14-12-2013، 23:39
(آخرین ویرایش در این ارسال: 16-12-2013، 10:51، توسط ♛⋰ℒ⋰ɕ⋰ω⋰☂⋰Ձ⋰ ♛.)
به آرزوی بچگی ام رسیدم
چقدر دلم می خواست تو صف اول نماز جماعت باشم
این بار نه تنها صف اول ، بلکه جلوتر از صف اول جای گرفتم
حتی جلوتر از پیش نماز
همه به من اقتدا می کنند
چقدر مهم شدم
نماز تمام میشود
همه به سمتم می آیند
روی دست بلندم می کنند
چقدر عزیز شدم
چند قدمی حرکتم می دهند
یکی فریاد می زند : بلند بگو لا اله الا الله . . .
من اصلا بهت نمی گم خدا حافظ
درنگ
عجب دنیای عجیبیست!
رفتن و ماندن من به یک نقطه بند بود
زمانی که گفتی”برو”
چقدر عاشقانه می شد ، اگر نقطه اش بالا بود . . .
چقدر دلم می خواست تو صف اول نماز جماعت باشم
این بار نه تنها صف اول ، بلکه جلوتر از صف اول جای گرفتم
حتی جلوتر از پیش نماز
همه به من اقتدا می کنند
چقدر مهم شدم
نماز تمام میشود
همه به سمتم می آیند
روی دست بلندم می کنند
چقدر عزیز شدم
چند قدمی حرکتم می دهند
یکی فریاد می زند : بلند بگو لا اله الا الله . . .
من اصلا بهت نمی گم خدا حافظ
درنگ
عجب دنیای عجیبیست!
رفتن و ماندن من به یک نقطه بند بود
زمانی که گفتی”برو”
چقدر عاشقانه می شد ، اگر نقطه اش بالا بود . . .

قبل از اینکه بخواهی در مورد مــــن ، زندگــــی و اخـــلاق من قضاوت کنی
کفشهای مــــــن را بپـــوش و در راه مـــــن قدم بزن
از مسیر هایی عبور کن که مــــــن عبور کردم
درد ها و خوشی های مــــــن را تجربه کن
سال هایی را بگذران که مــن گذاراندم
روی سنگ هایی بلغز که من لغزیدم
دوباره و دوباره برپاخیز و مجددا در همان راه سخت قدم بزن
[b]بعد آن زمان میتوانی در مورد من قضاوت کنی!!![/b]