ادامه داستان.
فریاد زدم گفتم بیا این جا اشغااااااااااال بیا اینجا. تو هیچی نیستی
(اینو برای این گفتم که بیاد طرف من و بچه ها فرار کنن)
هیولا اومد طرف من من وایستاده بودم و تو چشاش زل زده بودم. صورتش خیلی عصبانی بود و خیلی جدی.
به سرعت داشت طرف من می اومد و نعره می کشید.
ضربان قلبم زد بالا ولی هنوز ایستادم تا همه دور بشن.
دیگه دیدم خیلی نزدیک شده دیگه پا به فرار گذاشتم از ترس کلم داغ کرده بود!
پا تمام توانم داشتم می دویدم و اصلا عقب و نگاه نمی کردم
......ادامه بده
فریاد زدم گفتم بیا این جا اشغااااااااااال بیا اینجا. تو هیچی نیستی
(اینو برای این گفتم که بیاد طرف من و بچه ها فرار کنن)
هیولا اومد طرف من من وایستاده بودم و تو چشاش زل زده بودم. صورتش خیلی عصبانی بود و خیلی جدی.
به سرعت داشت طرف من می اومد و نعره می کشید.
ضربان قلبم زد بالا ولی هنوز ایستادم تا همه دور بشن.
دیگه دیدم خیلی نزدیک شده دیگه پا به فرار گذاشتم از ترس کلم داغ کرده بود!
پا تمام توانم داشتم می دویدم و اصلا عقب و نگاه نمی کردم
......ادامه بده