امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

وعده ی دروغین

#1
نقل قول:
خارج شد. پادشاهی در یک شب سرد زمستان از قصر


هنگام بازگشت سرباز پیری را دید که با لباسی اندک

در سرما نگهبانی می داد.


از او پرسید : آیا سردت نیست؟


نگهبان پیر گفت : چرا ای پادشاه اما لباس گرم ندارم


و مجبورم تحمل کنم.


پادشاه گفت : من الان داخل قصر می روم و


می گویم یکی از لباس های گرم مرا را برایت بیاورند.


نگهبان ذوق زده شد و از پادشاه تشکرکرد. اما پادشاه


به محض ورود به داخل قصر وعده اش را فراموش کرد.


صبح روز بعد جسد سرمازده پیرمرد را در حوالی قصر پیداکردند،

در حالی که در کنارش با خطی ناخوانا نوشته بود :


ای پادشاه من هر شب با همین لباس کم سرما را تحمل میکنم
اما وعده لباس گرم تو مرا از پای درآورد
^__^

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
وعده ی دروغین 1

پاسخ
 سپاس شده توسط Ƒαкє ѕмιƖє ، kourosh A
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  وعده
  وعده ی تو

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان