امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رمان رد پاي عشق.....به قلم خودم لطفا پست اولو مطالعه كنين

#6
سلام دوستاي گلم.
اون موقع نتونستم بنويسم الان اومدم يكم ديگه بنويسم ....
بازم تشكر بابت نگاهاتونHeart
..../..../....../......
يه رب بعد در تعميرگاه يا همون مكانيكي شاهرخ بودم....يراست رفتم سمت دفترشون و حساب كتاب كردم و ٢٠تومن از پولي كه طرف داده بود ارزون تر دراومد ههههههههه فداي سرم ....
_به به هما خانوم مگر كارت لنگ ما باشه بايا خودتم دقت كردي؟؟
_يكي زدم تو كلش و گفتم:نه كه خودت بيس چار ساعت پلاسي خونه ما.....
خنده بلندي سر داد و گفت تو اصلا تصميم داري بزرگ شي هما؟؟؟؟!
_بزرگم چشم بصيرت ميخاد هههه
_برو بابا من كه چيزي نميبينم ...
_گفتم كه چشم بصييييرررررت ....!
_خيله خب بابا حالا فكر كردي چي هستي؟؟؟!پستونكت يادت رفته بياري چرا ميخاي منو بخوري؟؟؟؟؟!
_خدايا منو نجاتم بده ازين كافر كه همه رو مثه خودش ميبينه فكر ميكنه منم مثه خودش و اون آبجيش نيني هستيم خخخخخ
_حالا چيكار به شهلا داري؟؟؟بزار بهش بگممممممم
_غلط كررررردي 
دنبالش دويدم گرفتمش و كلي موهاشو كندم تا قول داد به شهلا هيچي نگه...بچه پر رو
ماشينو گرفتم و وقتي فهميد حساب كردم قبلا كلي ناراحت شد و آخرشم گفت ايشالله دفعه بعد....
_جيغي كشيدم و گفتم غلط كرديييييييييييييييييي
....
خريدامو كه كردم ديگه نايي واسه نمونده بود...از در خونه كه وارد شدم بوي قرمه سبزي پيجيد تو دماغم و فوري رفتم تو آشپزخونه و از مامانم خواهش كردم ناهارمو كشيد لباسامو عوض كردم و خوابيدم....
_هما؟؟؟!هما كجايي ؟؟؟؟
چرخي زدم....خدايا ....تازه داشت چشمام گرم ميشدا....
_همااااااااااا؟؟؟؟!
_بله؟؟؟
_پاشو هما جون همايون پاشو يچيزي بگم بعد بخواب؟؟!
_چته بيدارم؟!
_نه پاشو بشين هما جون داداش....
با بي حالي نشستم رو تخت....
يكمي اين پا و اون پا كرد و با خنده گفت:خيلي خرررررري!!!!
چشامو گرد كردمو دويدم سمتش ...بگيرمت كشتمت همايووووون....
ديگه خوابم نميبرد....زنگ زدم به فرزانه دوستم و قرار شد ساعت هفت در حياطشون باشم تا هفت و جهل و پنج دانشگاه باشيم و تا هشت و نيم كه كلاسا شروع ميشه كمي سوراخ سمبه هاي دانشگاهو زيرو رو كنيم......
...
با صداي آلارم گوشيم بيدار شدم،...
فوري دست و رومو شستم ولباس پوشيدم بعدش صبحونه مفصلي خوردمو خيلي ريلكس رفتم ماشينو از تو پاركينگ در اوردم و رفتم سمت خونه فري اينا.....
يه بوق كوتاه زدم فوري درو باز كرد با لبخند سوار شد و سلام بلندي گفت و با سرخوشي گفت:هما جون تو داريم ميريم مهندس بشيم؟؟؟؟مهندس هما پاكزاد...فرزانه نعمتي....او لالا خخخخخخخخخ
_خيلي نديد بديديا
_قربون تو كه ترم آخري...
با هم زديم زير خنده .... 
_حلواتو بخورم
..._غلط كردي من زودتر ميخورم ....
_الهي آميييين....هما ولي گفته باشم من مثه تو امل نيستم توي عروسيم حلوا بدم مهمونام حلوا مال مرده هاس....اينو گفت و از ته دل زد زير خنده...
_بترشي بخندم...مرده شورتو ببرن كه ميميري واسه شوهر......
با شوخي و خنده ماشينو روبروي دانشگاه پارك كردم ...خوشبختانه چون زود اومده بوديم جا واسه پارك بود....از ماشين پياده شديمو رفتيم سمت در ورودي دانشگاه .....
_باورت ميشه هما؟؟؟
_اينقد سه بازي در بيار همه بفهمن خر ذوق شدي....
_گمشو هما عوضي....اينجا كه جز من و تو كسي ديگه نيس هست؟؟؟؟!
_دانشگاهيما...دبيرستان نيستيم فري حواستو بيشتر جمع كن از من بتو نصيحت امل نديد بديد.....
خنده ريزي كردمو دست فري رو گرفتم و كشيدمش سمت گوشه حياط كه پر از درختاي بلند بود....
_ميبيني هما؟؟؟!...
_چيو فري؟؟؟
_اون دوتا رو ميگم خره....صبح زود چه كركري راه انداختن بنظر تو صبح ساعت چند پاشدن واسه اينهمه آرايش و شنيون؟؟؟!خخخخخخخ
لبخندي زدمو روي يكي از نيمكتا نشستم و گفتم :خدا كنه بخير بگذره...اينا چطوري اومدن دانشگاه دولتي خدا داند....اينا كه جز فرنچ ناخن و پروتز و كرم پودر زدن و ماتيك قرمز كاري ديگه بلد نيستن.....

(03-10-2013، 1:42)021ali021 نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
 
من که نخوندم ولی ممنون
ممنونم باز...هر طور راحتي دوستم Shy

(03-10-2013، 1:49)Vampire2 نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
 
حوصله خوندنشوندارم
هركي خوندخلاصشو تودوخط بنويسه
Smile
بازم ممنونم از نظرت و ممنون كه اومدي خوش باشي
پاسخ
 سپاس شده توسط Ati-74 ، 021ali021
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: رمان رد پاي عشق.....به قلم خودم لطفا پست اولو مطالعه كنين - Sahar123050 - 03-10-2013، 2:17

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Rainbow یه رمان خیلی قشنگ.نخونی نصف عمرت فناست
  رمان عشق من ، عشق تو (عاشقانه ، معرکه) به قلم: خودم
  رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت پایانی.
  رمان عاشقشم؟
  رمان تلخ و شیرین
  رمان فوق‌العاده ترسناک «فرزند ابلیس» | نوشته‌ی خودم
Heart رمان[انتقام شیرین]
  رمان تمنا برای نفس کشیدن
  رمان الناز (عاشقانه)
  رمان شورنگاشت(داستانی کاملا واقعی)|ز.م

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان