امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رمان تنهایی به قلم خودم

#17
روی صندلی بیمارستان نشستم تکیه دادم به دیوار حالم خوب نبود همه جا داشت دور سرم می چرخید که یهو از هوش رفتم به هوش که اومدم دیدم یه سوروم بهم وصله  مامانم اومد بالا سرم پریدم تو بلقش
-مامان مامان دیدی بد بخت شدم
-چی شده
-مهران بینایی شو از دست داده حالا چیکار کنم مامان
-نترس اونو با عمل  درست میشه
-مامان دکتر گفته تا یه سال نباید عمل کنه
-نترس دخترم هیچی نمی شه
-الان کجاست
-برو از پرستار بپرس من نمی دونم
-چرا خودت نرفتی ملاقاتش
-دلم نمی خواد چشای باند شدو دشو ببینم
-باشه منتظر باش الان میام
مامانم از اتاق رفت بیرون  یهو یاد عباس افتادم سوروم رو از دستم در اوردم رفتم بیرون
رفتم دم در عباسینا ادرس خونشونو از ابجیش گرفته بودم زنگ خونشونو زدم عباس پاشد اومد دم دردرو باز کرد سوتش سفید شده بود دست پاش می لرزید یقشو گرفتم بردمش تو خونه
-کسافت اون کسی که تو الان با موتور لهش کردی بینایی چشاشو از دست داده نفهم چرا این کارو کردی دلمو شیکوندی بس نبود اونم ازم گرفتی
-نازنین بخدا نمی دونستم اصلا بزنیم بهش حامد گفت بخدا من کاری نکردم پسرا وقتی شنیدن تو می خوای با اون ازدواج کنی نقشه کشیده بودن ب
گیرن بزننش بخدا من بی گناهم
-تو پشت فرمون نشستی
-نازنین تو رو خدا به کسی نگو بیخال اون شو بخدا من دوست دارم باور کن باشه
همین تور که لباشو داشت بهم نزدیگ میکرد یه تف انداختم تو صورتش گفتم
-پدر همتونو درمیارم
در محکم بستم و رفتم
مامانم زنگ زد گفت
- کجایی  مهران فقط تو رو میخواد به غر از تو کسی دیگه ای میره سرش داد میگشه کجایی
-اومدم اومدم
رفتم بیمارستان دلم نمی خواستم برمد تو اتاق دلم نمی خواست مهرانو ببینم  ولی مجبور بودن رفتم تو بدون اینکه در بزنم در باز کردم مهران پاشد
-نازنین تویی اره خودتی از بوی عطرت فهمیدم نازنین ببین ببین دیگه نمی تونم ببینمت دیگه نمی تونم چشا ی قشنگه تو ببینم
اشک از چشمام جاری شد
-مهران اینجوری نگو 
-الهی قربونت بشم داری گریه می کنی گریه نکن من تحمل منم میدونم دوس نداری یه شوهر کورداشته باشی برو برو برس به زندگیت من دوریتو تحمل میکنم
-مهران اینجوری نگو من تورو ول نمی کنم
-نه نازنین تو زندگیتو بخاطر من خراب نکن
حق حق صداش صدای گریه هاش رو اعصابم بود
اشکامو باک کردم خندیدم رفتم نشستم کنارش
-مهران این چه حرفیه دکتر کفته بعد یه سال می تونه عمل کنه چشاش خوب میشه ناراحت نباش من با تو ام چشاتو عمل می کنیم هرچه قدر پول بشه اشکالی ندار چشات خوب میشه منو تو این یه سال با هم نامزد می شیم چشات که خوب شد عروسی مفصل میگیریم بعد بچه دار مشیم محمد مهدی عسل باشه
-قول میدی
-اره قول میدم
-می خوام برم دسشویی
بردمش دسشویی بعد 3 روز مرخص شد هفته بعدش باهاش نامزد کردم همه دوستام می زدن تو سرم که اون کوره چرا نامزد کردیم نامزدیم خوش گذشت
(:
پاسخ
 سپاس شده توسط هیوا1 ، gisoo.6 ، elnaz-s


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: رمان تنهایی به قلم خودم - درسا11 - 11-09-2013، 15:08

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Rainbow یه رمان خیلی قشنگ.نخونی نصف عمرت فناست
  رمان عشق من ، عشق تو (عاشقانه ، معرکه) به قلم: خودم
  رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت پایانی.
  رمان عاشقشم؟
  رمان تلخ و شیرین
  رمان فوق‌العاده ترسناک «فرزند ابلیس» | نوشته‌ی خودم
Heart رمان[انتقام شیرین]
  رمان تمنا برای نفس کشیدن
  رمان الناز (عاشقانه)
  رمان شورنگاشت(داستانی کاملا واقعی)|ز.م

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان