19-12-2013، 8:55
خانمهاي چادري تلويزيون
چادر يكي از گونههاي پوشش خاص شيعيان ايراني است و بيترديد از اجزاء فرهنگي برجسته زندگي مردم اين سرزمين محسوب ميشود. در عين اين كه از منظر نشانه شناختي كاملترين دال مادي به معناي عفاف و حيا در فرهنگ شيعي ماست. از رويكرد كاركردگرايانه نيز وسيلهاي كارآمد در برآوردن نيازهاي مصونيت طلب و باورهاي عفيفانه به شمار ميآيد.
كنش متقابل با آن نه تنها حافظ بلكه موجود بسيار از روحيات معنوي منحصر به فرد و ارتباط كلامي و غير كلامي معصومانه زنان و دختران ايراني است. همچنين در تحليلهاي جامعهشناختي از جامعه ايراني، به عنوان يكي از شاخصهاي توصيف و تبيين ساختار اجتماعي - رفتاري خانوادههاي ايراني به كار ميرود مانند خانواده چادري و خانواده غير چادري؛
اتقان معنايي اين پديده فرهنگي قابليت آن را در پيام آفريني و پيام رساني مذهبي بسيار بالا برده است. اين ظرفيت عظيم مورد توجه برنامه سازان و سياستگذاران صدا و سيما نيز بوده و موجب شده است در بسياري از توليدات تلويزيون چادر به يكي از اصليترين و محوريترين نشانهها و نقشها تبديل شود.
اما در اين ميان دو كانون اصلي، تجلي گاه حضور چنين پوششي است:
1- مجريان زن تلويزيون؛
2- يكي از نقشهاي اصلي زن در بيشتر سريالهاي تلويزيوني.
2- يكي از نقشهاي اصلي زن در بيشتر سريالهاي تلويزيوني.
شايد اين دو جايگاه را بتوان بطور كلي كانونيترين تجليگاه حضور زن در تلويزيون جمهوري اسلامي ايران نيز قلمداد كرد كه آسيبشناسي آن بسياري از دغدغههاي مربوط به انگاره زنان را در تلويزيون ايران در برخواهد گرفت. علاوه بر اين كه به بهسازي وضعيت و نحوه به تصوير در آوردن چادر در صدا و سيما كمك خواهد كرد.
مقاله پيش رو با تمركز انتقادي بر يكي از مهمترين پوششهاي زنان در تجلي گاه اصلي ايشان در تلويزيون جمهوري اسلامي ايران قصد دارد زمينه مناسبتري را براي مباحثات مربوط به تاثيرات فرهنگي صدا و سيما به نحوه پوشش در كشور فراهم آورد و برخي آسيبها را گوشزد كند.
فضاي رسانهاي خاصيتي مجازي دارد و هر نوع توليد فرهنگي در آن به ميزان زيادي عاريتگيري از فضاي واقعي محسوب ميشود. اين عاريت گيري خصوصا در رسانههايي كه رسالت خود را در همگرايي با فرهنگ جامعه خويش تعريف كردهاند، نمود و حضور بيشتر دارد. بنابراين مواجهه فضاي واقعي فرهنگ و فضاي مجازي در چارچوب نوعي ارتباط ميان فرهنگي صورت ميگيرد. منتها ارتباط مذكور اين بار نه بين دو فضاي واقعي فرهنگي بلكه ميان يك فضاي واقعي و يك فضاي مجازي اتفاق ميافتد. در هر حال از نظر ماهيت ارتباطات ميان فرهنگي تفاوت چنداني وجود ندارد و تمام قوانين و ضوابط استخدام عناصر يك فرهنگ در فرهنگ ديگر در مورد اخير نيز بايد لحاظ گردد. همانگونه كه در مراودات بين فرهنگي در فضاي واقعي ضوابط و چارچوبهاي خاصي وجود دارد و راههاي مطلوب و نامطلوب فرهنگپذيري متمايز شده است، نحوه رويارويي فضاي مجازي و حقيقي نيز از همين سرشت تبعيت ميكند.بخوانيد بايد بكند.
يكي از مهمترين مسائل در تبادل بين فرهنگي كه همواره مورد توجه انديشمندان خصوصا متفكرين انتقادي در حوزه مطالعات فرهنگي بوده است، دقت در رابطه بين عناصر مادي و عناصر معنوي فرهنگ است. انديشههاي انتقادي در اينباره از تمركز بر رابطه تكنولوژي - ابزارهاي مادي - و پيامدهاي فرهنگي - اجتماعي خاص آن نضج گرفت و بدين جا رسيد كه تكنولوژي - در اين جا تكنولوژيهاي ارتباطي - چنان كه تاكنون پنداشته ميشد خنثي نيست و به همراه خود هنجارها و ارزشهايي را حمل ميكنند.
هر تكنولوژي و وسيله مادي در بستر نوعي فرهنگ غير مادي شكل گرفته است و در جهت خاصي عمل ميكند. اگر چه در كوتاه مدت برخي كارآمديها و سهل سازيها تكنولوژيك نظرها را به سوي خود جلب ميكند ولي مطالعات بلندمدت و حتي ميانمدت نشان ميدهد كه تاثيرات فرهنگي آن بسيار موثر است و در صورتي كه بستر نظري و تئوريك يك ابزار مادي ناپسند و غير اصيل باشد ميتواند موجب پيامدهاي مخرب رواني - هنجاري - فرهنگي گردد.
مطالعات و تحقيقات صاحبنظران اگر چه عمدتا بر كاركردهاي منفي تكنولوژي تاكيد ميكرد ولي قدم بلندي در رسيدن به اين نكته بود كه هر عنصر مادي فرهنگ داراي وجوه غير مادي بسياري است و نميتوان بدون آن جنبههاي اين واقعيت مادي را دريافت و بر كاركردهايشان تكيه داشت. فهم حقيقي نقش يك وسيله مادي به درك عميقي از وجود غير مادي و فرهنگي آن وابسته است.
صاحبنظران، رابطه بين عناصر مادي و معنوي يك فرهنگ را عمدتا در يك بستر انتقادي پي گرفتهاند اما استبعادي وجود ندارد كه ضابطه مذكور را در رويكردهاي غير انتقادي نيز ملاحظه كرد. به عبارت ديگر هدف منتقدان از اشاعه اين ادعا - رابطه بين عناصر مادي و معنوي فرهنگ - هشدار به مصرف كنندگان رسانهها و سياستگذاران بومي كشورهاي عمدتا مصرف كننده جهت آگاهي از آسيبهاي قطعي از ابزارهاي جديد در تكنولوژي ارتباطي است در حالي كه ميتوان همين ملاحظه را در خصوص اخذ كامل و همه جانبه و مشتاقانه عناصر مادي و معنوي يك پديده فرهنگي از يك بستر فرهنگي مثبت نيز دنبال نمود. يعني نميتوان با در اختيار گرفتن وجود مادي يك پديده اصيل فرهنگي چنين فرض كرد كه وجوه معنوي آن نيز قطعا اخذ شده است. هر نوع عاريت گيري مادي اگر بدون ملاحظه جنبههاي معنوي صورت پذيرد يك عمل ناقص و احتمالا داراي آسيبهاي فرهنگي است؛ اتفاقي كه به نظر ميرسد در حوزه پوشش چادر در تلويزيون ايران افتاده است و تكرار ميشود.
چنان چه قبلا آمد فضاي توليد و پخش رسانهاي، يك فضاي فرهنگي مجازي است و جداي از عرصه واقعي فرهنگ است پس هر گونه تقليد، اخذ، انعكاس و استفاده از پديدههاي خارجي در برنامه سازي بايد از قانونمنديهايي كه در عرصه واقعي تبادل فرهنگي وجود دارد تبعيت كند. همانطور كه تبادل فرهنگي بين دو جامعه اگر فقط در وجه مادي آن باشد كاملا ناقص است و نميتواند انتظارات را برآورده كند؛ اين نقص در يك تبادل، بين فضاي واقعي و مجازي هم ميتواند رخ دهد.
البته بين عاريت گيري يك فضاي واقعي از فضاي واقعي ديگر و عاريت گيري يك فضاي مجازي از يك فضاي واقعي، تفاوتهاي هم وجود دارد. در تبادلات بين دو عرصه واقعي فرهنگي حضور يك ابزار مادي، قطعا به همراه فرهنگ و لوازم معنوي آن خواهد بود و اين واقعيت به عاريت گرفته شده آثار خود را به همراه خواهد داشت. چه اين ابزار آثار مثبت به بار بياورد و چه آثار منفي ولي اين تلازم در عاريتگيري فضاي مجازي از فضاي واقعي لزوما و يا حداقل به غلظت سابق وجود ندارد. به عبارت ديگر در فرآيند وامگيري رسانهاي از عرصه واقعي فرهنگ ميتوان به ابزار يا ماديت عاريت گرفته شده امكان بروز و ظهور صوتي، تصويري يا حركتي داد ولي معنا و آثار فرهنگي را تا حد زيادي از آن سلب نمود. اين اتفاق عجيب كه به ندرت در تبادل واقعي فرهنگي قابليت تحقق دارد، در يك رابطه واقعي - مجازي به وفور قابل مشاهده است و يكي از نمونههاي برجسته آن در تلويزيون، خانمهاي چادري بيشتر سريالهاي تلويزيوني و مجريهاي چادري برنامههاي اجتماعي يا خبري هستند.
در اين برنامهها اخذ وجود مادي چادر بدون امعان نظر و عملياتي كردن هنري - رسانهاي وجوه معنوي آن صورت ميگيرد. به عبارت ديگر در حالي كه اين شخصيتها از يك نظر چادري محسوب ميشوند از نظر ديگر كاملا غير چادري هستند، چرا كه تقريبا به اتفاق عناصر معنوي چادر در منش، رفتار، گفتار، ارتباطات غير كلامي و ساير باورها و ارزشهاي ايشان به چشم نميخورد.
براي توضيح بيشتر به برخي ويژگيهاي ذاتي اين نوع پوشش كه موجب تمايز آن با ساير پوششهاست اشاره ميشود و سپس نحوه نمايش تلويزيوني و فرآيند تصويري كردن آن در بخشهاي زيادي از سيما به نقد كشيده خواهد شد:
1- مهمترين اقتضاء كاركردي چادر دافعه آن در ارتباطات اجتماعي، خصوصا در روابط ميان فردي و گروهي خارج از چارچوب خانواده و روابط زنانه است. دافعه مذكور، لازمه حداكثريترين حجاب حال حاضر دنياست. به عبارت ديگر اگر نهايت پوشش را براي زنان در نظر بگيريم نميتواند از چادر فراتر رود. اين درجه حداكثري با چاشني سنگينترين رنگ (مشكي) نتيجهاي جز دفع نخواهد داشت. اصولا يك خانم نميتواند براي هيچ چيز جز ايجاد مانع فرهنگي در روابط با ديگراني كه علاقه و انگيزهاي براي رابطه با آنها ندارد، محدوديتهاي اين چنيني را برگزيند.
چادر يك نه بزرگ به همه نامحرمان است و اصل اول در آن طرد همه است مگر اين كه صاحب اين پوشش اجازه مراوده را به ديگران بدهد. بدين ترتيب عقلا نميتوان پذيرفت كه خانمي چادر به سر كند ولي در عين حال رفتارهاي باز، مراودات مستمر و طولاني مدت و ارتباطات سهل الوصول با نامحرم داشته باشد. منظور اين نيست كه همه اين نوع تعاملات شرعا حرام است. البته قطعا شرعا پسنديده نيست. بلكه سخن اين است كه عقلا و عرفا كسي كه چنين سبكي از زندگي آزادتري را انتخاب ميكند چادر را به عنوان حجاب برنخواهد گزيد. حال چگونه است كه مجريان چادر به سر يا بازيگران نقشهاي چادر محور در عين پوشيدن سختترين حجاب از نرمترين روابط با نامحرمان برخوردارند؟! گپ زدن مجريان چادري با ميهمان مرد برنامهها و همكاران تلويزيوني، هم صحبت شدنهاي طولاني بازيگران چادر به سر با مردان نامحرم در نقشهاي مقابل و يكي به دو كردنها، شوخيها و زدن حرفهاي شبه عاشقانه و حتي عاشقانه و عاطفي هم از مصاديق چنين پديده عجيبي است.
جالب اينكه شايد تا ده سال پيش اين تيپ شخصيتهاي چادري را فقط مي شد در تلويزيون و يا سينما پيدا كرد ولي به نظر ميرسد ترويج اين الگوهاي رفتاري و شخصيتي به اشاعه آن در فضاي واقعي فرهنگي كشور نيز منجر شده است. معلوم نيست خانمي كه در ارتباطات كلامي و غير كلامي خود به حداقل هنجارها قناعت ميكند چگونه است كه در گزينش نحوه پوشش حجاب حداكثري را بر ميگزينند؟ به نظر نويسنده، تيپهاي صدا و سيما در جمع كردن ظاهري اين دو رويكرد متضاد و عادي جلوه دادن چنين تناقض آشكاري بسيار موثر و البته موفق بودهاند!
2- چادر يك حجاب دشوار نيز هست. يعني علاوه بر محدوديتهاي فرهنگي، محدوديتهاي فيزيكي و بدني را نيز در بردارد. در اين صورت طبيعي است كه بسياري از تحركات، براي فرد مشكل است. بيان اين سخن به معناي ناممكن بودن تحركات اجتماعي - جسماني يا قبيح بودن حتمي آن نيست بلكه منظور اين است كه در شرايط عادي همراه كردن چادر و بسياري از اعمال و رفتارها بسيار سخت و سنگين است. بنابراين صاحب حجاب ترجيح خواهد داد كه بخش عمده اي از تحركات اين چنيني را حذف كند يا به حداقل برساند.
معمولا خانم چادري را نميبينيد كه بيش از توان خود در جا به جا كردن كالا خريد كرده باشد يا تندتر از حد معمول در خيابان راه برود يا جا به جاييهاي پي در پي داشته باشد؛ چرا؟ چون اين نوع حجاب و منش چنين اقتضايي را ندارد و به احتمال زياد در صورت رعايت نكردن اين قواعد فرد نخواهد توانست چادر را آن طور كه بايد و شايد به سر كند و آداب و رسوم آن را به جاي آورد. اين در حالي است كه در بسياري از سريالهاي تلويزيوني خانمهاي چادري وارد تعقيب و گريزهاي آن چناني ميشوند و در خطر كردن و مبارزه جويي با افراد مختلف حركت هاي سريع بدني، به عهده گرفتن كارهاي مردانه و داراي موونه زياد جسماني مشاهده ميشوند.
3- در ذهنيت تاريخي - فرهنگي ايرانيان، شخصيت زن چادري با نقشهاي اجتماعي خاصي گره خورده است و مردم انتظار نقشهاي كاملا مشخصي را از چنين شخصيتي دارند. مخاطبان انتظار ندارند، مثلا يك زن چادري را در نقش پليس يا همكار پليس ببينيد. در نگاه اول پذيرش چنين نقشي از يك زن معمولي چه رسد به خانمي چادري بسيار دشوار است. در حالي كه همراه كردن عناصر مادي و معنوي چادر در شرايط معمول نقشهاي اجتماعي تلويزيون دچار اشكالات بنيادين است. وارد كردن يك متغير جديد و البته غريب به نام تغيير نقش، مساله را بسيار پيچيدهتر ميكند. در اين شرايط مثلا در مواجهه با يك سرهنگ پليس زن چادري، شايد مخاطب هيچ گاه احساس نكند با يك خانم چادي طرف است. اين تلقي بيننده ميتواند معناي چادر را در ذهن او دگرگون كند و بعد كالا به آن ببخشد و در نهايت اين انگاره جديد مادي به ديگر حوزه هاي زندگي اجتماعي زنان چادري در نقشهاي مختلف تسري يابد. در اين صورت ملاك چادري بودن فقط به سركردن يك چادر مشكي خواهد بود، بدون رعايت حداقل هنجارها و آداب سنتي مراوده كه يك زن چادري در فضاي واقعي فرهنگ بيش از ديگر زنان خود را ملزم به حفظ آنها ميداند.
ورود تلويزيون به چنين عرصههاي پيچيدهاي بدون مديريتهاي علمي - فرهنگي صحيح، حتي اگر آسيبي هم در برنداشته باشد، قطعا حاوي مزيتي نخواهد بود. البته به غير از يك عده مخاطب حيران و انگشت به دهان كه پس از پايان يافتن سريال پليسي، درباره عجايب يك درجه دار زن پليس چادري كه اولين و آخرين نمونه اش را در تلويزيون ديدهاند به گفت و گو نشسته اند!
شكي نيست براي حركت به سمت تعاملات كارآمدتر و حتي شرعي تر پليس با مردم، خصوصا بانوان، احتياج به پليس زن داريم، چنان چه امروز، در طرح امنيت اجتماعي نيروي انتظامي اين بخش از بدنه پليس نقش بسيار موثري دارند، ولي آن چه از تلويزيون پخش شده است، نمايش دهنده اين رده از نيروهاي انتظامي نيست بلكه زناني را نمايش ميدهد كه در نقش روساي كلانتريهاي كلان شهرها ظاهر ميشوند!
از طرفي استفاده زنان از پوشش چادر در شرايط و حالات اجتماعي گوناگون با يكديگر متفاوت است. همين طور زنان در حضور يكديگر آن گونه چادر به سر نميكنند كه در ميان مردان ولو مردان فاميل و آشنايان. شما در سريالهاي تلويزيوني به صورت صريح چنين تفاوتهاي را نميتوانيد ملاحظه كنيد.
چادر در اين سريالها به صورت يك عامل لابشرط و يكسان در تمام صحنهها و حالات به كار ميرود. شخصيت داستان در ميان دوستان دانشگاهي آن گونه چادر به سر دارد كه در هنگام عبور از كوچه و خيابان يا در ميان جمع فاميل و ... چنين انگاره جامد و بي خاصيتي از حجاب و القاء آن به مرور ميتواند كاركردهاي تمايز بخش و هويت آفرين چادر را در نزد مخاطبان به طور كاملا نامحسوس كم رنگ كند.
5- يكي از چالشهاي به تصوير در آوردن چادر در سريالهاي تلويزيوني يك پارچه نبودن حضور اين حجاب در گستره نقش يك شخصيت است. حضور يك زن را در هر سريال به نسبت هاي مختلف ميتوان با چادر مشاهده كرد. هنگامي كه در يك صحنه يا قسمت از سريال، خانم چادري بدون چادر ملاحظه شد، خاصيت حجاب او در بخشهاي بعدي سريال از بين ميرود. در حقيقت همه ارزش اجتماعي يك زن چادري به در پرده ماندن و ديده نشدن او توسط نامحرمان است و گرنه اگر هر دو حالت يك خانم با چادر يا بدون چادر ملاحظه شود، ديگر فلسفه وجود اين حجاب از بين ميرود.
اين آسيب با حضور كاملا متضاد شخصيتهاي چادري يك سريال در نقش شخصيتها نه تنها غير چادري بلكه با منش، رفتارها، گفتارها و حجاب نه چندان استاندارد و مطلوب در سريال ديگر به اوج خود ميرسد. مشاهدات نويسنده نشان مي دهد كه مواجهه مخاطبان با بازيگران زن در يك سريال جديد، بدون پوشش چادر يا با لباسها و حجابي بسيار با فاصله نسبت به چادر در حالي كه در سريال قبلي كاملا محجبه به ايفاي نقش پرداخته بودند، حيرت ايشان را به همراه دارد. البته در سالهاي اخير به واسطه تكرار اين پديده ناخوشايند به تدريج از ميزان حيرت آن كم شده و بيننده به اين پديده عادت كرده است كه البته به شدت جاي نگراني دارد.
6- در سريالهاي تلويزيوني نوعي اصرار نامحسوس بر عدم ايجاد محدوديت از سوي چادر براي زنان وجود دارد. گفتمان معنايي حاكم بر برخي از اين سريالها چنان است كه گويي چادر در عين مصونيت بخشي و به وجود آوردن عزت، احترام و شان براي زنان و دختران، دشواري يا محدوديت چنداني را نيز براي آنها به وجود نميآورد. در اين سريالها تقريبا نميتوان تمايزي بين زنان و دختران چادري و غير از آنها از حيث رفتار، گفتار و منش پيدا كرد. هر دو از زندگي و باورهاي تقريبا يكساني برخوردارند، منتها يكي چادري است و ديگري غير چادري؛
نبايد با هدف تغيير نگرش مخاطبان نسبت به دست و پا گير نبودن حجاب چادر در مراوادت و فعاليتهاي اجتماعي كار را به آنجا كشانيد كه كاركرد چادر در سطح يك شنل تنزل يابد. شنلي كه هر كسي ميتواند به سر بگيرد و هيچ نوع الزام فرهنگي و ارزشي به همراه ندارد!
به نظر نويسنده، صدا و سيما در تغيير نگرش بخشي از دختران ايراني در عبور از چادر به عنوان يك حجاب و رسيدن به چادر به عنوان شنل موثر بوده است. استفاده از چادرهاي بسيار نازك با پارچهاي كاملا براق و بدون رعايت آداب و قواعد به سر كردن چادر از پيامدهاي اين تغيير نگرش است.
7- آسيب وارده آمده به چادر در سريالهاي سيما به مرور در حال توسعه به انگاره روحانيت در تلويزيون نيز هست. در چند سال اخير در سريالهاي تلويزيوني كه اوج آن در سريال "روز رفتن " شبكه تهران بود، لباس روحانيت نيز كاركردي كاملا زيبايي شناختي داشته است و غير از برجسته كردن ظاهري نقش روحاني، موجد و حاصل هيچ كاركرد ديگري نبود.
روحاني مد نظر نه نماز جماعت برقرار ميكرد، نه مساله شرعي پاسخ مي داد، نه آيه يا روايتي از زبان او شنيده ميشد، نه با حوزه علميه ارتباط داشت، نه از عمق اطلاعات و علم اسلامي بهرهاي داشت، نه كارهاي جدي مذهبي مثل موعظه و منبر انجام ميداد و نه ...، بلكه از روحانيت فقط يك لباس زيبا به تن داشت.
مشابه اين اتفاق دقيقا در مساله حجاب و چادر نيز در حال وقوع است. خانمهاي چادري سريالهاي ما بعضا حتي همه ويژگيهاي يك خانم بدحجاب را در مراودات با نامحرمان و بيگانگان دارا هستند. اصلا از گير افتادن در دام تبهكاران نميترسند، بسيار شجاعانه وارد عرصههاي خطر ميشوند، بدون اذن همسر يا پدر خود از خانه خارج ميشوند، يا با فعاليتهاي لازم الاجاره دست ميزنند. با خانواده خود بد اخلاق برخورد ميكنند، از رفتار عبادي مطلوبي برخوردار نيستند ولي چادري هم محسوب ميشوند!
8 - دست آخر اين كه چادر، داراي انگاره و پيشينه جا افتادهاي در فرهنگ ماست. ذهنيت تاريخي و مذهبي ايرانيان از صاحب چادر انتظارات خاصي دارد. اگر آن انتظارات بر آورده نشود در رابطه آنها با صاحب چادر اختلال ايجاد ميشود و پس از مدتي و در صورت ادامه نابهنجاريها، اصل وجود اين نوع از حجاب برتر براي آن فرد زير سوال ميرود. بنابراين او مجبور است يا منش خود را با چادر تطبيق دهد يا چادر را به كناري وانهد. چنان چه بسياري به يكي از اين دو راه حل دست يازيدهاند. اما القاهاي تلويزيون در بسياري از سريالها و برخي برنامههاي اجتماعي - خبري داراي مجري زن، چنان است كه گويي ميتوان راه سومي را هم اختراع كرد و آن حفظ وجه مادي چادر البته منظور پارچه مشكي آن! و در عين حال ملتزم نبودن به وجوه معنوي آن است.
به نظر ميرسد در بخش هايي از بدنه جمعيت دختران ايران، اين آسيب به وجود آمده است كه ميتوان آن را ناشي از كاركرد آسيب زاي شخصيتهاي چادري سريالهاي تلويزيوني دانست. چادر فقط يك ابراز مادي نيست، بلكه مجموعه اي از ماديت و معنويت است. مادي پنداشتن صرف چادر، جايگاه و ارزش حداكثري ترين حجاب تاريخ بشريت را تا سطح يك شنل - كه در برهنه ترين فرهنگها هم مورد استقبال است - تنزل خواهد داد.
..............................................................................................
منبع:ماهنامه رواق هنر و انديشه ، شماره 62
چادر يكي از گونههاي پوشش خاص شيعيان ايراني است و بيترديد از اجزاء فرهنگي برجسته زندگي مردم اين سرزمين محسوب ميشود. در عين اين كه از منظر نشانه شناختي كاملترين دال مادي به معناي عفاف و حيا در فرهنگ شيعي ماست. از رويكرد كاركردگرايانه نيز وسيلهاي كارآمد در برآوردن نيازهاي مصونيت طلب و باورهاي عفيفانه به شمار ميآيد.
كنش متقابل با آن نه تنها حافظ بلكه موجود بسيار از روحيات معنوي منحصر به فرد و ارتباط كلامي و غير كلامي معصومانه زنان و دختران ايراني است. همچنين در تحليلهاي جامعهشناختي از جامعه ايراني، به عنوان يكي از شاخصهاي توصيف و تبيين ساختار اجتماعي - رفتاري خانوادههاي ايراني به كار ميرود مانند خانواده چادري و خانواده غير چادري؛
اتقان معنايي اين پديده فرهنگي قابليت آن را در پيام آفريني و پيام رساني مذهبي بسيار بالا برده است. اين ظرفيت عظيم مورد توجه برنامه سازان و سياستگذاران صدا و سيما نيز بوده و موجب شده است در بسياري از توليدات تلويزيون چادر به يكي از اصليترين و محوريترين نشانهها و نقشها تبديل شود.
اما در اين ميان دو كانون اصلي، تجلي گاه حضور چنين پوششي است:
1- مجريان زن تلويزيون؛
2- يكي از نقشهاي اصلي زن در بيشتر سريالهاي تلويزيوني.
2- يكي از نقشهاي اصلي زن در بيشتر سريالهاي تلويزيوني.
شايد اين دو جايگاه را بتوان بطور كلي كانونيترين تجليگاه حضور زن در تلويزيون جمهوري اسلامي ايران نيز قلمداد كرد كه آسيبشناسي آن بسياري از دغدغههاي مربوط به انگاره زنان را در تلويزيون ايران در برخواهد گرفت. علاوه بر اين كه به بهسازي وضعيت و نحوه به تصوير در آوردن چادر در صدا و سيما كمك خواهد كرد.
مقاله پيش رو با تمركز انتقادي بر يكي از مهمترين پوششهاي زنان در تجلي گاه اصلي ايشان در تلويزيون جمهوري اسلامي ايران قصد دارد زمينه مناسبتري را براي مباحثات مربوط به تاثيرات فرهنگي صدا و سيما به نحوه پوشش در كشور فراهم آورد و برخي آسيبها را گوشزد كند.
فضاي رسانهاي خاصيتي مجازي دارد و هر نوع توليد فرهنگي در آن به ميزان زيادي عاريتگيري از فضاي واقعي محسوب ميشود. اين عاريت گيري خصوصا در رسانههايي كه رسالت خود را در همگرايي با فرهنگ جامعه خويش تعريف كردهاند، نمود و حضور بيشتر دارد. بنابراين مواجهه فضاي واقعي فرهنگ و فضاي مجازي در چارچوب نوعي ارتباط ميان فرهنگي صورت ميگيرد. منتها ارتباط مذكور اين بار نه بين دو فضاي واقعي فرهنگي بلكه ميان يك فضاي واقعي و يك فضاي مجازي اتفاق ميافتد. در هر حال از نظر ماهيت ارتباطات ميان فرهنگي تفاوت چنداني وجود ندارد و تمام قوانين و ضوابط استخدام عناصر يك فرهنگ در فرهنگ ديگر در مورد اخير نيز بايد لحاظ گردد. همانگونه كه در مراودات بين فرهنگي در فضاي واقعي ضوابط و چارچوبهاي خاصي وجود دارد و راههاي مطلوب و نامطلوب فرهنگپذيري متمايز شده است، نحوه رويارويي فضاي مجازي و حقيقي نيز از همين سرشت تبعيت ميكند.بخوانيد بايد بكند.
يكي از مهمترين مسائل در تبادل بين فرهنگي كه همواره مورد توجه انديشمندان خصوصا متفكرين انتقادي در حوزه مطالعات فرهنگي بوده است، دقت در رابطه بين عناصر مادي و عناصر معنوي فرهنگ است. انديشههاي انتقادي در اينباره از تمركز بر رابطه تكنولوژي - ابزارهاي مادي - و پيامدهاي فرهنگي - اجتماعي خاص آن نضج گرفت و بدين جا رسيد كه تكنولوژي - در اين جا تكنولوژيهاي ارتباطي - چنان كه تاكنون پنداشته ميشد خنثي نيست و به همراه خود هنجارها و ارزشهايي را حمل ميكنند.
هر تكنولوژي و وسيله مادي در بستر نوعي فرهنگ غير مادي شكل گرفته است و در جهت خاصي عمل ميكند. اگر چه در كوتاه مدت برخي كارآمديها و سهل سازيها تكنولوژيك نظرها را به سوي خود جلب ميكند ولي مطالعات بلندمدت و حتي ميانمدت نشان ميدهد كه تاثيرات فرهنگي آن بسيار موثر است و در صورتي كه بستر نظري و تئوريك يك ابزار مادي ناپسند و غير اصيل باشد ميتواند موجب پيامدهاي مخرب رواني - هنجاري - فرهنگي گردد.
مطالعات و تحقيقات صاحبنظران اگر چه عمدتا بر كاركردهاي منفي تكنولوژي تاكيد ميكرد ولي قدم بلندي در رسيدن به اين نكته بود كه هر عنصر مادي فرهنگ داراي وجوه غير مادي بسياري است و نميتوان بدون آن جنبههاي اين واقعيت مادي را دريافت و بر كاركردهايشان تكيه داشت. فهم حقيقي نقش يك وسيله مادي به درك عميقي از وجود غير مادي و فرهنگي آن وابسته است.
صاحبنظران، رابطه بين عناصر مادي و معنوي يك فرهنگ را عمدتا در يك بستر انتقادي پي گرفتهاند اما استبعادي وجود ندارد كه ضابطه مذكور را در رويكردهاي غير انتقادي نيز ملاحظه كرد. به عبارت ديگر هدف منتقدان از اشاعه اين ادعا - رابطه بين عناصر مادي و معنوي فرهنگ - هشدار به مصرف كنندگان رسانهها و سياستگذاران بومي كشورهاي عمدتا مصرف كننده جهت آگاهي از آسيبهاي قطعي از ابزارهاي جديد در تكنولوژي ارتباطي است در حالي كه ميتوان همين ملاحظه را در خصوص اخذ كامل و همه جانبه و مشتاقانه عناصر مادي و معنوي يك پديده فرهنگي از يك بستر فرهنگي مثبت نيز دنبال نمود. يعني نميتوان با در اختيار گرفتن وجود مادي يك پديده اصيل فرهنگي چنين فرض كرد كه وجوه معنوي آن نيز قطعا اخذ شده است. هر نوع عاريت گيري مادي اگر بدون ملاحظه جنبههاي معنوي صورت پذيرد يك عمل ناقص و احتمالا داراي آسيبهاي فرهنگي است؛ اتفاقي كه به نظر ميرسد در حوزه پوشش چادر در تلويزيون ايران افتاده است و تكرار ميشود.
چنان چه قبلا آمد فضاي توليد و پخش رسانهاي، يك فضاي فرهنگي مجازي است و جداي از عرصه واقعي فرهنگ است پس هر گونه تقليد، اخذ، انعكاس و استفاده از پديدههاي خارجي در برنامه سازي بايد از قانونمنديهايي كه در عرصه واقعي تبادل فرهنگي وجود دارد تبعيت كند. همانطور كه تبادل فرهنگي بين دو جامعه اگر فقط در وجه مادي آن باشد كاملا ناقص است و نميتواند انتظارات را برآورده كند؛ اين نقص در يك تبادل، بين فضاي واقعي و مجازي هم ميتواند رخ دهد.
البته بين عاريت گيري يك فضاي واقعي از فضاي واقعي ديگر و عاريت گيري يك فضاي مجازي از يك فضاي واقعي، تفاوتهاي هم وجود دارد. در تبادلات بين دو عرصه واقعي فرهنگي حضور يك ابزار مادي، قطعا به همراه فرهنگ و لوازم معنوي آن خواهد بود و اين واقعيت به عاريت گرفته شده آثار خود را به همراه خواهد داشت. چه اين ابزار آثار مثبت به بار بياورد و چه آثار منفي ولي اين تلازم در عاريتگيري فضاي مجازي از فضاي واقعي لزوما و يا حداقل به غلظت سابق وجود ندارد. به عبارت ديگر در فرآيند وامگيري رسانهاي از عرصه واقعي فرهنگ ميتوان به ابزار يا ماديت عاريت گرفته شده امكان بروز و ظهور صوتي، تصويري يا حركتي داد ولي معنا و آثار فرهنگي را تا حد زيادي از آن سلب نمود. اين اتفاق عجيب كه به ندرت در تبادل واقعي فرهنگي قابليت تحقق دارد، در يك رابطه واقعي - مجازي به وفور قابل مشاهده است و يكي از نمونههاي برجسته آن در تلويزيون، خانمهاي چادري بيشتر سريالهاي تلويزيوني و مجريهاي چادري برنامههاي اجتماعي يا خبري هستند.
در اين برنامهها اخذ وجود مادي چادر بدون امعان نظر و عملياتي كردن هنري - رسانهاي وجوه معنوي آن صورت ميگيرد. به عبارت ديگر در حالي كه اين شخصيتها از يك نظر چادري محسوب ميشوند از نظر ديگر كاملا غير چادري هستند، چرا كه تقريبا به اتفاق عناصر معنوي چادر در منش، رفتار، گفتار، ارتباطات غير كلامي و ساير باورها و ارزشهاي ايشان به چشم نميخورد.
براي توضيح بيشتر به برخي ويژگيهاي ذاتي اين نوع پوشش كه موجب تمايز آن با ساير پوششهاست اشاره ميشود و سپس نحوه نمايش تلويزيوني و فرآيند تصويري كردن آن در بخشهاي زيادي از سيما به نقد كشيده خواهد شد:
1- مهمترين اقتضاء كاركردي چادر دافعه آن در ارتباطات اجتماعي، خصوصا در روابط ميان فردي و گروهي خارج از چارچوب خانواده و روابط زنانه است. دافعه مذكور، لازمه حداكثريترين حجاب حال حاضر دنياست. به عبارت ديگر اگر نهايت پوشش را براي زنان در نظر بگيريم نميتواند از چادر فراتر رود. اين درجه حداكثري با چاشني سنگينترين رنگ (مشكي) نتيجهاي جز دفع نخواهد داشت. اصولا يك خانم نميتواند براي هيچ چيز جز ايجاد مانع فرهنگي در روابط با ديگراني كه علاقه و انگيزهاي براي رابطه با آنها ندارد، محدوديتهاي اين چنيني را برگزيند.
چادر يك نه بزرگ به همه نامحرمان است و اصل اول در آن طرد همه است مگر اين كه صاحب اين پوشش اجازه مراوده را به ديگران بدهد. بدين ترتيب عقلا نميتوان پذيرفت كه خانمي چادر به سر كند ولي در عين حال رفتارهاي باز، مراودات مستمر و طولاني مدت و ارتباطات سهل الوصول با نامحرم داشته باشد. منظور اين نيست كه همه اين نوع تعاملات شرعا حرام است. البته قطعا شرعا پسنديده نيست. بلكه سخن اين است كه عقلا و عرفا كسي كه چنين سبكي از زندگي آزادتري را انتخاب ميكند چادر را به عنوان حجاب برنخواهد گزيد. حال چگونه است كه مجريان چادر به سر يا بازيگران نقشهاي چادر محور در عين پوشيدن سختترين حجاب از نرمترين روابط با نامحرمان برخوردارند؟! گپ زدن مجريان چادري با ميهمان مرد برنامهها و همكاران تلويزيوني، هم صحبت شدنهاي طولاني بازيگران چادر به سر با مردان نامحرم در نقشهاي مقابل و يكي به دو كردنها، شوخيها و زدن حرفهاي شبه عاشقانه و حتي عاشقانه و عاطفي هم از مصاديق چنين پديده عجيبي است.
جالب اينكه شايد تا ده سال پيش اين تيپ شخصيتهاي چادري را فقط مي شد در تلويزيون و يا سينما پيدا كرد ولي به نظر ميرسد ترويج اين الگوهاي رفتاري و شخصيتي به اشاعه آن در فضاي واقعي فرهنگي كشور نيز منجر شده است. معلوم نيست خانمي كه در ارتباطات كلامي و غير كلامي خود به حداقل هنجارها قناعت ميكند چگونه است كه در گزينش نحوه پوشش حجاب حداكثري را بر ميگزينند؟ به نظر نويسنده، تيپهاي صدا و سيما در جمع كردن ظاهري اين دو رويكرد متضاد و عادي جلوه دادن چنين تناقض آشكاري بسيار موثر و البته موفق بودهاند!
2- چادر يك حجاب دشوار نيز هست. يعني علاوه بر محدوديتهاي فرهنگي، محدوديتهاي فيزيكي و بدني را نيز در بردارد. در اين صورت طبيعي است كه بسياري از تحركات، براي فرد مشكل است. بيان اين سخن به معناي ناممكن بودن تحركات اجتماعي - جسماني يا قبيح بودن حتمي آن نيست بلكه منظور اين است كه در شرايط عادي همراه كردن چادر و بسياري از اعمال و رفتارها بسيار سخت و سنگين است. بنابراين صاحب حجاب ترجيح خواهد داد كه بخش عمده اي از تحركات اين چنيني را حذف كند يا به حداقل برساند.
معمولا خانم چادري را نميبينيد كه بيش از توان خود در جا به جا كردن كالا خريد كرده باشد يا تندتر از حد معمول در خيابان راه برود يا جا به جاييهاي پي در پي داشته باشد؛ چرا؟ چون اين نوع حجاب و منش چنين اقتضايي را ندارد و به احتمال زياد در صورت رعايت نكردن اين قواعد فرد نخواهد توانست چادر را آن طور كه بايد و شايد به سر كند و آداب و رسوم آن را به جاي آورد. اين در حالي است كه در بسياري از سريالهاي تلويزيوني خانمهاي چادري وارد تعقيب و گريزهاي آن چناني ميشوند و در خطر كردن و مبارزه جويي با افراد مختلف حركت هاي سريع بدني، به عهده گرفتن كارهاي مردانه و داراي موونه زياد جسماني مشاهده ميشوند.
3- در ذهنيت تاريخي - فرهنگي ايرانيان، شخصيت زن چادري با نقشهاي اجتماعي خاصي گره خورده است و مردم انتظار نقشهاي كاملا مشخصي را از چنين شخصيتي دارند. مخاطبان انتظار ندارند، مثلا يك زن چادري را در نقش پليس يا همكار پليس ببينيد. در نگاه اول پذيرش چنين نقشي از يك زن معمولي چه رسد به خانمي چادري بسيار دشوار است. در حالي كه همراه كردن عناصر مادي و معنوي چادر در شرايط معمول نقشهاي اجتماعي تلويزيون دچار اشكالات بنيادين است. وارد كردن يك متغير جديد و البته غريب به نام تغيير نقش، مساله را بسيار پيچيدهتر ميكند. در اين شرايط مثلا در مواجهه با يك سرهنگ پليس زن چادري، شايد مخاطب هيچ گاه احساس نكند با يك خانم چادي طرف است. اين تلقي بيننده ميتواند معناي چادر را در ذهن او دگرگون كند و بعد كالا به آن ببخشد و در نهايت اين انگاره جديد مادي به ديگر حوزه هاي زندگي اجتماعي زنان چادري در نقشهاي مختلف تسري يابد. در اين صورت ملاك چادري بودن فقط به سركردن يك چادر مشكي خواهد بود، بدون رعايت حداقل هنجارها و آداب سنتي مراوده كه يك زن چادري در فضاي واقعي فرهنگ بيش از ديگر زنان خود را ملزم به حفظ آنها ميداند.
ورود تلويزيون به چنين عرصههاي پيچيدهاي بدون مديريتهاي علمي - فرهنگي صحيح، حتي اگر آسيبي هم در برنداشته باشد، قطعا حاوي مزيتي نخواهد بود. البته به غير از يك عده مخاطب حيران و انگشت به دهان كه پس از پايان يافتن سريال پليسي، درباره عجايب يك درجه دار زن پليس چادري كه اولين و آخرين نمونه اش را در تلويزيون ديدهاند به گفت و گو نشسته اند!
شكي نيست براي حركت به سمت تعاملات كارآمدتر و حتي شرعي تر پليس با مردم، خصوصا بانوان، احتياج به پليس زن داريم، چنان چه امروز، در طرح امنيت اجتماعي نيروي انتظامي اين بخش از بدنه پليس نقش بسيار موثري دارند، ولي آن چه از تلويزيون پخش شده است، نمايش دهنده اين رده از نيروهاي انتظامي نيست بلكه زناني را نمايش ميدهد كه در نقش روساي كلانتريهاي كلان شهرها ظاهر ميشوند!
از طرفي استفاده زنان از پوشش چادر در شرايط و حالات اجتماعي گوناگون با يكديگر متفاوت است. همين طور زنان در حضور يكديگر آن گونه چادر به سر نميكنند كه در ميان مردان ولو مردان فاميل و آشنايان. شما در سريالهاي تلويزيوني به صورت صريح چنين تفاوتهاي را نميتوانيد ملاحظه كنيد.
چادر در اين سريالها به صورت يك عامل لابشرط و يكسان در تمام صحنهها و حالات به كار ميرود. شخصيت داستان در ميان دوستان دانشگاهي آن گونه چادر به سر دارد كه در هنگام عبور از كوچه و خيابان يا در ميان جمع فاميل و ... چنين انگاره جامد و بي خاصيتي از حجاب و القاء آن به مرور ميتواند كاركردهاي تمايز بخش و هويت آفرين چادر را در نزد مخاطبان به طور كاملا نامحسوس كم رنگ كند.
5- يكي از چالشهاي به تصوير در آوردن چادر در سريالهاي تلويزيوني يك پارچه نبودن حضور اين حجاب در گستره نقش يك شخصيت است. حضور يك زن را در هر سريال به نسبت هاي مختلف ميتوان با چادر مشاهده كرد. هنگامي كه در يك صحنه يا قسمت از سريال، خانم چادري بدون چادر ملاحظه شد، خاصيت حجاب او در بخشهاي بعدي سريال از بين ميرود. در حقيقت همه ارزش اجتماعي يك زن چادري به در پرده ماندن و ديده نشدن او توسط نامحرمان است و گرنه اگر هر دو حالت يك خانم با چادر يا بدون چادر ملاحظه شود، ديگر فلسفه وجود اين حجاب از بين ميرود.
اين آسيب با حضور كاملا متضاد شخصيتهاي چادري يك سريال در نقش شخصيتها نه تنها غير چادري بلكه با منش، رفتارها، گفتارها و حجاب نه چندان استاندارد و مطلوب در سريال ديگر به اوج خود ميرسد. مشاهدات نويسنده نشان مي دهد كه مواجهه مخاطبان با بازيگران زن در يك سريال جديد، بدون پوشش چادر يا با لباسها و حجابي بسيار با فاصله نسبت به چادر در حالي كه در سريال قبلي كاملا محجبه به ايفاي نقش پرداخته بودند، حيرت ايشان را به همراه دارد. البته در سالهاي اخير به واسطه تكرار اين پديده ناخوشايند به تدريج از ميزان حيرت آن كم شده و بيننده به اين پديده عادت كرده است كه البته به شدت جاي نگراني دارد.
6- در سريالهاي تلويزيوني نوعي اصرار نامحسوس بر عدم ايجاد محدوديت از سوي چادر براي زنان وجود دارد. گفتمان معنايي حاكم بر برخي از اين سريالها چنان است كه گويي چادر در عين مصونيت بخشي و به وجود آوردن عزت، احترام و شان براي زنان و دختران، دشواري يا محدوديت چنداني را نيز براي آنها به وجود نميآورد. در اين سريالها تقريبا نميتوان تمايزي بين زنان و دختران چادري و غير از آنها از حيث رفتار، گفتار و منش پيدا كرد. هر دو از زندگي و باورهاي تقريبا يكساني برخوردارند، منتها يكي چادري است و ديگري غير چادري؛
نبايد با هدف تغيير نگرش مخاطبان نسبت به دست و پا گير نبودن حجاب چادر در مراوادت و فعاليتهاي اجتماعي كار را به آنجا كشانيد كه كاركرد چادر در سطح يك شنل تنزل يابد. شنلي كه هر كسي ميتواند به سر بگيرد و هيچ نوع الزام فرهنگي و ارزشي به همراه ندارد!
به نظر نويسنده، صدا و سيما در تغيير نگرش بخشي از دختران ايراني در عبور از چادر به عنوان يك حجاب و رسيدن به چادر به عنوان شنل موثر بوده است. استفاده از چادرهاي بسيار نازك با پارچهاي كاملا براق و بدون رعايت آداب و قواعد به سر كردن چادر از پيامدهاي اين تغيير نگرش است.
7- آسيب وارده آمده به چادر در سريالهاي سيما به مرور در حال توسعه به انگاره روحانيت در تلويزيون نيز هست. در چند سال اخير در سريالهاي تلويزيوني كه اوج آن در سريال "روز رفتن " شبكه تهران بود، لباس روحانيت نيز كاركردي كاملا زيبايي شناختي داشته است و غير از برجسته كردن ظاهري نقش روحاني، موجد و حاصل هيچ كاركرد ديگري نبود.
روحاني مد نظر نه نماز جماعت برقرار ميكرد، نه مساله شرعي پاسخ مي داد، نه آيه يا روايتي از زبان او شنيده ميشد، نه با حوزه علميه ارتباط داشت، نه از عمق اطلاعات و علم اسلامي بهرهاي داشت، نه كارهاي جدي مذهبي مثل موعظه و منبر انجام ميداد و نه ...، بلكه از روحانيت فقط يك لباس زيبا به تن داشت.
مشابه اين اتفاق دقيقا در مساله حجاب و چادر نيز در حال وقوع است. خانمهاي چادري سريالهاي ما بعضا حتي همه ويژگيهاي يك خانم بدحجاب را در مراودات با نامحرمان و بيگانگان دارا هستند. اصلا از گير افتادن در دام تبهكاران نميترسند، بسيار شجاعانه وارد عرصههاي خطر ميشوند، بدون اذن همسر يا پدر خود از خانه خارج ميشوند، يا با فعاليتهاي لازم الاجاره دست ميزنند. با خانواده خود بد اخلاق برخورد ميكنند، از رفتار عبادي مطلوبي برخوردار نيستند ولي چادري هم محسوب ميشوند!
8 - دست آخر اين كه چادر، داراي انگاره و پيشينه جا افتادهاي در فرهنگ ماست. ذهنيت تاريخي و مذهبي ايرانيان از صاحب چادر انتظارات خاصي دارد. اگر آن انتظارات بر آورده نشود در رابطه آنها با صاحب چادر اختلال ايجاد ميشود و پس از مدتي و در صورت ادامه نابهنجاريها، اصل وجود اين نوع از حجاب برتر براي آن فرد زير سوال ميرود. بنابراين او مجبور است يا منش خود را با چادر تطبيق دهد يا چادر را به كناري وانهد. چنان چه بسياري به يكي از اين دو راه حل دست يازيدهاند. اما القاهاي تلويزيون در بسياري از سريالها و برخي برنامههاي اجتماعي - خبري داراي مجري زن، چنان است كه گويي ميتوان راه سومي را هم اختراع كرد و آن حفظ وجه مادي چادر البته منظور پارچه مشكي آن! و در عين حال ملتزم نبودن به وجوه معنوي آن است.
به نظر ميرسد در بخش هايي از بدنه جمعيت دختران ايران، اين آسيب به وجود آمده است كه ميتوان آن را ناشي از كاركرد آسيب زاي شخصيتهاي چادري سريالهاي تلويزيوني دانست. چادر فقط يك ابراز مادي نيست، بلكه مجموعه اي از ماديت و معنويت است. مادي پنداشتن صرف چادر، جايگاه و ارزش حداكثري ترين حجاب تاريخ بشريت را تا سطح يك شنل - كه در برهنه ترين فرهنگها هم مورد استقبال است - تنزل خواهد داد.
..............................................................................................
منبع:ماهنامه رواق هنر و انديشه ، شماره 62