:::...::: مـ ـَ ــغــ ـ ــزِ دَر رَفــ ـ ــتــ ـ ــه :::...:::

[mohjkl1]

این تاپیک یه تاپیک خاص ، با مخاطب های خاص تر .
ا
می دونم تو سایت تاپیک جوک و طنز هست ، اما این یه چیز دیگه است. 
هر چیزی که از ذهن آشفته هر کسی میاد بیرون می تونه تو این تاپیک قرار بگیره.
( توضیحات بیشتر نبود)!!! از شما دوستان انتطار همکاری میرود

---

من نمیدونم این بچه خرخون ها تو مدرسه و دانشگاه وقتی ازدواج کردن و بچه دار شدن از چه افتخاراتی میخوان واسه بچه هاشون تعریف کنن؟! آخه یه فرار از مدرسه ای
یه کتک خوردن از ناظمی
یه واحدهای پاس نشده ای
یه دعوا و بزن بزنی،یه چیزی باید باشه که با هیجان تعریف کنی والا ((((:

- - - Updated - - -

روزی دو مرد به خدمت شیخ رسیدند که بر سر طفلی نزاع داشتند و هر یک ادعا می کردند که پدر آن طفل هستند.

شیخ فرمودند: تنها راه رفع این مشکل آن است که هر سه آنها شبی را در یک اتاق بگزرانند. صبح هنگام شیخ از کودک پرسید: ای طفل! دیشب چه کسی کولر را خاموش کرد؟ کودک پاسخ داد: این چپیه! شیخ گفت: فرزندم! همانا این مرد پدر توست!
جمله مریدان از این درایت شیخ کف و خون قاطی کرده و خشتک بدریدند و راه بیابان در پیش گرفتند.

- - - Updated - - -

یکی از فانتزی هام اینه که یک دوس دختر داف داشته باشم، بعد تو هر جمعی که میخوام قسم بخورم، به دوست دخترم اشاره کنم، بگم: به این برکت قسم!! 

- - - Updated - - -

خواهر زاده ام(پنج سالشه) بهم میگه: دلم برات تنگ شده.ازش می پرسم :دلت برای من تنگ شده یا موبایلم؟!میگه :هم موبایلت هم کامپیوترت!!!
:|

- - - Updated - - -

امروز بابابزرگم زنگ زده خونه با من صحبت میکنه
یهو برگشت بهم گفت : نمیدونم چی شده تازگی ها خیلی آشغال شدی!!!!!!!!!!
من :جان!!!!!!!!!!! چی کار کردم مگه؟؟؟
میگه: کاری نکردی عزیزم زنگ زدم به موبایلت آشغال بود!!
من :|

- - - Updated - - -

روزى پیرمردى به 3 پسر خود 1 چوب داد و گفت : بشكنید ، شكستند . 3 چوب داد ، شكستند .
10 چوب داد شكستند .
دسته بیل داد شكستند .
تیرآهن 18 داد شكستند .
پیرمرد گفت : دِ توله گاوا مسخره بازى درنیارید میخوام نصیحتتون کنم!!!

- - - Updated - - -

پسرداييم سومِ دبيرستانِ، امتحانِ منطق كه تجديد شده بودو داشت...
بعد از امتحان ديديم اومد خونه با حالتِ شُك!!!
ازش مىپرسيم چى شده؟!؟
ميگه:
سر جلسه امتحان يه پسره جلوم نشسته بود، ازش سوالِ ٣ رو پرسيدم، بِهِم داد، گفتم ٤ ، بهم داد، ٥،٦،٩، و ١٠
با خودم گفتم عجب با حاله اين بَشَر،
امتحان تمام و من خوشحال، همه چى داشت خوب پيش ميرفت كه پسره اومد طرفم ، گفتم داداش خيلى مخلصيما،
گفت چاكريم، ولى اصلًا به قد و قوارت نميخوره كه اول دبيرستانى باشى!!!!!!
و اينگونه بود كه فَكَم همونجا افتاد و تازه متوجه شدم كه چرا استادم در لحظه ى تقلب با يه لبخندِ مليح و موزيانه هيچى به من نگفت،
و الان یه ماه كه پسر دايى در حالِ شوك به سر ميبرد،،
براى شفاش از شما عزيزان طلبِ دعا دارم...

- - - Updated - - -

یه بار با یه بنده خدایی دعوام شد در حد بزن بزن!!!بعد یهو دیدم وسط دعوا نشست شروع کرد خندیدن گفتم واسه چی میخندی؟؟گفت چرا وقتی مشت میزنی مثل این فیلم هندیا صداشم در میاری؟؟؟ 

- - - Updated - - -

بازی*های المپیک رو از کانال عربی می*دیدم، گزارشگر هر جمله*ای میگفت مادربزرگمم میگفت آمـــــــــــــــین! :|

- - - Updated - - -

همسایمون صدام زده میگه مهندس!
میگم جونم؟
میگه تو که تعمیرکار موبایلی بیا یه نگاهی به ماشین لباسشویی ما بنداز ببین میتونی چیزی ازش بفهمی؟؟؟
من :|
لباسشویی :|

- - - Updated - - -

پسری یک شب رو کرد به آسمان و به ماه گفت : چرا دوست دختر من یک گل رز را که یک روز براش زنده میمونه و بعد خشک میشه دوست داره ، ولی من که هر روز براش میمیرم و زنده میشم رو دوست نداره !


.
.
.
/
/
/
/
.


ماه جواب داد: خیلی قشنگ بود با اجازه Share میکنم !