خندیدند و اندوه خود را پنهان مى كردند.
در یك بعدازظهر كه شانتى و مادرش مشغول آماده كردن عصرانه بودند، كسى در زد و دختر به طرف در دوید تا در را باز كند. اما بازگشت وى بیش از حد معمول طول كشید. شانتى به غریبه اى كه روى پله ها ایستاده بود، خیره شده بود او گفت مادر! این مرد پسرعموى شوهرم است. او هم در شهر موترا در محلى نه چندان دورتر از منزل ما زندگى مى كرد.
آن مرد واقعاً در شهر موترا زندگى مى كرد و آمده بود تا در مورد كارى با پدر شانتى گفت وگو كند.. او شانتى را نمى شناخت اما به والدین دختر گفت پسرعمویى دارد كه همسر او لوجى نام داشت و ۱۰ سال قبل، هنگام به دنیا آوردن فرزندش جان خود را از دست داد.
والدین دلواپس و پریشان شانتى داستان عجیب دخترشان را براى او تعریف كردند و مرد غریبه نیز موافقت كرد در مراجعت بعدى خود به دهلى پسرعمویش را همراه بیاورد تا ببینند شانتى او را مى شناسد یا خیر.
دختر جوان از این موضوع اطلاع نداشت، اما زمانیكه مرد غریبه وارد شد، شانتى به سوى او رفت و با صداى لرزان وبعض آلود گفت این مرد شوهرش است كه پیش او بازگشته است. والدین شانتى به همراه مرد كه كاملاً گیج و متحیر شده بود نزد مقامات رفتند و داستان باورنكردنى خود را بازگو كردند. دولت هند تیم مخصوصى از دانشمندان تشكیل داد تا در مورد این موضوع كه توجه عموم را به خود جلب كرده بود؛ بررسى و تحقیق به عمل آورد.. آیا شانتى واقعاً صورت تناسخ یافته لوجى بود؟
دانشمندان شانتى را با خود به شهر كوچك موترا بردند. هنگامى كه وى از قطار پیاده شد مادر و برادرشوهرش را شناخت و نام آنها را به زبان آورد و به راحتى با زبان محلى موترا با آنان گفت وگو كرد. در حالیكه والدینش فقط به او زبان هندى آموخته بودند. دانشمندان با حیرت فراوان به آزمایشاتشان ادامه دادند. آنان چشمان شانتى را بستند و او را سوار كالسكه كردند. شانتى بدون تأمل، راننده را در شهر هدایت مى كرد و مشخصات مهم هر ناحیه اى را كه از آن عبور مى كردند، توصیف مى كرد و او به راننده گفت كه در انتهاى كوچه باریكى توقف كند.
او گفت: اینجا مكانى است كه من زندگى مى كردم. هنگامى كه چشمانش را گشودند او پیرمردى را دید كه جلوى خانه نشسته بود و سیگار مى كشید. شانتى به همراهانش گفت: آن مرد پدر شوهرش است! در واقع آن مرد پدر شوهر لوجى بود. شانتى بطور باورنكردنى دو فرزند بزرگترش را شناخت. اما كوچكترین آنها را كه تولدش به قیمت زندگى لوجى تمام شده بود، نشناخت.
دانشمندان عقیده داشتند كودكى كه در دهلى به دنیا آمده به نحوى زندگى خانواده اى را با تمام جزییات به یاد مى آورد. گزارش آنها حاكى از این بود كه هیچ نشانى از فریبكارى وجود ندارد و همچنین براى آنچه كه دیده اند نمى توانند دلیل و توضیحى ارائه دهند.
داستان كاملاً مستند شانتى دوى كه اكنون به عنوان كارمند دولت در دهلى نو زندگى آرامى دارد در پرونده هاى پزشكى و دولتى به ثبت رسیده است. در سال ۱۹۸۵ وى در پاسخ به سؤال متخصصین گفته بود. یاد گرفته است تا خودش را با زندگى در زمان حال تطبیق دهد و اشتیاق دیرینه او به گذشته عجیبش، آن چنان مزاحمتى براى اوایجاد نكرده است.SmileSmileSmileSmile
پاسخ
 سپاس شده توسط First Star
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  40 مورد از کم هزینه ترین لذت های دنیا
Lightbulb دنیای تاریک من | my dark world [ عجیب و ترسناک ]
  غمگین ترین جمله دنیا!!
  لوگوی جدید ایرانسل و گاف عجیب آن به نقل از رندباز
  داستان به دنیا اومدن سید پوتین
  داستان واقعی ترسناک درباره اتفاقات عجیب
  حماقت بسیار عجیب و باور نکردنی یک مرد
  مردان عجیب آنهای که جیگر دارند بیان دا خل
  14 چهره مشهور دنیا هنگام مرگ چه گفتند؟
  سخت ترین سوال دنیا اگه کسی بتونه جواب بده سپاس میشه

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان