امتیاز موضوع:
  • 8 رأی - میانگین امتیازات: 4.63
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رمان عاشقانه و طنز چیترا (به قلم خودم) حتما بخونید

#4
بچه ها از  لطفتون ممنونم نظرهای شما باث دلگرمیه منه اینم قسمت سوم رمان چیترا چون داره به قسمتای حساس میذاره کم کم میذارم هیجانش بیشتر بشاه
-----------------------------------------------------------------------

باصدای الارم گوشیم از تخت بلند شدم این هفته نوبت من بود که که پایین تخت بخوابم ان دفعه هم دوباره آژند از بالای تخت افتاد اینقدر بهش حخندیدم من موندم این چرا میفته چیزیش نمیشه والا

 

امروزقرار بود برم شرکت زانی اینا اونجا مشغول به کار بشم و بشم دستیار مهران خان آژند هم کلاش های اتومبیلرانی سرعتش از امروز شروع میشد منم رانندگی با سرعت رو دوست داشتم ولی جرئتی که آزند تو این یکی مورد رو داره من ندارم به هر حال دوست دارم موفق بشه قرار شده ببا براش یه ماشین خوب بحخره تا برا تمریناش مناسب باشه این ماشین رو البته باید تغییر بدن میخوان متور ماشین های مسابقه روش ببندن و خلاصه از نظر نر بندی و چیزای دگیه کلا متفاوته به خاطر همنه که ماشین های مسابقه هیچ  کجای دنیا اجازه ورورد به خیابان ها رو ندارنخب بگذریم

 

فکرکنم فقط من بیدار شده بودم چوننصدایی از طبقه پایین نمیومد رفتم پایین تو آشپزخونه  دیدم مامان رو در یخچال یهیادداشت گذاشته (سلام عزیزم از بیمارستان به من زنگ زدند مریض اورژانسی داشتند باید میرفتم اتاق عمل امروز روز اول کارته مواظب خودت باش)

 

یادداشترو از رو ی در یخچال برداشتم اندختم روی میز بعد رد یخچال رو باز کردم بطری شیر رو بیرن آوردم و یک لیوان خوردم بیشتر مواقع صبحونه من همین بود یه لیوان شیر از بچگی عادت کرده بودم صبح ها حتما یه لیوان شی ر رو بخورم

 

بعدشرفتم یه دوش گرفتم و آماده شدم لباش بپوشم رفتم سراغ کمد لباسام یه مانتوی عسلی رنگ داشتم اون برداشتم پوشیدم شال هم رنگشم سرم کرم کردم کفشای هم کرم رنگمم پوشیدم سوییچ ماشین مشترک ما سه تا یعنی من آژند و سمان رو برداشتم رفتم سمت پار کینگ ماشن رو در آوردم و اره افتادم به شرکت که رسیدم ماشین رو سپردم دست نگهبان تا پارکش کنه خودم هم وارد شرکت شدم اول یه سری به زانیار زدم بعدشم رفتم سمت اتاق مهران رد زدم و وارد شدم مهران طبق معمول از جاش بلند شد اومد سمت من این دفعه دیگه دستش رو به سمت من نگرفت چون میدونست باهاش دست نیمدم منو دعوت کرد که بشینم بعدش شروع به صحبت کردن کرد

 

ماهان-چیتراخانوم چه به موقع سر کار اومدید این نشون میده خیلی منظم هستید

 

من-من اعتقاد دارم کار آدم ها همه باید سروقت باشه

 

ماهان-درست مثل خودم خوب حالا اگه مایل باشید کا رو 
شروع کنیم من یک سری مدل و طرح برای یه برج تجاری زدم همون جور که میدونیدساخت یه برج تجاری جدید رو در مرکز تهران به شرکت ما سپردند طراحیشم به عهده ی خودمون من این طرح رو به شما نشون میدم نظرتونو بگید و رد ضمن اگه طرحی به ذهنتون رسید به من بگید راستی اینم گوشزد کنم که صاحب رج خواسته مدل برج رو زیاد بر اساس  مدلای غربی نزنیم میخواد یه طرح جدیدباشه یه طرح که مهندسای خودمون بزنند

 

من–اوه بله اتفاقا من طراحی نمای برج رو خیلی دوست دارم  حتما چند تا طرح میزنم میارم

 

همینموقع بود که گوشی مهران زنگ خورد گوشیش رو برداشت و پاسخ داد : سلام مامان جان

بله
خوبم

..........

آرهاومدم شرکتم

 

...............

 

ایببا چرا به حرف من گوش نمید  مارد من

 

بهاینجا که رسید صداشو اروم تر کرد که مثلا من نشنوم ولی شنوایی من قوی بود شنیدم که گفت مامان من برسومه رو نیخوام اینون بفهمید من برسومه رو نیمخوام

 

............

ایببا من این رسم ها رو بذارید کنار یعنی چی از بچگی اسمای ما رو هم بوده

.............

 

چشمفقط به احترام شما و پردر میام ولی محاله به این ازدواج راضیشم

 

مهرانبعد اینکه گوشیو قطع کرد یه معذرت خواهی از من کرد و از اتاق بیرون رفت فکر کنم کلافه شده بود تو چشای آبیش کلافگی موج میزد من که تا ته خط رو رفتم فکر کنم این دختره که اسمش برسومه بود رو میخواستن قالب کنن به این مهران بدبخت

 

هییییخدا بگذریم ولی اگه زن مهران میشد حسابی خوش به حالش میشد چون یه شوهر پیدا کرده بود که هم با کمالات بود هم تحصیلی کرده هم شاغل هم پولدار دیگه چی میخواست از زندگی ولی خود مهران راضی نیست با اینکه مهران و مهان دوقلو بودند و خیل هم شبیه هم ولی جذابیت مهران خیلی بیشتر از مهان بود ماهن جای خودش چهره عالی و کلا جذابی داشت و لی به قول بچه های دانشکده مهران یه پا باقلوا بود برا خودش .خوب باقلوا باشه اصلا به من چه

 

نیمساعت گذشت منم بیکار شده بودم بعد چک کردن طرحهای مهران خدایی مهران هم ب سلیقه بود هم خلاق طرح هاش همه ابتکاری بود حتی یکه ذره تقلید هم توش به کار نرفته بود مخصوصا طرخ شماره 4.یه طرح ساده که اونم تو زندگی من موثر بود......................

 

 ------------------------------------
 ادامه دارد.......

 

 

 

بچه ها من یه عذر خواهی بدهکارم اینم اونه که اگه میبیند کلمات به هم چسبیدن اینطور نیست از word که وارد قسمت تایپیک میشه فونتش تغییر میکنه بازم ببخشید سعی میکنم دفعه بعد درست شه
ویرایش شد.
پاسخ
 سپاس شده توسط manoella ، Ƒαкє ѕмιƖє ، beauty ، دختر اتش ، مانا0011 ، عاشق جانگ گیون سوک ، gisoo.6 ، elnaz-s ، shawkila


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: رمان عاشقانه و طنز چیترا (به قلم خودم) حتما بخونید - Ava-girl - 28-08-2013، 14:24

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Rainbow یه رمان خیلی قشنگ.نخونی نصف عمرت فناست
  رمان عشق من ، عشق تو (عاشقانه ، معرکه) به قلم: خودم
  رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت پایانی.
  رمان عاشقشم؟
  رمان تلخ و شیرین
Heart یه داستان عاشقانه غمگین و زیبا از یک دختر((( حتما بخونید)))
  رمان فوق‌العاده ترسناک «فرزند ابلیس» | نوشته‌ی خودم
Heart رمان[انتقام شیرین]
  رمان تمنا برای نفس کشیدن
  رمان الناز (عاشقانه)

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان