امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 3
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

موسيقي الكتريكي تحولي در اهنگسازي

#1
موسيقي براي هميشه عوض شده و ابزاري در عرصه آن پديد آمدهاند كه عدهاي را هيجانزده كرده و ديگران را به هراس انداخته است. ديوارهاي موسيقي فرو ريختهاند و جريان موسيقي در گوشه و كنار دنيا به راه افتاده است. آهنگسازها بيآنكه نيازي به دانستن نت و ابزار موسيقي داشته باشند، به محض آنكه آهنگي به ذهنشان ميرسد، آن را اجرا و ضبط ميكنند. معلمهاي موسيقي، اين روزها ناچارند روشهاي قديمي تدريس را كنار بگذارند و يكي از اين سازهاي الكترونيكي را بخرند و يا با افزايش محبوبيت اين سازها و بينيازي هنرجويان به شيوههاي قديمي، در فقر دست و پا بزنند. البته كريستوفوري2 هنگاميكه «پيانوفورته3» خود را اختراع ميكرد، ابداً تصورش را هم نميكرد كه دنياي موسيقي را تكان خواهد داد. او فقط به زعم خودش داشت سازي جديد را اختراع ميكرد. در سالهاي 1700، مورخين احتمالا براي همگامي با “موسيقي جديدي” كه براي پيانو نوشته شده بود، دچار مشكل شده بودند. هنگامي كه كريستوفوري در سال 1709، پيانو را عرضه كرد، احتمالاً مورخين موسيقي تصور كردند اين بدعتي است كه به زودي از بين خواهد رفت، چون هميشه، «هارپ»ها و « ك لاويه»ها سازهاي واقعي موسيقي بودهاند.
ما اين امتياز را نسبت به موسيقيدانهاي سالهاي 1700 داريم كه ميتوانيم نگاهي به تاريخ گذشته موسيقي بيندازيم و ببينيم چه پيش آمد كه ناگهان در قرن بيستم، تحولي انفجاري در موسيقي به وقوع پيوست.
هر مرحله يا هر «دوره» موسيقي، «نامي» يا دستهبندياي دارد: دورههاي باروك، كلاسيك، رومانتيك، امپرسيونيستي، نئوكلاسيك و غيره. «دوره» در واقع بيانگر سبك يا فرم موسيقي است، ولي چنانچه به هر يك از اين دورهها توجه كنيم، به آهنگسازاني بر ميخوريم كه سعي داشتهاند عرصة موسيقي را گسترش بدهند و قوانين موجود را بشكنند. آهنگسازها احساس ميكردند كه فاصلهها دارند هر روز بيشتر ميشوند و موسيقي دوران آنها، خسته كننده و كسالتبار شده است. تنها چيزي كه براي آنها باقي مانده بود، تكرار بود و تكرار و تنها كاري كه از دست آنها برميآمد، اين بود كه قانوني را در اينجا تغيير دهند و صداي جديدي را درآنجا به وجود بياورند كه چندان تغيير مهمي ايجاد نميكرد. البته موسيقيدانهاي محافظه كار در مقابل اين

در ادامه...



تغييرات گوشهاي خود را ميگرفتند و آنها را مسخره ميكردند و موسيقي آنها را آشوبگرانه ميدانستند. امّا از آنجا كه موسيقيدانها هميشه انسانهاي خلاقي بودهاند، اگر دنيا برايشان كوچك شود. اقمار جديدي را كشف ميكنند و بعد هم ستارههاي تازهاي را ميآفريند!!
بتهوون. ساكسوفون4 و گانگ5 را به اركستر افزود. شوبرت مثل يك ديوانه، شروع به تغيير فواصل كرد. واگنر با موسيقي، خشم خود را عليه جنگ نشان داد. برامس از جنگ عليه واگنر استفاده كرد. دبوسي نغمات موسيقي شرق را به عاريت گرفت و نغمههاي جديدي را پديد آورد. اركسترهاي موسيقي پيوسته بزرگتر و صداي موسيقي، رساتر ميشد. همچنين طول مدت قطعات موسيقي نيز طولانيتر شده بودند. نگاهي به آثار واگنر و يا ساتي6 كه فقط از يكي از آثارش، 840 صدا شنيده ميشود، براي روشن كردن اين نكته كافي است. البته شوئنبرگ7 را نيز نبايد از ياد برد كه معتقد بود 12 نت يك اكتاو را ميتوان با هر نظم و رديفي نواخت (البته تا زماني كه از قوانين او پيروي ميشد!.)
سرانجام در آستانه قرن بيستم ديوارهاي قلمروهاي همه اين دورهها، فرو ريختند. قرن صنعت، ماشين، علم، اينترنت و جنگهاي هولناك كه همه كره زمين را در برگرفتند، نيروي اتمي، سفرهاي فضايي و پرتاب موشكها، فرا رسيد. موسيقي هميشه محيطي را كه در آن زاده ميشود، نشان ميدهد. تا اين زمان، موسيقي، صداي پرندهها و باد و اقيانوس را منعكس ميكرد. اينك صداي ماشينها، هواپيماها، راديوها و ماشينهاي چمنزني نيز به محيط ما افزوده شده بودند و ما براي شنيدن صداي پرندهها، بايد گوشهايمان را تيز ميكرديم. محيط زندگي ما پر از سر و صدا، تخريب و همهمه است، بنابراين، موسيقي نيز همين محيط را نشان ميدهد. موسيقي قرن بيستم را رياضيدانها و دانشمندان و برنامهريزان كامپيوتر نوشتند و كمپانيهاي صفحه پركني، نوعي از موسيقي را كه به نظر آنها موسيقي خوبي بود، ديكته كردند. دوران هيجانانگيز و در عين حال هراسآور موسيقي آغاز شده بود. كسي نميدانست موسيقي در هزاره بعد به كدام مسير خواهد رفت.
موسيقي دوران ما، مرزهاي خود را به شدت گسترده كرده و عملاً آنها را يكي پس از ديگري پشت سر نهاده است. موسيقي الكترونيكي كه كمتر موسيقيداني در كتابها و كلاسهاي موسيقي بر آن تاكيد ميكرد و بيشتر به تفنن و بازيگوشي شبيه بود، با چنان سرعت حيرتانگيزي بر تمامي عرصههاي موسيقي مسلط شده است كه ديگر، كسي نميتواند آن را انكار كند. اين موسيقي، صداهايي را در اختيار آهنگسازها قرار داده است كه قبلاً تصورش را هم نميكردند. آيا آنچه از اين موسيقي به دست خواهد آمد، نهايت آمال و بهشت آهنگسازهاست؟ و يا ماشين جايگزين استعداد و الهام خواهد شد و موسيقي به تدريج در همان دام تكرار و كسالتي خواهد افتاد كه پيشگامان نخستين اين موسيقي در پي رهايي از آن بودند؟
تنها آهنگسازان جوان هستند كه ميتوانند در اين باره تصميم بگيرند .
هربرت راسكول ميگويد: «دست آخر، اگر اين موسيقي جواب نداد، ميتوانيم دو شاخه ساز را از پريز بيرون بكشيم!»
پاسخ
 سپاس شده توسط khani_..................
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان