29-05-2011، 13:11
یه آیینه تو جیبم بود.
درش آوردم و بهش نشون دادم و صدای یه کلاغ عصبانی رو در آوردم.ترسید و فرار کرد.
همه ی مردمی که تبدیل به اژدها شده بودند نیز به حالت اول برگشتند.
و این داستان نیز به پایان رسید.
فقط سپهر تایپک رو نبند که یه داستان دیگه شروع کنیم.
درش آوردم و بهش نشون دادم و صدای یه کلاغ عصبانی رو در آوردم.ترسید و فرار کرد.
همه ی مردمی که تبدیل به اژدها شده بودند نیز به حالت اول برگشتند.
و این داستان نیز به پایان رسید.
فقط سپهر تایپک رو نبند که یه داستان دیگه شروع کنیم.