امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

مگسی در خانه ی من

#1
این مطلب به ایمیلم اومده گفتم براتون بگذارمش.
------------
دیروز پس از یک هفته که مگسی در خانه ام میگشت، جنازه اش را روی میزکارم پیدا کردم.
یک هفته بود که با هم زندگی میکردیم.شبها که دیر میخوابیدم، تا آخرین دقیقه ها دور سرم میچرخید. صبح ها اگر دیر از خواب بیدار می شدم، خبری از او هم نبود. شاید او هم مانند من، سر بر کتابی گذاشته و خوابیده بود.
در گشت و گذار اینترنتی، متوجه شدم که عمر بسیاری از مگس های خانگی در دمای معمولی حدود ۷ تا ۲۱ روز است.
با خودم شمردم. حدود ۷ روز بود که این مگس را میدیدم. این مگس قسمت اصلی یا شاید تمام عمرش را در خانه ی من زندگی کرده بود. احساسم نسبت به او تغییر کرد. به جسدش که بیجان روی میز افتاده بود، خیره شده بودم.
غصه خوردم. این مگس چه دنیای بزرگی را از دست داده است. لابد فکر میکرده »دنیا« یک خانه ی ۵۰ متری است که روزها نور از »ماوراء« به درون آن می تابد و شبها، تاریکی تمام آن را فرا میگیرد. شاید هم مرا بلایی آسمانی میدیده که به مکافات خطاهایش، بر او نازل گشته ام!
شاید نسبت آن مگس به خانه ی من، چندان با نسبت من به عالم، متفاوت نباشد.
من مگس های دیگر خانه ام را با این دقت نگاه نکرده ام. شاید در میان آنها هم رقابت برای اینکه بر کدام طبقه کتابخانه بنشینند وجود داشته.
شاید در میان آنها هم مگس دانشمندی بوده است که به دیگران »تکامل« می آموخته و میگفته که ما قبل از اینکه »بال« در بیاوریم، شبیه این انسانهای بدبخت بوده ایم.
شاید به تناسخ هم اعتقاد داشته باشند و فکر کنند در زندگی قبلی انسانهایی بوده اند که در اثر کار نیک، به مقام »مگسی« نائل آمده اند.
شاید برخی از آنها فیلسوف بوده باشند. شاید در باره فلسفه ی زندگی مگسی، حرف ها گفته و شنیده باشند.
بالای سر مگس مرده نشستم و با او حرف زدم:
کاش میدانستی که دنیا بسیار بزرگ تر از این خانه ی کوچک است.
کاش جرأت امتحان کردن دنیاهای جدید را داشتی.
کاش تمام عمر هفت روزه ی خود را بر نخستین دانه ی شیرینی که روی میز من دیدی، صرف نمیکردی.
کاش لحظه ای از بال زدن خسته نمیشدی، وقتی که قرار بود برای همیشه اینجا روی این میز، متوقف شوی.
آن مگس را روی میزم نگاه خواهم داشت تا با هر بار دیدنش به خاطر بیاورم که:
عمر من در مقایسه با عمر جهان از عمر این مگس نیز کوتاه تر است. شاید در خاطرم بماند که دنیا، بزرگتر و پیچیده تر از چیزی است که می بینم و می فهمم. شاید در خاطرم بماند که بر روی نخستین شیرینی زندگی، ماندگارنشوم.
نمیخواهم مگس گونه زندگی کنم. بر می خیزم. دنیا را میگردم و به خاطر خواهم سپرد که عمر کوتاه است و دنیا، بزرگ.
بزرگتر و متنوع تر از چیزی که چشمانم، به من نشان میدهد…
‏--------
برداشتتون رو بنویسید و بگید که آیا نوشته های بالا رو قبول دارید؟
پاسخ
 سپاس شده توسط کیمیانا ، FARID.SHOMPET ، ★MoRpHeUsS★ ، Ƒαкє ѕмιƖє ، ★BlAcK EvIl★ ، PROOSHAT ، F A R ! N
آگهی
#2
عمر کوتاهه می گذره
.
.
.
.
.
.
.
فوق العاده تاثیر گذار
پاسخ
 سپاس شده توسط FARID.SHOMPET
#3
این نوشته چرا بقیش اون وره!؟ هر کاری کردم ویرایش بشه و درست بشه نشد.


نتیجه گیریش که روشن هست. از زمان و زندگی خودمون بهره ببریم و جوری این کارو کنیم که به بهترین شکل ممکن باشه.
اگر اینجا قدیمی هستی و دوست داری یک گفتگو عجیب 
درباره گذشته و حال داشته باشی، راه‌های ارتباطی رو گذاشتم پروفایل!











پاسخ
 سپاس شده توسط ERF@N
#4
ممنون واقعاقشنگ وتاثیرگذاربودBlush
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
مگسی در خانه ی من 1
پاسخ
#5
خیلی آموزنده بود مرسی:cool:
اشک هایی که بعد از هر شکست میریزیم همان عرق هایی است که برای پیروزی نریخته ایم
پاسخ
#6
آره کاملا درسته

دنیا 3روزه من به این 3 روز معتقدم چون از فردام خبر ندارم=

دیروز بود که گذشت

امروز است پس بخور و بگرد و خوش باش

فردا کاری نکن که پشیمان شوی و حسرت امروز را بخوری(به فکر آینده باش)
مگسی در خانه ی من 1

پاسخ
 سپاس شده توسط FARID.SHOMPET
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان