20-05-2012، 6:53
واپسین نگاشته ی پرثوه توهمات شاه اسماعیل بود , پیش از آن هم در آدم خواری در دوران صفویه به او اشاره کرده بودم . با خودم گفتم حالا که شاه اسماعیل را دراز کرده ایم و به کارنامه ی سیاهش رسیدگی می کنیم ننگین ترین برگ آن را از قلم نیاندازیم و به شکنجه هایی که برای ترساندن مردم و برخورد با مخالفانش ابداع و اجرا می کرده هم بپردازیم .
شکنجه ها و اذیت و آزاری که به دستور شاه اسماعیل صفوی به مردم و مخالفان داده می شد هم جگر سوز و دلخراش هستند , هم باورنکردنی . اگر احساس می کنید که دانستنش آزارتان خواهد داد نوشته را نخوانید . به هر حال در گذشته هم گفته ام , لطفا به من خشم نگیرید , که تاریخ را با خون نوشته اند .
شاه اسماعیل که در سنین نوجوانی شاه شده بود و بر اساس آنچه که پیش از این به آن پرداختیم بسیار هم توهم زده و متکبر بود احساس کرده بود که رسالت گسترش مذهب به شانه ی او گذاشته شده و وظیفه دارد که جایگزین ائمه و پیامبر باشد .
پس تمام نیرویش را برای گسترش اعتقادش گذاشت و البته از هیچ خشونت و توحشی هم در این راه کوتاهی نکرد . به هر حال خودش را برگزیده و مورد توجه خدا و ائمه می دانست و احساس می کرد آزاد است هرکار دلش می خواهد بکند .
لطفا به ادامه ی مطلب بروید .
شاه اسماعیل گروهی اراذل و اوباش را گرد هم جمع کرده بود که به نام تبرائیان معروف بودند و اینان ابزار گسترش وحشت در میان مردم بودند . گویا جز ولگردی و تجاوز و غارت و لواط و میگساری کار دیگری نداشتند و هر زمان که لازم بود احضار شده و به وحشیانه ترین شکل ممکن کس یا کسانی را شکنجه کرده و می کشتند تا همگان بدانند هرچه که دستگاه حکومتی بخواهد باید همان شود .
پس از فتح تبریز شاه اسماعیل دستور داد همه ی مردم شهر “مذهب باطل و منسوخ” خود را کنار گذاشته و به تشیع بگروند و در مقابل یکی از بزرگان که نصیحت کرده بود که به مردم برای اعتقادشان فشار نیاورد , وگرنه ممکن است که با شورش مواجه شود پاسخ داد : “ مرا به این کار واداشته اند. خدای عالم و همۀ ائمۀ معصومین همراه من اند. من از هیچکس باک ندارم. به توفیق الله تعالی اگر رعیت حرفی بگویند شمشیر میکشم و یک تن را زنده نمیگذارم ”
بر اساس متون قدیمی در تبریز ۲۰ هزار مرد را کشتند و مساجد اهل سنت را یا تخریب و یا تبدیل به طویله شان کردند . برای نمایش پیروزی و تسلط به تبریز ۱۲ نفر جوان زیبا روی تبریزی را انتخاب کرده و به دربار بردند و شاه به همه شان تجاوز کرد . شکم زنان باردار دریده می شد و جنین شان به جرم کافر بودن کشته می شد .
در اردبیل هرکس را که به تغییر مذهبش راضی نمی شد به همراه همه ی اعضای خانواده در درون خانه اش به آتش می کشیدند و در طبس و چند شهر دیگر به همین روال قتل عام کردند تا همه ناچار باشند به تغییر مذهب تظاهر کنند .
کمی هم به شکنجه های رایج در آن دوران بپردازیم :
یکی از بنام ترین شکنجه ها زنده زنده خورده شدن افراد بود که گویا ترتیب مشخصی هم داشته , نخست گوشها با دندان کنده می شدند و سپس بینی و پس از آن بازوها و رانها و این عمل کلا بدون دخالت ابزار و فقط به کمک پنجه و دندان انجام می شد ( که شرح کوتاهش در نوشتار آدم خواری در دوران صفویه رفت )
یکی دیگر از شکنجه ها این بود که زن یا دختر فرد مورد نظر را در برابر دیدگانش بر پشت ماده خری می بستند و ترتیبی داده می شد که خر نری به وی تجاوز کند .
یک شکنجه ی دیگر بر روی نیزه نشاندن دختر خانواده بود برای فشار آوردن بر پدرش . نیزه را از نشیمن گاه وارد کرده و تا بالا در بدنش فرو می کردند و آن را همچون میله ی پرچم در زمین می کاشتند .
زنده سوزاندن افراد هم تجربه ای بود که بارها تکرار شده بود .
شاهکار دیگر اینکه پوست بدن قربانی را با یک جسم برنده خراش می دادند وشیره ی خرما بر آن می مالیدند و در یک صندوق انداخته و صندوق را با مورچه می انباشتند . مورچه ها به هوای خوردن شیره ها گوشت تن قربانی را ذره ذره می جویدند و باعث می شدند که فرد قربانی از خونریزی و عفونت و خورده شدن بدنش با زجر زیاد در طی چندین روز به آهستگی بمیرد .
شمع آجین کردن یکی دیگر از روشهای شکنجه بود . سرتا پای قربانی را شمع یا قیر مذاب می ریختند و او را زیر آفتاب می انداختند تا زخمها و سوختگیهایش عفونت کرده و آهسته آهسته بدنش کرم بگذارد و مرگی فرسایش با رنجی دور از ذهن برایش رقم بخورد .
افتخار دیگر برای صفویه این بود که یک مفتول تیز را از پوست کمر وارد بدن فرد کرده و از پوست پشت گردنش بیرون می آوردند و مانند گوسفند او را بر آتش کباب می کرده و می خورده اند .
پوست کندن مخالفان هم یکی دیگر از این امور بود , قربانی نگون بخت را زنده زنده پوست می کندند و پوستش را از کاه می انباشتند .
در کنار چیگین ها که گروه آدم خواران دربار صفوی بودند گروهی سگ آدم خوار هم نگهداری می شدند که از آنها هم گهگداری استفاده می شد .
زنده در روغن یا آب جوش انداختن قربانی هم مرسوم بود . ریختن قیر یا سرب داغ در گلو و برکندن زبان و چشم هم که دیگر عادی محسوب می شد .
یکی دیگر از ابداعات این جماعت ریختن باروت در لباس قربانی و منفجر کردن آن بود .
همانطور که می بینید تنوع و گوناگونی قابل توجهی در امر شکنجه در دربار صفوی وجود داشته که بیانگر شدت علاقه ی شاه و اطرافیانش به این امر بوده است . نکته ی جالب توجه این است که همه ی این جنایات به نام خدا و با بهانه ی گسترش مذهب و اعتقاد انجام می شده اند و مرتکبین آنها خود را مردان خدا و اهالی بهشت می دانسته اند .
شکنجه ها و اذیت و آزاری که به دستور شاه اسماعیل صفوی به مردم و مخالفان داده می شد هم جگر سوز و دلخراش هستند , هم باورنکردنی . اگر احساس می کنید که دانستنش آزارتان خواهد داد نوشته را نخوانید . به هر حال در گذشته هم گفته ام , لطفا به من خشم نگیرید , که تاریخ را با خون نوشته اند .
شاه اسماعیل که در سنین نوجوانی شاه شده بود و بر اساس آنچه که پیش از این به آن پرداختیم بسیار هم توهم زده و متکبر بود احساس کرده بود که رسالت گسترش مذهب به شانه ی او گذاشته شده و وظیفه دارد که جایگزین ائمه و پیامبر باشد .
پس تمام نیرویش را برای گسترش اعتقادش گذاشت و البته از هیچ خشونت و توحشی هم در این راه کوتاهی نکرد . به هر حال خودش را برگزیده و مورد توجه خدا و ائمه می دانست و احساس می کرد آزاد است هرکار دلش می خواهد بکند .
لطفا به ادامه ی مطلب بروید .
شاه اسماعیل گروهی اراذل و اوباش را گرد هم جمع کرده بود که به نام تبرائیان معروف بودند و اینان ابزار گسترش وحشت در میان مردم بودند . گویا جز ولگردی و تجاوز و غارت و لواط و میگساری کار دیگری نداشتند و هر زمان که لازم بود احضار شده و به وحشیانه ترین شکل ممکن کس یا کسانی را شکنجه کرده و می کشتند تا همگان بدانند هرچه که دستگاه حکومتی بخواهد باید همان شود .
پس از فتح تبریز شاه اسماعیل دستور داد همه ی مردم شهر “مذهب باطل و منسوخ” خود را کنار گذاشته و به تشیع بگروند و در مقابل یکی از بزرگان که نصیحت کرده بود که به مردم برای اعتقادشان فشار نیاورد , وگرنه ممکن است که با شورش مواجه شود پاسخ داد : “ مرا به این کار واداشته اند. خدای عالم و همۀ ائمۀ معصومین همراه من اند. من از هیچکس باک ندارم. به توفیق الله تعالی اگر رعیت حرفی بگویند شمشیر میکشم و یک تن را زنده نمیگذارم ”
بر اساس متون قدیمی در تبریز ۲۰ هزار مرد را کشتند و مساجد اهل سنت را یا تخریب و یا تبدیل به طویله شان کردند . برای نمایش پیروزی و تسلط به تبریز ۱۲ نفر جوان زیبا روی تبریزی را انتخاب کرده و به دربار بردند و شاه به همه شان تجاوز کرد . شکم زنان باردار دریده می شد و جنین شان به جرم کافر بودن کشته می شد .
در اردبیل هرکس را که به تغییر مذهبش راضی نمی شد به همراه همه ی اعضای خانواده در درون خانه اش به آتش می کشیدند و در طبس و چند شهر دیگر به همین روال قتل عام کردند تا همه ناچار باشند به تغییر مذهب تظاهر کنند .
کمی هم به شکنجه های رایج در آن دوران بپردازیم :
یکی از بنام ترین شکنجه ها زنده زنده خورده شدن افراد بود که گویا ترتیب مشخصی هم داشته , نخست گوشها با دندان کنده می شدند و سپس بینی و پس از آن بازوها و رانها و این عمل کلا بدون دخالت ابزار و فقط به کمک پنجه و دندان انجام می شد ( که شرح کوتاهش در نوشتار آدم خواری در دوران صفویه رفت )
یکی دیگر از شکنجه ها این بود که زن یا دختر فرد مورد نظر را در برابر دیدگانش بر پشت ماده خری می بستند و ترتیبی داده می شد که خر نری به وی تجاوز کند .
یک شکنجه ی دیگر بر روی نیزه نشاندن دختر خانواده بود برای فشار آوردن بر پدرش . نیزه را از نشیمن گاه وارد کرده و تا بالا در بدنش فرو می کردند و آن را همچون میله ی پرچم در زمین می کاشتند .
زنده سوزاندن افراد هم تجربه ای بود که بارها تکرار شده بود .
شاهکار دیگر اینکه پوست بدن قربانی را با یک جسم برنده خراش می دادند وشیره ی خرما بر آن می مالیدند و در یک صندوق انداخته و صندوق را با مورچه می انباشتند . مورچه ها به هوای خوردن شیره ها گوشت تن قربانی را ذره ذره می جویدند و باعث می شدند که فرد قربانی از خونریزی و عفونت و خورده شدن بدنش با زجر زیاد در طی چندین روز به آهستگی بمیرد .
شمع آجین کردن یکی دیگر از روشهای شکنجه بود . سرتا پای قربانی را شمع یا قیر مذاب می ریختند و او را زیر آفتاب می انداختند تا زخمها و سوختگیهایش عفونت کرده و آهسته آهسته بدنش کرم بگذارد و مرگی فرسایش با رنجی دور از ذهن برایش رقم بخورد .
افتخار دیگر برای صفویه این بود که یک مفتول تیز را از پوست کمر وارد بدن فرد کرده و از پوست پشت گردنش بیرون می آوردند و مانند گوسفند او را بر آتش کباب می کرده و می خورده اند .
پوست کندن مخالفان هم یکی دیگر از این امور بود , قربانی نگون بخت را زنده زنده پوست می کندند و پوستش را از کاه می انباشتند .
در کنار چیگین ها که گروه آدم خواران دربار صفوی بودند گروهی سگ آدم خوار هم نگهداری می شدند که از آنها هم گهگداری استفاده می شد .
زنده در روغن یا آب جوش انداختن قربانی هم مرسوم بود . ریختن قیر یا سرب داغ در گلو و برکندن زبان و چشم هم که دیگر عادی محسوب می شد .
یکی دیگر از ابداعات این جماعت ریختن باروت در لباس قربانی و منفجر کردن آن بود .
همانطور که می بینید تنوع و گوناگونی قابل توجهی در امر شکنجه در دربار صفوی وجود داشته که بیانگر شدت علاقه ی شاه و اطرافیانش به این امر بوده است . نکته ی جالب توجه این است که همه ی این جنایات به نام خدا و با بهانه ی گسترش مذهب و اعتقاد انجام می شده اند و مرتکبین آنها خود را مردان خدا و اهالی بهشت می دانسته اند .