امتیاز موضوع:
  • 40 رأی - میانگین امتیازات: 4.25
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رمان بسیار زیبای ببار بارون (به قلم نویسنده رمان گناهکار:fereshteh27)

پیام نویسنده:
سلام!واقعا نمی دونم چی بگم..چی بگم که به قول اون دوستمون فکر نکنید که دارم گولتون می زنم!واقعا توقع نداشتم اون حرفا رو ازتون بشنوم!نمی دونم شاید تو یه همچین موقعیت هایی باید قرار گرفت تا طرفداران واقعیتو بتونی بشناسی!عده ای جوری طلبکارانه برخورد می کنن و میگن چی شد چرا رمانو ادامه نمیدی سرد شدم و رمان بی مزه شد که به خودم شک می کنم و میگم نکنه این بنده خداها چیزی دست من گرو دارن یا خدایی نکرده پولی بابت خوندن نوشته هام میدن یا شاید هم من قولی دادم که نتونستم عمل کنم و یا هزارتا چیز دیگه که اینجور جبهه می گیرن و طلبکارن ازم؟!..باور کنید تا یک ساعت با خودم فکر می کنم که دلیل این کارشونو بفهمم ولی باز می بینم من قبلا همه چیزو براشون توضیح دادم حالا چرا نمی خوان بفهمن نمی دونم مشکل از کجاست!

من داشتم رمانم رو ادامه می دادم همونطوری که گفته بودم هر آخر هفته با پستای تپل می اومدم پیشتون..ولی چی شد؟!..اون از خدا بی خبرا رمانمو بدون اینکه اسممو آورده باشن کپی کردن تو مجله شون و به کل هر چی حال و حوصله واسه م مونده بود رو زدن و داغون کردن!..بعدشم که خبر بارداریمو بهتون داده بودم!..نمی دونم چند تا خانم متاهل تو این سایت هستن که این تجربه رو داشته باشن و بدونن این دوران چقدر سخت و حساسه..ولی باور کنید الان 1 هفته ست حالم اصلا خوب نیست!..کسل و بی حوصله ام و مرتب احساس خستگی و خواب آلودگی دارم..جدیدا هم که حالت تهوع بهش اضافه شده و....خلاصه تا بعداظهر این بساط منه..



سعید بیچاره هم که تا میاد خونه هم ظرفا رو می شوره هم وایمیسته پای گاز آشپزی می کنه رمان بسیار زیبای ببار بارون (به قلم نویسنده رمان گناهکار:fereshteh27) 19نمیذاره دست به چیزی بزنم فقط هر سوالی داشته باشه میاد می پرسه..سر نمک ریختن تو غذا می ترسه!..رمان بسیار زیبای ببار بارون (به قلم نویسنده رمان گناهکار:fereshteh27) 19اصلا آشپزی بلد نیست جز یکی دومورد که خیلی هم آسون درست میشه قراره به این واسطه ازش یه آشپز ماهر بسازم!..رمان بسیار زیبای ببار بارون (به قلم نویسنده رمان گناهکار:fereshteh27) 19رمان بسیار زیبای ببار بارون (به قلم نویسنده رمان گناهکار:fereshteh27) 19خب بگذریم..از بحثمون خارج نشیم..دکتر احتمال داده با توجه به علائمی که دارم و آزمایشاتم دوقلو باردار باشم ولی خب بازم تا نرم سونو مشخص نمیشه!..شب هم که میشه به زور خودمو جمع و جور می کنم که بتونم یه کم پیش همسرم باشم و بهش برسم که حداقل خستگی کمکایی که در روز بهم می کنه تو تنش نمونه!..شبا هم که حداقل تا 2 نمی تونم بیدار بمونم جز این یکی دو شب که داشتم رو انجمن وبم کار می کردم چون قراره راه اندازیش کنم!..

حالا فکرشو بکنید من با این اوضاعی که دارم بخوام هر روز پست بنویسم و بذارم..قصدم این بود اخر هفته ها بیام که اون احمقا ببار بارون رو دزدین!..بعدشم که اعصابم ریخت بهم..الان که کمی آروم شدم شما باید باهام همچین برخوردی بکنید؟!..خسته شدید؟..دیگه حوصله تون نمی کشه؟!..ادامه ندید..من هم آدمم از فردام که خبر ندارم..من از کجا باید می دونستم ممکنه این اتفاقات پیش بیاد که واسه ش برنامه ریزی کرده باشم؟!..حالا هم نگفتم رمانامو ول می کنم..گفتم ادامه میدم و کاری هم به حرف کسی ندارم..واقعا از اون دوستای گلی که تو این مدت واقعا من و حال و روزمو درک کردن و با جملات گرم و شیرینشون روحیه مو بهم برگردوندن باید ممنون باشم!..اینکه من هنوز اینجام و نمی خوام رمانامو رها کنم به امان خدا فقط به خاطر وجود پاک شما عزیزای دلمه و بس!..

الان هم هیچ قولی نمیدم پس نپرسید که کی ببار بارون و یا ویرانگر رو ادامه میدم..شاید امشب..شاید فردا..شاید هم اخر هفته..نمی خوام قولی بدم که بعد نتونم بهش عمل کنم!..قبلا هم گفتم من هر وقت بخوام پست بذارم اینجا و یا تو پروفم اطلاع میدم پس خیالتون راحت باشه!..دخترخانمای گلی هم که نمی تونن حال منو درک کنن یه چند تا سوال کوچیک از مادرای گلشون بپرسن کامل گوشی دستشون میاد که یه خانم باردار چقدر باید تو این دوران مراقب خودش باشه!شاید اون موقع دیگه اینجوری جبهه نگیرن..خانم متاهل و مادرای عزیز نودهشتی هم که دیگه کامل در جریان همه چیز هستن و می دونن من چی میگم!..

بچه ها تو این وضعیت رمان نوشتن خیلی سخته ولی من دارم اینکارو می کنم..شما دوست دارید همه چیزو هول هولکی تموم کنم بره پی کارش؟..ولی من نمی خوام با رمانام اینکارو بکنم!..هم ببار بارون به وقتش تموم میشه و هم ویرانگر رو ادامه میدم!..ولی تو این راه به گذشت و درک و دلگرمی شما دوستای گلمم احتیاج دارم..پس تنهام نذارید
رمان بسیار زیبای ببار بارون (به قلم نویسنده رمان گناهکار:fereshteh27) 19
پاسخ
 سپاس شده توسط ♥h@di$♥ ، maryamam ، m love f ، آنیکا 2014 ، saba 3 ، shima77 ، Berserk ، *Dokhtare.Ariayie * ، faez 17 ، I'm shady ، عشق سلنا ، آرشاااااااام ، atrina81 ، shamim79 ، -Demoniac- ، میر شهریار ، هــاانـا ، mehraneh# ، Mohanna1081 ، puddin ، فاطمه 84
آگهی
فرشته جووووووووووووووووووووووووووووووون عاشق رمانای نازتم تکن از طرفدار های خوبتم و رماناتو با علاقه میخونم ایشالا نی نی های نازت هم به دنیا بیان به سلامتی

فقط عزیزم ی سوال من تو نودهشتیا عضو نیستم از دوستای خوب میپرسم ک فرشته جون نگفتن کی باقی رمان و میزارن؟4xv
پاسخ
 سپاس شده توسط m love f ، s1368 ، saba 3 ، Berserk ، neg@ar ، mehraneh# ، Mohanna1081 ، puddin
سلام دوستان
فرشته جون به خاطر شرايط حاملگيشون و دزديده شدن رمان ببار بارون ديگه هيچ پستي نذاشتن.پس فكر نكنيد كه كوتاهي از منه. منم مثل شما مشتاقم ادامه ش رو بخونم ولي خوب دسترسي ندارم.و نمي دونم فرشته جون برا جلوگيري از دزديده شدن رمان چه فكري كردن ولي از اون به بعد هيچ پست جديدي نذاشتن.و من بهشون حق ميدم كه ديگه حتي ادامه هم ندن،چون داره از فكر و عقيده ايشون سواستفاده ميشه.ايشون برا اين رمان كلي زحمت كشيدن بعد يه از خدا بي خبر بياد راحت اونو تو هفته نامه ش بدون هيچ اسمي از نويسنده اصلي چاپ كنه؟؟؟؟ شما اگه جاي اون بوديد بدون هيچ عكس العملي ادامه رمان رو مينوشتيد؟اي كاش فرهنگ مردم رشد مي كرد كه برا يه نويسنده كه بي ريا و بدون ذره اي فكر درآمد بودن و فقط به عشق خواننده هاش داره مينويسه اين مشكلات پيش نميومد.
منم فقط ميتونم بگم صبور باشيد شايد فرشته جون بتونه دوباره برگرده و يه فكري بكنه.
ممنونم ازتون.nky
رمان بسیار زیبای ببار بارون (به قلم نویسنده رمان گناهکار:fereshteh27) 19
پاسخ
 سپاس شده توسط m love f ، nafas jo0on ، saba 3 ، Berserk ، عشق سلنا ، mehraneh# ، Mohanna1081 ، puddin
38صفحهــ دنبال اسپم گشتم !! :|
200 تا اسپم پاک کردم !!!
نیم ساعت وقته منو گرفته !:|
اسپما پاک شد !
از این به بعد 20درصد اخطار میدم حداقل خستگیم در بره :|
all falling stars one day will land
all broken hearts one day will mend
and the end is still the end whether you want it or not
پاسخ
 سپاس شده توسط r.hadis ، saba 3 ، ♥h@di$♥ ، tyjtfhdhr ، Berserk ، # αпGεʟ ، عشق سلنا ، -Demoniac- ، mehraneh# ، puddin
بابت رمان تشکر ادامه رمانو حدس میزنم 
نگین پیدا میشه 
علیرضام میره سر خونه زندگیش 
نسترنم با اروین عروسی میکنه 
عملیات شیطان پرستی هم به موفقیت  به پایان میرسه 
سوگلم با خانواده قطع رابطه میکنه
 حاج اقا مودتم سر عقل میاد 
همیشه به ادمها به اندازه ای محبت کن که 




 بعدا نخواهی ثابت کنی خر نیستی.
پاسخ
 سپاس شده توسط عشق سلنا ، mehraneh# ، puddin
مررررررررررررررسی ????????
پاسخ
 سپاس شده توسط mehraneh# ، puddin
آگهی
ممنون
با هم - ☜ کی میـــــــــگه  عــــــشـــــــــــق یعنــــــــی:
☜ع = علاقــــــــه ➣ ✦♥
☜ ش= شدیــــــد  ➣ ✦♥
☜ ق= قلبـــــــی؟ ➣ ✦♥
☜ شاید عــــــشــــــــق یعنــــــــی:
☜ ع= عمیــــــقتریـــــن➣ ✦♥
☜ ش= شکســـــــت     ➣ ✦♥
☜ ق= قلبــــــی!!!!!    ➣ ✦♥
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
وقتی من شکستم
هیچکس پشتم نبود
پاسخ
 سپاس شده توسط mehraneh# ، puddin
سلام .. بابت رمان قشنگتون واقعا عاليه، و اين كه نميخوان ادامه شو بزارن؟؟؟ چه بد ???

سلام .. واقعا ممنونم بابت رمان قشنگتون مثل هميشه عاليه..❤️??
و اينكه چه بد شد ادامه شو نمينويسن..????
پاسخ
 سپاس شده توسط mehraneh# ، puddin
سلام من تازه عضو شدم واقعا رمانتون قشنگه خییییلییی خیییلییی ممنون بابت رمان قشنگ وبیصبرانه منتظر ادامش هستم

میتوان زیبا زیست
نه چنان سخت که از عاطفه دلگیرشویم
نه چنان بی مفهوم که بمانیم میان بدوخوب
لحظه ها میگذرند
گرم باشیم پرازفکروامید
عشق باشیم وسراسرخورشید
زندگی همهمه مبهمی از ردشدن خاطره هاست
هرکجاخندیدیم هرکجاخنداندیم
زندگانی آنجاست
بی خیال همه تلخیها
پاسخ
 سپاس شده توسط mehraneh# ، puddin
Heart 
سلام سلام
فرشته جون واقعا دوست دارم تو خداي مخي خخخخخخخخخخ
راستش ميخوام يه اعترافي بكنم من قبلا يعني يه 7 8 ماه پيش واقعا از رمان و اونايي كه رمان مي خوندن خوشم نمي اومد و مي گفتم اينا بيكارن دقيقا امسال تو كلاسمون از اول سال همه ي بچه ها سر رمانا بحث ميكردن و انقدر كشش دادن كه منم تحريك شدم كه يه رمان بخونم ببينم چطوريه و اول رماني كه خوندم ازدواج اجباري بود وخيلي قشنگ بود بعد كمكم خوندم تا الان با ببار بارون 8 تايي ميشه كه خوندنم راستي تا يادم نرفته بهت بگم عاشقتـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ​ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم بعد از اون همه رماني كه از خانم هما خوندم يكي از دوستام كه نزديك بيش از 30 تا رمان خونده بود گناهكارو بهم معرفي كرد و من خوندمش و واقعا عاشقش شدم حتي اون قسمت آخرش قند تو دلم آب كرد نمي دوني از شوكايي كه بهم وارد شد چقدر هيجان زده ميشدمو باهاشون گريه ميكردم ناراحت نشيا ولي بعضي وقتا ازت ناراحت ميشدم ولي يكم بعدش برات ميمردم از اين سوگول خانومم كه مثل خودم سر به زيره و يكمي خجالتي (البته من به موقش پرو ميشم و جدي جدي) خيلي خوشم اومد من به حرفت گوش كردمو اومدم اينو خوندم چون من با كامپيوتر ميام فهميدم كه اينوهم نوشتي ايشالا بقيشو مينويسي و.... .لش كن اگه به من باشه تا صبح حرف ميزنم ولش كن ولي اگه بتوني كمكم كني منم يه رمانيو عشقي شروع كردم و دارم مينويسمش نه اسم داره نه هدفي فعلم دارم از رو فكراي شما مخم باز ميشه اگه كمكم كني كه عاشقم ميشم اينم ايميلمه خيلي ممنونت ميشم f.abc123@mailfa.org
خدانگه دار
رمان بسیار زیبای ببار بارون (به قلم نویسنده رمان گناهکار:fereshteh27) 19

رمان بسیار زیبای ببار بارون (به قلم نویسنده رمان گناهکار:fereshteh27) 19
پاسخ
 سپاس شده توسط لیلاa ، mehraneh# ، puddin


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Rainbow یه رمان خیلی قشنگ.نخونی نصف عمرت فناست
  رمان عشق من ، عشق تو (عاشقانه ، معرکه) به قلم: خودم
  رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت پایانی.
  رمان عاشقشم؟
  رمان تلخ و شیرین
  رمان فوق‌العاده ترسناک «فرزند ابلیس» | نوشته‌ی خودم
Exclamation داستان بسیار ترسناک خونه جدید !
Heart رمان[انتقام شیرین]
  رمان تمنا برای نفس کشیدن
  رمان الناز (عاشقانه)

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان