29-10-2013، 18:53

یکهفته بود کارتهای عروسی روی میز بودند
هنوزتصمیم نگرفته بود چه کسانی را دعوت کند
لیستمهمانها و کارهای عروسی ذهنش را پر کرده بود...
برای عروس مهم بود كه چه كسانی حتما در عروسی اش باشند
برای عروس مهم بود كه چه كسانی حتما در عروسی اش باشند
ازاينكه داییش سفر بود و به عروسی نمي رسيد دلخور بود
کاش
می آمد ...
خيلی از كارت ها مخصوص بودند. مثلا فلان دوست و فلان رئيس ...
می آمد ...
خيلی از كارت ها مخصوص بودند. مثلا فلان دوست و فلان رئيس ...
خودشکارتها را می برد با همسرش! سفارش هم ميكرد كه حتما بيايند
اگر نیایید دلخور میشوم
اگر نیایید دلخور میشوم
دلشمي خواست عروسی اش بهترين باشد. همه باشند و خوش بگذرانند
تدارک
هم ديده بود
هم ديده بود
آهنگو ارکست هم حتما بايد باشند، خوش نمی گذرد بدون آنها!!!؟
بهترین تالار شهر را آذین بسته ام
چندتا از دوستانم که خوب میرقصند حتما باید باشند تا مجلس گرم شود
آخرشوخی نبود که. شب عروسی بود
همان شبی که هزار شب نمیشود
همانشبی که همه به هم محرمند
همانشبی که وقتی عروس بله میگوید به تمام مردان شهر محرم میشود
اینرا از فیلم هایی که در فضای سبز داخل شهر میگیرند فهمیدم
همان شبی که فراموش میشود عالم محضر خداست
همان شبی که فراموش میشود عالم محضر خداست
آهانیادم آمد. این تالار محضر خدا نیست تا می توانید معصیت کنید
همانشبی که داماد هم آرایش میکند. همه و همه آمدند حتی دایی و
اما..................... کاش امام زمانمان "عج" بود
حق
پدری دارد بر ما...
مگر می شود او نباشد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
عروس برایش كارت دعوت نفرستاده بود، اما آقا آمده بود.
به تالار كه رسيد سر در تالار نوشته بودند:
به تالار كه رسيد سر در تالار نوشته بودند:
(ورود امام زمان"عج" اكيدا ممنوع!)
دورترها ايستاد و گفت: دخترم عروسيت مبارک!
ولی اي كاش كاری ميكردی تا من هم می توانستم بيایم...
مگرمیشود شب عروسی دختر، پدر نیاید
(آخهامامان پدر معنوی ما هستن)
دخترم
من آمدم اما ...
گوشه ای نشست و دست به دعا برداشت
من آمدم اما ...
گوشه ای نشست و دست به دعا برداشت
وبرای خوشبختی دختر دعا کرد