13-04-2012، 11:07
خدایـــا .....
کســی هست که مــرا این گــونه که هستم بخــــواهد؟
پس چرا تنـــــهایم ............
کســی هست که مــرا این گــونه که هستم بخــــواهد؟
پس چرا تنـــــهایم ............
|
اگه الان لب دریا تنها باشی و یه چوبم دستت باشه ؛ چی مینویسی روی شن ها ؟؟ |
||||||||||||||||||||||||||||||||||
13-04-2012، 11:07
خدایـــا .....
کســی هست که مــرا این گــونه که هستم بخــــواهد؟ پس چرا تنـــــهایم ............
13-04-2012، 11:24
روزی از روزها ،
شبی از شب ها ، خواهم افتاد و خواهم مرد ، اما می خواهم هر چه بیشتر بروم . تا هرچه دورتر بیفتم ، تا هرچه دیرتر بیفتم ، هرچه دیرتر و دورتر بمیرم . نمی خواهم حتی یک گام یا یک لحظه ، پیش از آن که می توانسته ام بروم و بمانم ، افتاده باشم و جان داده باشم ، همین .
13-04-2012، 22:46
دلم درد میکند ، انگار خام بودند خیالهایی که به خوردم داده بودی ..........
14-04-2012، 23:08
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
14-04-2012، 23:12
مینوشتم : دوست دارم
نمیدونم چرا ولی هر موقع لب دریا میرم این جمله رو مینویسم.....
15-04-2012، 7:41
امضامو مینوشتم
15-04-2012، 12:20
خدایا چه گناهی به درگاهت کردم که باتنهایی عذابم میدهی.............چرا
15-04-2012، 12:25
(آخرین ویرایش در این ارسال: 15-04-2012، 12:26، توسط pink devil.)
.
مرگ مهیج ترین صحنه زندگی ماست كه هیچوقت برای دیگران تعریف نمیكنیم
15-04-2012، 12:37
مینوشتم:"بهترین دوستم"
15-04-2012، 15:33
(آخرین ویرایش در این ارسال: 15-04-2012، 15:34، توسط frozen✘girl.)
احساس نَـ ـ ـ ـــبودَنت تمام غزلهایم را تَمَســـ ـ ـخُر میکند... قافیه ها را باید بدون #تـُ ـو ... به #دار کشید!!! قصه ی لیلی و مجنون چند صباحی است که به خوابـــ ـ ـ رفته... باید تیشه ی #بـــغض بر دوش گرفت فَرهــــادیــ ـ ـ دیگر باید...!
| ||||||||||||||||||||||||||||||||||
|
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه) | |||||||
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید | ||
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید | ||
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
|
یا |
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.
|