امتیاز موضوع:
  • 3 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

دروغ هآی مادَرَم (خیلی زیبا)

#1
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
دروغ هآی مادَرَم (خیلی زیبا) 1
"فرزندم برنج بخور، من گرسنه نيستم." و اين اوّلين دروغي بود که به من گفت.

زمان گذشت و قدري بزرگتر شدم. مادرم کارهاي منزل را تمام مي‎کرد و بعد براي صيد ماهي به نهر کوچکي که در کنار منزلمان بود مي‏رفت. مادرم دوست داشت من ماهي بخورم تا رشد و نموّ خوبي داشته باشم. يک دفعه توانست به فضل خداوند دو ماهي صيد کند. به سرعت به خانه بازگشت و غذا را آماده کرد و دو ماهي را جلوي من گذاشت. شروع به خوردن ماهي کردم و اوّلي را تدريجاً خوردم.
مادرم ذرّات گوشتی را که به استخوان و تيغ ماهی چسبيده بود جدا مي‎کرد و مي‎خورد؛ دلم شاد بود که او هم مشغول خوردن است. ماهي دوم را جلوي او گذاشتم تا ميل کند. امّا آن را فوراً به من برگرداند و گفت:
"بخور فرزندم؛ اين ماهي را هم بخور؛ مگر نمي‎داني که من ماهي دوست ندارم؟" و اين دروغ دومی بود که مادرم به من گفت.
 
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
دروغ هآی مادَرَم (خیلی زیبا) 1
 
قدري بزرگتر شدم و ناچار بايد به مدرسه مي‎رفتم و آه در بساط نداشتيم که وسايل درس و مدرسه بخريم. مادرم به بازار رفت و با لباس‎فروشي به توافق رسيد که قدري لباس بگيرد و به در منازل مراجعه کرده به خانم‎ها بفروشد و در ازاء آن مبلغي دستمزد بگيرد.
شبي از شب‎هاي زمستان، باران مي‏باريد. مادرم دير کرده بود و من در منزل منتظرش بودم. از منزل خارج شدم و در خيابان‎هاي مجاور به جستجو پرداختم و ديدم اجناس را روي دست دارد و به در منازل مراجعه مي‎کند. ندا در دادم که، "مادر بيا به منزل برگرديم؛ ديروقت است و هوا سرد. بقيه کارها را بگذار براي فردا صبح." لبخندي زد و گفت:
"پسرم، خسته نيستم." و اين دفعه سومي بود که مادرم به من دروغ گفت.
 
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
دروغ هآی مادَرَم (خیلی زیبا) 1
 
به روز آخر سال رسيديم و مدرسه به اتمام مي‎رسيد. اصرار کردم که مادرم با من بيايد. من وارد مدرسه شدم و او بيرون، زير آفتاب سوزان، منتظرم ايستاد. موقعي که زنگ خورد و امتحان به پايان رسيد، از مدرسه خارج شدم.
مرا در آغوش گرفت و بشارت توفيق از سوي خداوند تعالي داد. در دستش ليواني شربت ديدم که خريده بود من موقع خروج بنوشم. از بس تشنه بودم لاجرعه سر کشيدم تا سيراب شدم. مادرم مرا در بغل گرفته بود و "نوش جان، گواراي وجود" مي‏گفت. نگاهم به صورتش افتاد ديدم سخت عرق کرده؛ فوراً ليوان شربت را به سويش گرفتم و گفتم، "مادر بنوش." گفت:
"پسرم، تو بنوش، من تشنه نيستم." و اين چهارمين دروغي بود که مادرم به من گفت.
 
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
دروغ هآی مادَرَم (خیلی زیبا) 1

بعد از درگذشت پدرم، تأمين معاش به عهده مادرم بود؛ بيوه‎زني که تمامي مسئوليت منزل بر شانهء او قرار گرفت. مي‏بايستي تمامي نيازها را برآورده کند. زندگي سخت دشوار شد و ما اکثراً گرسنه بوديم. عموي من مرد خوبي بود و منزلش نزديک منزل ما. غذاي بخور و نميري برايمان مي‏فرستاد. وقتي مشاهده کرد که وضعيت ما روز به روز بدتر مي‏شود، به مادرم نصيحت کرد که با مردي ازدواج کند که بتواند به ما رسيدگي نمايد، چه که مادرم هنوز جوان بود. امّا مادرم زير بار ازدواج نرفت و گفت:
"من نيازي به محبّت کسي ندارم..." و اين پنجمين دروغ او بود.
 


 
درس من تمام شد و از مدرسه فارغ‎التّحصيل شدم. بر اين باور بودم که حالا وقت آن است که مادرم استراحت کند و مسئوليت منزل و تأمين معاش را به من واگذار نمايد. سلامتش هم به خطر افتاده بود و ديگر نمي‏توانست به در منازل مراجعه کند. پس صبح زود سبزي‎هاي مختلف مي‏خريد و فرشي در خيابان مي‏انداخت و مي‏فروخت. وقتي به او گفتم که اين کار را ترک کند که ديگر وظيفهء من بداند که تأمين معاش کنم. قبول نکرد و گفت:
"پسرم مالت را از بهر خويش نگه دار؛ من به اندازهء کافي درآمد دارم." و اين ششمين دروغي بود که به من گفت.
 
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
دروغ هآی مادَرَم (خیلی زیبا) 1

درسم را تمام کردم و وکيل شدم. ارتقاء رتبه يافتم. يک شرکت آلماني مرا به خدمت گرفت. وضعيتم بهتر شد و به معاونت رئيس رسيدم. احساس کردم خوشبختي به من روي کرده است. در رؤياهايم آغازي جديد را مي‏ديدم و زندگي بديعي که سراسر خوشبختي بود. به سفرها مي‏رفتم. با مادرم تماس گرفتم و دعوتش کردم که بيايد و با من زندگي کند. امّا او که نمي‏خواست مرا در تنگنا قرار دهد گفت:
"فرزندم، من به خوش‏گذراني و زندگي راحت عادت ندارم."
و اين هفتمين دروغي بود که مادرم به من گفت.
 
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
دروغ هآی مادَرَم (خیلی زیبا) 1
 
مادرم پير شد و به سالخوردگي رسيد. به بيماري سرطان ملعون دچار شد و لازم بود کسي از او مراقبت کند و در کنارش باشد. امّا چطور مي‏توانستم نزد او بروم که بين من و مادر عزيزم شهري فاصله بود. همه چيز را رها کردم و به ديدارش شتافتم. ديدم بر بستر بيماري افتاده است. وقتي رقّت حالم را ديد، تبسّمي بر لب آورد. درون دل و جگرم آتشي بود که همهء اعضاء درون را مي‏سوزاند. سخت لاغر و ضعيف شده بود. اين آن مادري نبود که من مي‎‏شناختم. اشک از چشمم روان شد. امّا مادرم در مقام دلداري من بر آمد و گفت:
"گريه نکن، پسرم. من اصلاً دردي احساس نمي‎کنم." و اين هشتمين دروغي بود که مادرم به من گفت.
 
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
دروغ هآی مادَرَم (خیلی زیبا) 1
 
وقتي اين سخن را بر زبان راند، ديدگانش را بر هم نهاد و ديگر هرگز برنگشود. جسمش از درد و رنج اين جهان رهايي يافت.
اين سخن را با جميع کساني مي‎گويم که در زندگي‎اش از نعمت وجود مادر برخوردارند. اين نعمت را قدر بدانيد قبل از آن که از فقدانش محزون گرديد.
اين سخن را با کساني مي‎گويم که از نعمت وجود مادر محرومند. هميشه به ياد داشته باشيد که چقدر به خاطر شما رنج و درد تحمّل کرده است و از خداوند متعال براي او طلب رحمت و بخشش نماييد.
مادر دوستت دارم. خدايا او را غريق بحر رحمت خود فرما همانطور که مرا از کودکي تحت پرورش خود قرار داد

وای چقدر نــــــــــظرDodgy
دروغ هآی مادَرَم (خیلی زیبا) 1
پاسخ
 سپاس شده توسط mobina bieber ، hamid ♥ ، shawkila ، ★MoRpHeUsS★ ، mahdi.ir ، Shervin_ST ، پری خانم ، sosun24 ، *Armila* ، niloofar kh ، zahra1377 ، Mσηѕтєя Gιяℓ ، . . . P oo R ! A . . . ، Dragon_FM ، هلیا سرچمی ، سامینا ، ایلیا021 ، Alisaa ، ❀இℬℯѕ✟♚ℊⅈℛℒஇ❀ ، ana16 ، زهرا10000 ، leilajoon♥♥ ، Samaneh77 ، ღ ற£ђЯᏙVЄђ ღ ، gesooya ، ساحل007 ، k.i.m.i.a s.a.f.a.e.e ، bahare_021 ، ایلگار جون ، キム尺刀ム乙 ، ✖ƇRAzƳ ƤRιƝƇƐSѕ✖ ، www.sara.love ، azary ، Mason ، ♥غم کده♥ ، Roshanak1 ، rana m ، _ʀᴇᴠᴇʀsᴇ sᴇɴsᴇ_ ، shayan♥ّ ، متین 112 ، گل رز آبی...!!! ، somayeh16 ، ماهرخ خانوم ، Mιѕѕ UηυѕυαL ، beauty ، ''HeisEnbErg'' ، PARTO.18 ، ~ArTaBaNoOs~ ، HediVampire ، hanieyh ، shoori ، مـ༻؏☆جـےـیــّ◉ـב ، mih ، ⓩⓐⓗⓡⓐ ، seedni ، sarsar ، سایه2 ، رها جوووون.لپتاپ ، setayesh 1386 ، DarkLight
آگهی
#2
مادرم با تمام وجود دوستت دارم♥♥
عاشقتم خیلی خیلی تاثیر گذار و زیبا بود
ب افتخار همه مامانا♡♡
پاسخ
 سپاس شده توسط ☠CrAzY✘G!Яl☠ ، zahra1377 ، Mσηѕтєя Gιяℓ ، k.i.m.i.a s.a.f.a.e.e ، ρѕуcнσραтн ، مهسا000 ، ♕ρяιηcєѕѕღsαяαh♕
#3
حال نداشم بخونم مرسی
دروغ هآی مادَرَم (خیلی زیبا) 1
پاسخ
 سپاس شده توسط ☠CrAzY✘G!Яl☠ ، zahra1377
#4
عاشقتم مامانHeart
پاسخ
 سپاس شده توسط ☠CrAzY✘G!Яl☠ ، zahra1377
#5
مرسی خیلییییی قشنگ بود
سرفه هایم از سرما نیست خاطراتیست که در دلم خاک می خورد...
پاسخ
 سپاس شده توسط ☠CrAzY✘G!Яl☠ ، zahra1377
#6
مامااااااااااااااااااااااااااااااااانییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی​یییییییییcrying



Nobody Nobody
! Nobody can drag me down
 
پاسخ
 سپاس شده توسط ☠CrAzY✘G!Яl☠ ، zahra1377
آگهی
#7
cryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcrying
پاسخ
 سپاس شده توسط zahra1377 ، ☠CrAzY✘G!Яl☠
#8
عالی بودHeart
NABASHI DOSTAT HASTAN Big Grin Tongue
پاسخ
 سپاس شده توسط ☠CrAzY✘G!Яl☠
#9
مامنیی دوستت دارررم -_^
پاسخ
 سپاس شده توسط ☠CrAzY✘G!Яl☠
#10
قربون همه مادرای دنیا بشم
پاسخ
 سپاس شده توسط ☠CrAzY✘G!Яl☠


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  اگه یه زمانی یه جن خیلی ترسناک دیدی چیکار میکنی. خاطراتتون اگه جن یا روح دیدید هم بگی
  زیبا ترین اسم برای نوزاد چیه؟؟؟
  متن های فوق العاده زیبا در مورد دختر
  نامه ای از یک پسر به پدرش!! (خیلی باحاله)
Wink جملات زیبا(واقعا قشنگن بیا تو ضرر که نمیکنی :|)
  یه سوال هوش جواب بدی خیلی مخی!
  اگر چشم های زیبا میخواهید بخوانید.♡
  اوضاع خیلی جدیه وقتی...
  تاحالا شده از کسی که بهت خیلی بد کرده انتقام بگیری؟چجوری؟
  زیبا ترین دختر فقیر جهان !!!!!!!!!!!!!!!!!! (خیلی خوشگله )

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان