امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

يا اما حسين دست هممونو بگير.دعا هاي حسيني

#1
کربلا،بيت الحرامي ديگر

 
کربلا بيت الحرامي ديگر است.نمادهاي حج را درکربلا بايد ديد و تفسير کرد. درحجاز،سعي صفا و مروه را سرگرداني و عطش را،تل زينبيه را و گودال قتلگاه را.
درحج، لباس احرام به تن مي کنند و درکربلا، حتي دريغ از يک کفن!
در حج،به طواف خانه خدا مي روي و در کربلا، به طواف صاحب خانه.
در حج،غرقه در سلام و صلوات ،سعي مي کني و در کربلا، درکشاکش مرگ و در درياي خون .
در کربلا تا در آتش عطش نسوزي، به خدا نخواهي رسيد.
درکربلا همه چيزهست؛ايثار، شجاعت، غربت، يک رنگي ،زيبايي،دل کندن از همه چيز و همه در اوج؛بلند و دست نيافتني.
کربلا چشم به راه اوست، وتو هرچه بگويي،بهانه اي است براي ماندنت. براي کربلايي شدن بايد از همه چيز بگذري حتي ازخود،وگرنه يا هيچ وقت از قبرستان تعلقات بيرون نخواهي شد يا اگر بروي، به بيراهه است يا در نيمه راه به يزيد خواهي پيوست. کم نبودند آنان که سينه چاک حسين مي نمودند، اماآنجا که بايد فرياد بزنند، سکوت کردند وآنجا که بايد پا در رکاب کنند، گوشه انزوا برگزيدند و سر درگريبان دنيا فروبردند.
براي رسيدن به حسين، هم شور مي بايد و هم شعور.
شب عاشوراست. قرن هاست از عاشوراي سال61هجري مي گذرد و خون حسين همچنان در بستر زمان مي جوشد و شور مي افکند.
شب عاشوراست. واپسين شبي که آسمان بر سر حسين و خاندانش سايه افکنده است؛ آخرين شبي که در سايه دلاوري عباس، کودکان درآغوش خيمه هاي حسيني به خواب رفته اند؛ آخرين شبي که ماه بني هاشم، نگاهبان حرم ستر و عفاف ملکوت است؛ آخرين شبي که ماه، راز و نياز عاشقانه حسين را به تماشا نشسته است.
شب عاشوراست.حسين يک امشبي را مهلت خواسته است تا ناگفته ها را با خدايش به نجوا بنشيند تا سر بر خاک بسايد و غبار غم از دل بشويد که فردا، روز وصل است و بايد آماده بود. نمي دانم امشب چه بر زينب گذشته است؟ نمي دانم زينب چند بار با هر بهانه، سري به خيمه حسين زده است؟
فردا کودکان، سرگردان و پريشان بر خاک گرم و سوخته کربلا مي دوند . فردا، سراغ پاهاي برهنه را از خارهاي صحرا بايد گرفت.
امشب همان شب است که تاريخ، چشم به راه آن بوده، همان شبي که تمام قبيله انسان رو در روي تمام قبيله شيطان صف کشيده اند؛ همان شبي که فرشتگان، بزرگ ترين آزمون فرزندان آدم را به محک تجربه نشسته اند؛ همان شبي که فرشتگان، بزرگ ترين آزمون فرزندان آدم رابه محک تجربه نشسته اند؛ همان شبي که جبهه حق درکشاکش نبردي سرخ در برابر جبهه باطل قد علم کرده است. فردا اين دشت، شاهد به خاک و خون غلتيدن بهترين فرزندان آدم خواهد بود. فردا درکنار شريعه فرات، دست هايي به خاک مي افتند که بوسه گاه آفتاب بوده اند؛ دست هايي که دل هاي بسياري درپاي آن دخيل بسته اند؛ فردا آفتاب از شرم،سرخ تر از هر زمان به غروب مي نشيند . فردا هفتاد و دو ستاره در آسمان کربلا به خاک مي افتند وزمين را رشک آسمان مي سازند وکهکشاني از حماسه مي آفرينند. فردا خواهري بر تلي از اندوه، شاهد ذبح عظيم تاريخ خواهد بود؛شاهد بزرگ ترين حماسه اي که چشمي آن را نديده و گوشي نشنيده است.
کاش امشب ستاره ها چشم فرو نمي بستند و شب ، دامن سياه خودرا از اين کره خاک برنمي چيد. جايش را به سپيده سحر نمي داد! کاش آفتاب مي مرد و طلوع نمي کرد، اما چه باک که «اليس الصبح بقريب»(هود:81).
و اما زينب.....

 
تا عصر عاشورا، پرچم به دوش حسين بود، اما پس ازآن، بيرق سرخ جهاد به دست هاي حيدري زينب سپرده شد. امان از حيراني و سرگرداني عصر عاشورا؛ نمي دانم بر زينب چه گذشت که آن شب، نماز شب را نشسته خواند؟
زينب، کاري حسيني کرد و انقلاب حسين(ع) را،جهاني و جاودانه.
از زينب چه بگويم؛عرفان زينب تا آنجاست که وقتي پيکر پاره پاره حسين را بر دست مي گيرد، سر به آسمان بر مي داردکه : «خدايا!اين قرباني را از ما خاندان بپذير!»
اين بانوي صبر و حماسه کيست؟ بانويي که با کلامش چنان آتشي درخرمن يزيديان افکند که هستي شان يک سره برباد رفت و بانويي که صداي گام هايش و جلال کلامش، خاطره علي بزرگ را در يادها زنده مي کرد. سري که زينب برچوبه محمل کوبيد،زيباترين عشق بازي اين خواهر داغ ديده است که آدمي را درحيرت فرو مي برد؛ او که منزل به منزل، سرحسين را برنيزه مي ديد و مي سوخت؛ او که به جاي همه تازيانه مي خورد و بي واهمه در برابر دنياي همه يزيدها مي ايستاد. ازخون،حجاب صورت خود کرده يا حسين!
جزخواهرت که ديده به عفت، زن اين چنين؟ پس از حسين،کربلايي در رکاب زينب آغاز شد. يزيديان گمان مي بردند کار حسين را تمام کرده اند، بي خبر از اينکه زينب، وارث حسين است .
عصر عاشوراست . صداي چکاچک شمشيرها و هياهوي تيرها و سنگ ها، جاي خود را به غارت خيمه ها داده است ؛ آن هم در سايه شعله هاي آتش. حسين و يارانش هر يک در گوشه اي از دشت، بي سر درخاک وخون خفته اند. شهيدان، ديگر تشنه نيستند.
چه بد مردمي بودند که قدر يوسف خود را نشناختند و با او کردند آنچه نمي بايد!.
مگر حسين، زينت دوش نبي و پاره تن فاطمه نبود؟! مگر عباس، نورچشم علي و ماه بني هاشم نبود؟! مگر زينب، ناموس خدا نبود؟! چه بر امت پيامبر آخر الزمان رفته است که فرزندش را با لب تشنه در ميان دو نهر آب سر مي برند، بي آنکه آب از آب تکان بخورد؟!
بگذار تا وقتي ديگر که هر روز عاشوار و هر سرزمين، کربلا و حسين ديگري در راه !
عاشوار، روح زمان

 
سهيلا بهشتي
عاشورا، تنها حکايت عطش، ستم و اسارتي نيست که بر خاندان پيامبر(ص) رفت؛ عاشورا، تجلي گاه ايمان، عشق و حماسه نيز هست. عاشورا، تمام روح زمان است در کالبد زمين. عاشورا، هويت ماست . عاشورا،يک پيام آسماني در زمين که پژواک آن همواره به گوش وجدان هاي بيدار آزادگان درهر زمان و مکان مي رسد و آنان را به خود فرا مي خواند.
عاشورا،يک روز در يک جغرافياي خاص نيست. گستره عاشورا چنان وسيع است که تاريخ ظرفيت آن را ندارد.
فرهنگ عاشورا و مفاهيم والاي مکتبي اش به آدمي مي آموزد تا زماني که به حق،عمل و از باطل دوري نمي شود، اهل ايمان بايد به ديدار پروردگارشان مشتاق و راغب باشند که سرور و سالار شهيدان ، مرگ را در چنين شرايطي جز سعادت و زندگي در کنار ظالمان را جز سيه روزي و ننگ نمي دانست.
عاشورا، حجت را بر انسان تمام کرد تا هيچ کس را هيچ گاه بهانه نماند. اينجا شيرخواره نيز مي تواند فرياد بزند، بگريد و در صفير زهر آگين تيري سه شعبه، مظلوميت حق را بازگو کند. اينجا نوجواني مي تواند اسب عشق زين کند و در دريايي از تيغ وسنگ و نيزه و قهقهه فرو رود. اينجا مردي مي تواند تشنگي اش را در امواج رودخانه، پيش پاي عطش روح،قرباني کند و تشنه کام از آب بيرون آيد و بازوانش را در دفاع از حريم ايمان رها کند و مشکي از رشادت و حماسه و عشق را به خيمه هاي فردا برساند.(1)
امروز عاشوراست و فاصله ميان عاشق و معشوق،فرا رفتن و فرود آمدن شمشيري است در ازاي يک تير، پرتاب يک سنگ و نوازش آرام خنجري بر حلقوم.فاصله ها برمي خيزند.
ازصبحگاه تا شامگاه، فرصت پرواز است. تشنه کامان برکوثر وصال،دل بسته اند. دل ها ملتهب از ملاقات مبارک پوست با شمشير،سينه با نيزه،تن با تيغ و پاره پاره پيکري با سم اسبان مهاجم است.
امروز عاشوراست و خيمه ها ميزبان لهيب شعله ها ، گونه ها در انتظار سيلي ستم،دست ها در تمناي زنجير،پاي ظريف کودکان ميهمان زخم خارسکان و چشم در سايه بان خورشيد،درگستره بيابان در جست وجوي پدر،عمو،برادر و ياور......(2)
پي نوشت :

 
1-محمد رضا سنگبري، يادهاي سبز، ص 36.
2-همان، سوگ سرخ، صص36و37.

 
منبع:اشارات شماره128


خون خدا

 
خون حسين نه بر خاک که برآسمان پاشيده شد مگر سرخي شفق گواه اين حقيقت نيست؟
عاشورا حرکتي آگاهانه در راه رهايي است. تنها راه نپوسيدن، فوران فريادهاي فروخفته نفس هايي است که در گلو خفه شده اند.
کربلا،آزمون دادخواهي و عدالت گستري است واين حسين است که در برابر دنياي همه يزيدها ايستاده است.
مردمي که همه چيز را در دنيا مي بينند.وبه آب و ناني، ايمان مي فروشند، برايشان چه تفاوت مي کند که حسين برمسند حکومت باشد يايزيد؟ که يزيد حتي بيشتر به کار اينان مي آيد.
حسين آمده تا زمينه حيات طيبه را در زمين خشکيده انسانيت فراهم آورد و باراني باشد برکوير دل هاي سوخته .
حسين آمده؛ با مرگي زندگي آفرين، تا آدمي امکان پاک زيستن را بيابد. حسين آمده تا ديوارهاي بردگي يزيد را فرو ريزد و پنجره اي بگشايد به آسمان بندگي خدا تا پلي بزند به آبي بي کران عشق. کربلا را با غبار کهنگي چه کار؟ که عاشورا آيينه زار جلوه جلال و جمال خداست.
حاصل هرچار فصل سرو،بهار است
نشئه آزادگي خمار ندارد
کربلا،يک تکه از جغرافياي زمين، عاشورا، يک گوشه از گذشت زمان نيست تا در اوراق تاريخ گم شود و هر از چند گاهي دستي آن را ورق بزند يا شاعري آن را بسرايد يا مرثيه خواني آن را به عزا بنشيند ؛ کربلا، نماد همه تاريخ، وعاشورا، آرزوي همه زمان هاست.
نمي دانم چرا محرم مرا به خود مي خواند؟! گويا فريادي که حسين برسر همه تاريخ کشيده است، درگوشم طنين انداز مي شود و چونان زلزله اي ، زير و رويم مي کند.
نه تنها من که همه هستي، مخاطب فرياد خاموش شدني اوست؛ فريادي که هنوز گوش ها را مي نوازد و دل ها را مي لرزاند.
محرم، ماه عزا نيست؛ ماه حماسه است؛ ماه فرياد و اعتراض است واينک همان پرچم سرخي که ازآدم،دست به دست به حسين سپرده شده است، مي رود تا در سرزمين طف به خون بنشيند، ثمر دهد وعالمي ديگر بسازد.
نمي دانم چرا هرچه ازکربلا و حسين مي گويم و مي نويسم و مي خوانم، تازگي دارد وغبار زمان بر آن نمي نشيند.چه رازي در اين خون نهفته است که از تپش نمي افتد؟
يک قصه بيش نيست غم عشق وين عجب
کز هر زبان که مي شنوم نا مکرر است

عصر عاشورا

 
عصرعاشوار پايان راه نيست که آغاز راه است و «کربلا، تاريخي که به صورت جغرافيا نمايان شده است »وگرنه تو در کربلاي سال 61هجري جا مانده اي .
کاروان کوچک حسين به کربلا رسيده است .خيمه ها برپا شده اند و آرام آرام به روز واقعه نزديک تر مي شوند . کارواني که مرگ، سايه وار در پي اش روان است.
بني هاشم گرداگرد زينب حلق زده اند تا بانوي هاشمي پا را نه بر خاک که بر چشم آنان بگذارد. تا روزي که دراين صحراي غم، محرمي نماند تا... .
کوفيان آمده اند. با هرچه داشته اند از تير و شمشير و سنگ، به گرمي به پيشواز مسافران حجاز آمده اند . تاريخ، ميزباناني خوب تر از اينان به ياد ندارد. تا آنجا که از آب هم مضايقه کردند کوفيان
خوش داشتند حرمت مهمان کربلا
اينجا سرزميني است که آفتاب را به نيزه ها خواهند کرد؛ سرزميني که عطش را معنايي ديگر خواهد بخشيد؛سرزميني که فرشتگان را انگشت به دهان خواهد کرد؛ سرزمين که اشک ها را سرازير مي کند. سرزمين غربت آفتاب؛سرزمين ستاره هاي سوخته؛ سرزمين دل ها ، اينجا کربلاست. امروزحر،راه بر حسين مي بندد تا روزي که با يک نگاه حسين، راه آسمان برايش گشوده شود. امروز حر،بنده يزيد است تا روزي که به بندگي خدا در آيد. بزرگي حسين را ببين که تا کجاست! گويا اين حر نبوده که راه برکاروان حسين بسته است. نگاه حسين با جان حر کرد، آنچه کرد. حر بازگشت وحر شد. شايد حسين،نبرد را يک روز به تأخير انداخت تا حر به دامن خورشيد برگردد. انگار حسين چشم در راه حر بود.
حسين به ميدان آمده است. آن هم با تمام دار و ندارش؛ با جان خود و عزيزانش؛ با آبرو و اعتبارش. گويا حق و باطل، يک سره به مصاف آمده اند؛ يک سو ياران خورشيد و ديگر سو ياران شب.
فرات شاهد است که حسين مردانه ايستاد، بي آنکه در اين راه ذره اي شک کند؛ بي آنکه پاپس بکشد.
فرات شاهد است که چه گل هايي از باغ محمدي(ص) درعطش سوختند.
نخل ها شاهد افتادن دست هاي حيدري تشنه ترين ساقي عالم هستند.
خورشيد عاشورا، شاهد به خاک افتادن مرداني بود که آسمانيان برآنان رشک مي بردند.
حسين ،حج را نيمه تمام واگذاشت تا آن را در کربلا به پايان برد؛ پاياني سرخ تر از غروب خورشيد. اين است که حج حسين، کامل ترين حج تاريخ است.
حسين، بزرگ ترين معجزه خداست و بزرگ ترين معجزه حسين، دل کندن از تمام خاندان و کودکان و فرزندانش بود وتو اگر دل در هواي کربلا داري، بايد از آنچه دست و پايت را در بند کرده است، دل ببري. حسين خوب مي داند.پس از او چه برسر خاندانش خواهد آمد، اما مي رود.
حسين از حجاز تاکربلا، نه از بي راهه ها و کوره راه ها، که از شاه راه ها مي گذرد تا همه بدانند که راه او همان صراط مستقيم است تا همه بدانند حقيقت نبايد به مسلخ مصلحت برود که راه حق، مرد مي طلبد؛ براي ياري حق، ترک سر و جان بايد.
بي هيچ گمان منتظر بوسه تيغ است
هرکس که دراين راه سري داشته باشد
نمي توان دم از حسين زد وحاشيه نشين بود. «اگرباحسين در کربلا نباشي، هر کجا که مي خواهي باش؛ چه به نماز ايستاده باشي ،چه به شراب نشسته، چه تفاوت؟»
آنان که در پاسخ هل من ناصر حسين،لب فرو بستند و خاموشي کزيدند، شريک جرم يزيدند.آنجا که جبهه حق،خون مي خواهد و فرياد، شانه خالي کردن از بار مسئوليت، سنگين ترين گناه است.
دربزم عشق،محرم ساقي نمي شود
ازهست و نيست تا نکشد مي پرست،دست
حسين،مطلوب انسان و انسان مطلوب است؛ نمونه اي براي همه زمان ها وهمه نسل ها. پس پاي در رکاب کن که عاشورا نزديک است!
واژه ها صف کشيده اند : عطش، آب، فرات، مشک، تير، آتش، خيمه، سنگ ،گودال،حسين. در کربلا همه چيز هست؛ هم زندگي هم مرگ؛ هم سکوت هم فرياد؛هم شکست،هم پيروزي؛هم نفرين هم آفرين.
کربلا پير وجوان نمي شناسد. سرسبزي سيزده بهار در نگاهش جاري بود و حسين در سيماي قاسم، برادرش را مي جست . آنگاه که لب به سخن مي گشود و راه مي رفت، خاطره امام حسن(ع) در يادها جان مي گرفت . شب عاشوراست . گويا کربلا آسماني روشن است . ياران امام را همچون نگيني بي مانند درحلقه خويش گرفته اند؛ انگار ستارگان،ماه را .
قاسم، آرام و سربه زير در اين انديشه است که آيا امشب واپسين شب او هم هست؟ آيا فردا سرنوشت او هم درکشاکش نبرد و در خاک و خون رقم خواهد خورد؟ آيا نام او در شمار فداييان آفتاب نوشته خواهد شد؟امام نگاهي به چشم هاي پرسش گر قاسم دوخت و پرسيد:«قاسم! مرگ درکام تو چگونه است؟»قاسم پاسخ داد :«عموجان! از عسل شيرين تر است.» امام فرمود:«آري تو نيز با مايي».
سيزده مرتبه مرا بکشيد
سيزده تا حسن درست کنيد
اين است که مي گويم کربلا را جاذبه اي است که هيچ دلي را پاي گريز از آن نيست. کربلا، صراط مستقيم اين کره خاکي است وتوخواه ناخواه، بايد برآن پا بگذاري. اگر اهل راز باشي، در رکاب حسين از آزمون عطش به سلامت خواهي گذشت وگرنه،به بيعت يزيد دچار خواهي شد.
نفس نفس ،محاصره تنگ تر مي شود. واپسين روزهاي چشم انتظاري امام است. چيزي نمانده تا روز موعود و فرات همچنان جاري است.
فرات همچنان در مسير زمان پيش مي رود تا پاسخي روشن براي همه پرسش ها باشد؛پاسخي براي همه آنان که به آزمون کربلا مبتلا مي شوند؛ تا تفسيري باشد بر راز رنج انسان؛ آنجا که خداوند مي فرمايد:«لقد خلقنا الانسان في کبد»براي همه آنان که در روز الست، نام حسين را در گوش جانشان زمزمه کرده اند، براي آنان که لالايي خوابشان داستان کربلا بوده است؛ براي آنان که سعي صفا و مروه شان، بين الحرمين است ومنايشان، گودال قتلگاه و قرباني شان همه آن چيزهايي که سد راه و توجيه ماندن شده اند و قرباني کردن همه چيزهايي که بندي برپاي دلشان و زنجيري بر پر پروازشان شده است.
حسين به ميدان آمده است و خوب مي داند که اين قبرستان خاموش جز با فرياد خون بار او به بيداري نخواهد رسيد. مي داند که براي رسوايي همه يزيدهاي تاريخ،جزسلاح شهادت ابزاري ندارد.حسين با همه حجت هايش آمده است؛ با گلوي علي اصغرش؛ با پيکر پاره پاره علي اکبرش؛ با دست هاي بريده علمدارش؛ با لب هاي خشکيده کودکانش؛ با آوارگي و اسارت خاندانش؛ با سر بريده خود و در يک کلام،با همه هستي اش به مصاف شب پرستان آمده است.
شهادت حسين، بار مسئوليت از دوش من و تو برنمي دارد،بلکه باري سنگين تر بردوش ما مي نهد.
حقيقت داستان کربلا قيامي دوچهره است؛ يک چهره آن قيامي است در عاشورا، در رکاب حسين و در خاک و خون، و چهره ديگر آن پس از عاشورا،در رکاب زينب، در آوارگي کوفه و شام تا امروز و تو اگر مدعي کربلايي بودني ، يا شهيد باش يا پيامبر خون شهيد وگرنه دم فرو بند و از کربلا بيرون رو!
هان اي شبيه سازان،خيل علم به دوشان!
امسال هم حسيني،بين شما نديدم
حقيقت اين است که داستان کربلا چکيده همه تاريخ ونماد روشن مصاف حق وباطل است، با يک دنيا غم،يک دنيا حماسه. زخم هايي که درکربلا درجان شيعه شکفت، هنوز درمان نشده است. غمي که بر دل انسانيت نشست، هنوز او را رها نکرده است اشکي که در چشم ها خانه کرده است،هنوز بر دامن ها و خاک ها مي چکد.
منبع:اشارات شماره128

يا اما حسين دست هممونو بگير.دعا هاي حسيني 1

يا اما حسين دست هممونو بگير.دعا هاي حسيني 1

يا اما حسين دست هممونو بگير.دعا هاي حسيني 1

يا اما حسين دست هممونو بگير.دعا هاي حسيني 1

يا اما حسين دست هممونو بگير.دعا هاي حسيني 1

يا اما حسين دست هممونو بگير.دعا هاي حسيني 1



يا اما حسين دست هممونو بگير.دعا هاي حسيني 1
تو چي ميخواي ازشش؟
يا اما حسين دست هممونو بگير.دعا هاي حسيني 1
پاسخ
 سپاس شده توسط الهه ی عشق ، مبینافرزین ، RєƖαx gнσѕт ، سارا2000 ، xx_sina_xx ، shawkila ، mustafa ceceli ، fatima1378 ، Mσηѕтєя Gιяℓ ، ★~ ற!ՖŠ дℛд ★~
آگهی
#2
نخوندم ولی ممنونBig Grin
بی خیال بابا
پاسخ
 سپاس شده توسط MONA-GH
#3
خیلی زیاد بود خانم ولی مرسی ....... با کیفیت بود ... Wink
bethowen ...
پاسخ
 سپاس شده توسط MONA-GH
#4
يا اما حسين دستهمهونوبگيرتتابتو توزنگديمون موفق  باشيم درس بخونيم اخرشم همه همديگرو ببينيم
يا اما حسين دست هممونو بگير.دعا هاي حسيني 1يا اما حسين دست هممونو بگير.دعا هاي حسيني 1
پاسخ
#5
من ؟؟؟؟؟؟؟؟؟چی میخوام ازش؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟تنهام نذاره همین مث همیشه
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
MADE IN AM
پاسخ
#6
cryingcryingcryingcryingcrying
پاسخ
آگهی
#7
عاشقشمHeartHeartHeartHeartHeartHeart
پاسخ
 سپاس شده توسط RєƖαx gнσѕт
#8
کاشش یه ذره بزرگتر مینوشتی
پاسخ
#9
یا امام حسین
پاسخ
#10
تسلیت میگم
محرمو
ما "جـمْعْ" بوבیمـْ با هـمـْ وَلـْےْ شـُבے تـُـو "مُفْرב

پَـس اَمثــْال تــُو رو بایـב جُوییْـב و "تــُـفْ" ڪرْב

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
يا اما حسين دست هممونو بگير.دعا هاي حسيني 1
پاسخ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان