02-02-2014، 12:44
بود گلی خانوم
|
داستان نویسی گروهی فلـشخــوریــا |
|||||||||||||
02-02-2014، 12:44
بود گلی خانوم
02-02-2014، 12:53
گــلی خــانوم غــذا هــای ....
02-02-2014، 13:31
خاصی درست میکرد که......
02-02-2014، 16:06
خوش مزه بــودن یــه روز ...
رفت به صحرا که برای مهموناش قارچ جمع کنه تا با اون قارچ ها برا مهموناش خورش قارچ درست کنه تا اینکه دید یه گرگه ........
03-02-2014، 17:18
(آخرین ویرایش در این ارسال: 03-02-2014، 17:19، توسط تنهای تنها ....)
از دور داره میاد گلی خانم ترسید ولی ...
03-02-2014، 17:20
جــای خودش وایســاد و تکــون نرخــورد ... :|
03-02-2014، 17:23
سعی کرد به ترسش غلبه کنه. یه چوب برداشت.....
03-02-2014، 17:26
تا از خودش در برابر گرگ دفاع کنه...
03-02-2014، 17:43
تا این که از ترس چوب از دستش افتاد زمین و تصمیم گرفت فرار کــنه ..
| |||||||||||||
|
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه) | |||||||
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید | ||
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید | ||
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
|
یا |
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.
|