امتیاز موضوع:
  • 2 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

اين انگشتر حضرت‌علي(ع) بوده است؟ (+عكس)

#21
ممنون



پاسخ
 سپاس شده توسط soelda
آگهی
#22
این داستانارو یکی از زمان حضر وامامان مونده؟
آخه شما از کجا می دونید واقعیه یا نه؟
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
قلبم می زنه بوم بوم




دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
آهنگ غمگین



پاسخ
#23
عجبااااااااااااExclamation
پاسخ
#24
كو عكسAngryUndecidedUndecidedDodgy
پاسخ
#25
خوب بود.
هرکس عاشقم بشه عشقمه ودوسش دارم خیلی.

دل بهت دادم دل بدهی***نه که خیر بابات گوز بزنیHeart:Laie_23:
پاسخ
#26
Question 
Heartرد بر آیه ولایت در اثبات امامت برای علی
بسم الله الرحم الرحيم
الحمد لله وحده والصلاة والسلام على من لا نبي بعده وعلى آله وصحبه وبعد؛
آن چیزی که ظاهر است این است که امامیه، جایگاه امامت را از نبوت بالاتر میدانند و بلکه آن را مهمترین رکن دین میدانند و بر همین مبنا عده بی شماری از خلق خدا را تکفیر میکنند چون به امامت مزعوم ائمه شان معتقد نیستند. بلکه حتی اگر کسی یک امام را از این دوازده امام قبول نداشته باشد، او کافری است که استحقاقش این است که در آتش جهنم الی الابد باقی بماند و این مسئله نزد امامیه به تواتر رسیده و علمایشان بر آن اجماع کرده اند.
حال از همه ی اینها که بگذریم میبینم در قرآن حتی یک نصفه آیه هم وجود ندارد که در مورد امامت ائمه شیعه سخن گوید یا ما را امر به ایمان آوردن به آن کند یا ما را نهی کند از کفر ورزیدن به امامت ائمه شیعه.
من نمیدانم اینها امامت را از کجا آورده اند و آن را جزء اصول دین قرار داده اند؟
بعد میگویند که امامت فقط با نصب الهی است و ادعا میکنند که بر امامت علی رضی الله نص صریح وجود دارد؛ اما از آنجایی که در قرآن هیچ دلیلی و حتی نصفه دلیلی هم ندارند مبنی بر اینکه امامت از نبوت بالاتر است و بلکه منکر امامت کافر است، و بلکه اصلا هیچ ذکری از امامت به مفهوم رافضی سبئی وجود ندارد، به همین خاطر رافضه برای اثبات این عقیده شان به قرآن استدلال نمیکنند که قرآن مستقیما نصی را برای امامت علی ذکر کرده باشد و از این روی، روافض روی به تحریف نصوص و استدلال به روایاتی میکنند که در سبب نزول آیات، آمده ولی اثبات نشده.
یکی از این مهمترین چیزهایی که اینها بر حسب تصریح علمایشان به آن استدلال میکنند آیه ای است که آن را آیه ی ولایت نامیده اند.
طوسی که لقب شیخ الطائفه ی اینان را یدک میکشد میگوید:
(وأما النص على إمامته من القرآن فأقوى ما يدل عليه قوله تعالى: { إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ} تلخيص الشافي: (2/10)
و اما نص بر امامت او از قرآن، پس قویترین چیزی که بر آن دلالت میدهد قول الله تعالی است که: { إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ}
و طبرسی میگوید:
( وهذه الآية من أوضح الدلائل على صحة إمامة علي بعد النبي بلا فصل ) مجمع البيان: (2/128)
و این آیه از واضحترین دلایل امامت بلافصل علی بعد از پیامبر است.
و تا جایی شیوخ رافضه پیش رفته اند که تقریبا این آیه را قویترین دلیل بر امامت علی رضی الله عنه میدانند. تا جایی که در تصنیفاتشان وقتی میخواهند امامت علی را اثبات کنند، این آیه همیشه صدر استدلالهای آنها را به خود اختصاص میدهد. برای مزید اطلاعات میتوانید به این کتب مراجعه کنید: ابن مطهر حلي در منهاج الكرامة، تا جایی به آن بها میدهد که آن را البرهان الأول معرفی میکند.(ص:147)، و عبدالله شبر در حق اليقين: (1/144)، و زنجاني در عقائد الإمامية الاثني عشرية: (1/81-82).
وجه استدلال از این آیه به طوری که عبدالله شبر میگوید:

"اتفق المفسرون والمحدثون من العامة والخاصة أنها نزلت في علي لما تصدق بخاتمه على المسكين في الصلاة بمحضر من الصحابة وهو مذكور في "الصحاح الستة و"إنما" للحصر باتفاق أهل اللغة، والولي بمعنى الأولى بالتصرف المرادف للإمام والخليفة، كما أن الذي خوطب بالآية غير الذي جعلت له الولاية ، وإلا أدى إلى أن يكون المضاف هو المضاف إليه بعينه
شبر، حق اليقين: (1/144)، الزنجاني، عقائد الإمامية الاثني عشرية: (1/81-82)
ونیز به این مصادر نگاه کنید: التبيان (3/558 - 564) ، ومجمع البيان (6/126 -130) ، والميزان(6/2 -24)
مفسرین و محدیثین عامه (منظورش ما اهل سنت هستیم) و خاصه(منظورش روافض) اتفاق دارند که آیه در مورد علی نازل شده آن هنگام که انگشترش را در نماز به مسکینی صدقه داد در حضور صحابه و این در صحاح سته مذکور است و "إنما" به اتفاق اهل لغت برای محصور نمودن است، و ولی به معنای اولی به تصرف است که مرادف امام و خلیفه است. همانطور که کسی که با آیه مخاطب قرار گرفته است غیر از کسی است ولایت برایش قرار داده شده است و در غیر این صورت منجر به این میشود که مضاف همان مضاف الیه است.

**********
حال مشاهد خواهیم کرد که شیعه برای استدلال به این آیه به چیزی که به عنوان سبب نزول روایت شده استدلال میکند؛ چون در نص آیه چیزی نیست که دلالت بر امامت علی کند. پس استدلال از قرآن برمیگردد و روی روایت میچرخد نه قرآن. این استدلال هم از چند نظر باطل است:
اول: اینکه فکر میکنند اهل سنت اجماع کرده اند که این آیه در مورد علی نازل شده، این دروغ بزرگی است. شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در این مورد میگوید:
" من أعظم الدعاوى الكاذبة بل أجمع أهل العلم بالنقل، على أنها لم تنزل في عليّ بخصوصه، وأن عليًّا لم يتصدٌّق بخاتمه في الصلاة، وأجمع أهل العلم بالحديث على أن القصة المروية في ذلك من الكذب الموضوع". منهاج السنة (7/11)
از بزرگترین ادعاهای دروغ است و بلکه کسانی که در منقولات علم دارند اجماع دارند که این آیه فقط خاص علی نیست و علی انگشترش را در نماز صدقه نداد، و عالمان حدیث اجماع دارند که این قصه دروغی ساختگی است.
اما اینکه گفته اند این روایت در صحاح سته آمده از دورغهای شاخدار این جماعت است. چون این روایت در هیچکدام از کتب سته وارد نشده است.

دوم: روایتی که آقایون به آن احتجاج میکنند ثابت نشده است و حافظ ابن کثیر تمام روایاتی را که در این زمینه آمده که علی در نماز انگشترش را صدقه داده آورده و سپس مینویسد:
"وليس يصح شيء منها بالكلية لضعف أسانيدها، وجهالة رجالها،"
و در کل بخاطر ضعف اسناد این روایت و مجهول بودن راویانش، هیچ چیزی از آن صحیح نیست.
سپس میگوید:
"وقد تقدم في الأحاديث التي أوردناها أن هذه الآيات كلها نزلت في عبادة بن الصامت رضي الله عنه حيث تبرأ من حلف اليهود، ورضى بولاية الله ورسوله والمؤمنين، ولهذا قال تعالى بعد هذا كله: {وَمَن يَتَوَلَّ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ فَإِنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ}" تفسير ابن كثير (3/139)
و قبلا ذکر در احادیثی که آنها را آوردیم که این آیات همه اش در مورد عبادة بن صامت رضی الله عنه نازل شده آن هنگام که از پیمان با یهود تبری جست و به ولایت و دوستی خدا و رسول و مومنان راضی شد. به همین خاطر خداوند بعد از ذکر همه ی این آیات میفرماید: {وَمَن يَتَوَلَّ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ فَإِنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ}
کسی که دوستی خدا و رسولش و مومنان را برگزیند، پس یقینا حزب الله پیروزند.


سوم: اخبار و روایاتی که موجود هست دلالت همگی بر این دلالت دارند که علی رضی الله عنه در عهد رسول الله صل الله علیه وسم از کسانی نبود که زکات بر آنها واجب است و زکات نقره بر کسی واجب است که نصاب آن را داشته باشد و یک سال هم بر نصاب گذشته باشد. در حالیکه علی رضی الله عنه چنین شرطی در او موجود نبود.

چهارم: تعارض روایات در کتب شیعه با روایاتی که مثل این روایت یا قویتر از آن است.
اولا در مورد تعارض با روایاتی که مثل همین روایت است: کلینی روایت میکند که سبب نزول آیه، صدقه دادن عبایی است که قیمتش هزار درهم بوده و همه میدانیم که عبا و انگشتر یکی نیستند و با هم فرق دارند.
کلینی با اسناد خود از ابوعبدالله روایت میکند:
عن أبي عبد الله (ع) في قوله تعالى: {الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ}قال كان أمير المؤمنين في صلاة الظهر وقد صلى ركعتين وهو راكع وعليه حلة قيمتها ألف دينار فجاء سائل فقال: السلام عليك يا ولي الله وأولى بالمؤمنين من أنفسهم تصدق على مسكين فطرح الحلة إليه وأومأ بيديه أن احملهـا، فانزل الله عز وجل هذه الآية وصير نعمة أولاده بنعمته. الكافي (1/289)
در مورد آیه: {الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ} گفت: امیر المومنین در نماز ظهر بود و دو رکعت هم خوانده بود و در حال رکوع بود و عبایی بر او بود که قیمتش هزار دینار بود. گدایی آمد و گفت: السلام علیک یا ولی الله و اولی به مومنین از خودشان، بر مسکینی صدقه کن. پس عبا را به طرفش پرت کرد و با دستش اشاره کرد که آن را بردارد. پس خداوند عزوجل این آیه را نازل کرد.
این روایت با حله ذکر شده و روایات دیگر انگشتر ذکر میکنند. پس در کتب شیعه اختلاف در مورد چیزی که انفاق کرده در روایات وجود دارد.
اما تعارض روایت با روایت دیگری که از خودش قویتر است هم تناقضش با روایتی است که کلینی روایت کرده است که زکات بر پیامبر صل الله علیه وسلم و همچنین امام واجب نیست.
کلینی از ابوبصیر روایت میکند که:
عن أبي بصير عن أبي عبد الله (ع) قلت له: أمَا على الإمام زكاة ؟ فقال: أحلت يا أبا محمد! أمَا علمت أن الدنيا والآخرة للإمام يضعها حيث يشاء ويدفعها إلى من يشاء جائز له ذلك من الله. إن الإمام يا أبا محمد لا يبيت ليلة ولله في عنقه حق يسأله. الكافي (1/408-409)
ابوبصیر میگوید: از امام صادق پرسیدم: آیا بر امام زکات هست؟ گفت: احلت (یعنی از چیز غیر ممکنی در حق امام سوال کردی) ای ابومحمد. آیا نمیدانی که دنیا و آخرت برای امام است و هرجا که بخواهد قرار میدهد و به هر کس بخواهد میدهد و این از طرف خدا برایش جایز شده است؟ ای ابومحمد همانا امام نمیخوابد مگر اینکه بر خداوند در گردنش حقی است که از آن میپرسد.
مولی محمد صالح مازندرانی در شرح این حدیث میگوید:
"وذلك لأن وجوب الزكاة على الإمام محال" شرح أصول الكافي، مازندرانی (7/38)
و این بخاطر این است که وجوب زکات بر امام محال است.
با این حال علی چطور زکات میدهد در حالی که رکوع هم هست ولی با این حال بر او زکات هم واجب نیست؟ عجبا والله...
**********
پنجم: اگر گفته شود: زکات در اینجا به معنای صدقه هست که فرض نیست، میگویم: آیا شما مطمئن هستید که منظور زکات فرض نیست؟ یا اصلا شما از کجا به قطع و یقین چنین چیزی را میگویید؟ یا بر سبیل ظن و گمان چنین حرفی را میزنید؟
اگر میگویید که قطعا چنین است، میگویم: اشتباه میکنید. چنین چیزی اصلا امکان ندارد. چون زکات هر وقت مقارن با نماز ذکر شده باشد و خصوصا با لفظ (ایتاء) از آن تعبیر شده باشد، در هیچ جای قرآن نیامده مگر اینکه به معنی زکات فرض هست. همانطور که در همین آیه منظور از صلاة، همان نماز فرض است و نه چیز دیگری. اما اگر مطمئن نیستید و از روی ظن و گمان این حرف را میزنید پس بدانید که اصول با قطعیات ثابت میشود نه با ظن و گمان.

ششم: فرض را بر این میگیریم که منظور از زکات در این آیه، همان صدقه و انفاق است. این را باید بدانیم که خداوند هیچ وقت انسان را مدح نمیکند مگر بخاطر چیزی که نزد خودش محبوب و پسندیده و زیباست. حال چه آن عمل واجب باشد و چه مستحب. اما صدقه دادن در اثنای نماز به اتفاق مسلمانان مستحب نیست چه برسد به اینکه واجب باشد. اگر هم مستحب بود شایسته تر بود که رسول الله علیه الصلاة والسلام این کار را انجام دهد و انجام هم میداد اگر استحبابی داشت و ما را هم به آن تشویق میکرد و علی نیز این عمل را تکرار میکرد و به همان یک بار اکتفا نمیکرد و بعد از او نیز امامان بعدی این عمل را تکرار میکردند.
حال که هیچ کدام از اینها صورت نگرفته و ثابت هم نیست، میفهمیم که صدقه دادن در حین نماز از اعمال صالحه نیست و بلکه انسان را فقط مشغول میکند و بالاتر از آن میگویم بلکه صدقه دادن در نماز، نماز را باطل میکند. چنان که این را گروهی از اهل علم نیز میگویند.
هفتم: این چه کار مهمی هست که تاخیر در آن جایز نیست و حتی اگر چه که شخص در نماز هم باشد باید به انجام رساندش؟
نیز آیا مسجد رسول الله صل الله علیه وسلم هنگام نماز جایی برای گدایی است؟
آیا بهتر نیست که سائل همراه با نمازگذاران شروع به نماز کند؟ یا اینکه منتظر بماند تا نمازشان تمام شود؟ چطور میشود که میرود نزد کسی که در حال نماز و در رکوع است و از او صدقه میخواهد و را در نماز مشغول میکند؟ البته ما شکی نداریم که علی رضی الله عنه همیشه در صف اول بوده و با این حال چطور این سائل توانسته این همه صفوف را شکافته و به صف اول برسد؟ آیا از گدایی در مساجد نهی نشده؟ و بدتر از آن گدایی در هنگامی که نمازگزاران در حال نماز هستند؟ اگر چنین گدایی پیدا شود، حضرت علی چگونه با این کارش او را تشجیع میکند که دوباره نیز چنین عملی را تکرار کند.


هشتم: اگر بگوییم که این کار هم در نماز مشروع است، فقط به حالت رکوع اختصاص ندارد. یعنی اینطور نیست که فقط در حالت رکوع بشود صدقه داد. حال چطور گفته میشود: شما هیچ ولی امری ندارید مگر آن کسانی که در رکوع صدقه میدهند؟ اگر کسی در حالت قیام یا سجود یا قعود صدقه بدهد آیا شایستگی این را پیدا نمیکند که ولی امر باشد؟
ممکن است گفته شود که منظور از ذکر حالت رکوع در آیه، برای تعریف علی است. میگویم:
شیخ الاسلام ابن تیمیه میگوید:
أوصاف علي التي يُعرف بها كثيرة ظاهرة، فكيف يترك تعريفه بالأمور المعروفة ويعرف بهذا الأمر الذي لا يعرفه إلا من سمعه وصدق به؟! وجمهور الأمة لا تسمع هذا الخبر ولا هو في شيء من كتب المسلمين المعتمدة لا الصحاح ولا السنن ولا الجوامع ولا المعجمات ولا شيء من الأمهات، فأحد الأمرين لازم: إن قصد به المدح بالوصف فهو باطل، وإن قصد به التعريف فهو باطل منهاج السنة (7/17 )
اوصافی که علی رضی الله عنه به آنها شناخته میشود زیاد و واضح است. چطور شناخت علی با امور معروف را ترک میکنید و او را با چیزی میشناسانید که کسی از آن خبر ندارد مگر کسی که این حادثه برایش رخ داده؟ جمهور امت که این خبر نه شنیده اند و نه هم در هیچ کدام از کتابهای مورد اعتمادشان پیدا میشود. حال اگر قصد از ذکر این روایت دروغ مدح بوسیله ی وصف اوست که این باطل است و اگر هم برای شناخت اوست این هم باز باطل است.
نهم: ادای زکات در حال نماز یک چیز ناشناخته است و کاری است که صورت نگرفته و اگر هم گرفته باشد، منقطع است. یعنی یک بار انجام شده و دیگر ترک شده. حال چگونه خداوند بر این کار، اصلی بزرگ از اصول دین را بنا میکند؟
خداوند تبارک و تعالی در این آیه به صراحت اسم خود را آورد و بعد از خودش اسم پیامبر صل الله علیه وسلم را آورده و سپس عموم مومنین را ذکر کرده است. اگر منظور خداوند فقط یکی از این مومنین بود که صراحتا اسم او را ذکر میکرد و در غیر این صورت اشتباه بوجود می آید و نص به حساب نمی آید بلکه یک چیز غیر آشکار است و این مخالف با قرآن است.

دهم: { وَهُمْ رَاكِعُونَ } به معنی خضوع کنندگان برای پروردگارشان و مطیعان اوامرش است. رکوع در اصل لغت به معنی خضوع است. ثعلب میگوید:
الركوع الخضوع، ركع يركع، ركعاً وركوعاً: طأطأ رأسه
رکوع به معنای خضوع است. رکع یرکع، رکعا و رکوعا یعنی: سرش را پایین آورد و خاضع شد.
راغب اصفهانی میگوید:
الرکوع، الانحناء، فتارة یستعمل فی الهیئة المخصوصة فی الصلاة کما هی، و تارة فی التواضع و التذلل، إما فی العبادة، و إما فی غیرها، و کانت العرب تسمی من آمن بالله و تعالی و لم یعبد الاوثان راکعا، و تقول: رکع فلان لکذا و کذا إذا خضع له.
رکوع به معنای انحناء است. گاهی برای حالت مخصوصی در نماز به کار برده میشود همانطور که معلوم است، و گاهی برای تواضع و اظهار تذلل و خواری به کار میرود. چه در عبادت و چه در غیر عبادت. و عرب کسی را که به خدا ایمان آورده و بتها را نپرستیده، راکع میگوید و میگوید: فلانی برای فلان چیز خضوع کرد... نگاه کنید به ماده رکع در لسان العرب ، وتاج العروس ، وأساس البلاغة.
به این معنی در قرآن باز هم به کار رفته. مثلا در این قول خداوند: { وَارْكَعِي مَعَ الرَّاكِعِينَ }
چون که در نماز کسانی که قبل از ما بودند رکوع نبوده و نیز در این قول خداوند: {وَخَرَّ رَاكِعًا}
آلوسی میگوید:

فقوله تعالى {وَهُمْ رَاكِعُونَ } أى أنهم يقيمون الصلاة ويؤتون الزكاة في حال الركوع، وهو الخشوع والإخبات والتواضع لله. روح المعاني، للألوسي (6/168)
و هم راکعون یعنی آنها نماز میخوانند و زکات میدهند در حال رکوع که همان خشوع و تسلیم و تواضع برای خداست.




يازدهم: آمدن آیه با فعل مضارع دلالت بر این دارد که آیه ی کریمه اصلا اشاره به حادثه ای نمیکند که رخ داده و تمام شده. بلکه دلالت بر دوام و استمرار دارد. یعنی صفات مومنین و طبیعت آنها این است که نماز میخوانند و زکات میدهند در حالیکه خشوع و خضوع دارند. اصلا چنین معنایی از آیه گرفته نمیشود و صحیح هم نیست گرفته شود که صفات مومنین این باشد که همیشه در حالت رکوع زکات بدهند...

دوازدهم: فرموده ی خداوند { الذین } با صیغه جمع آمده و این بر علی که مفرد است صدق نمیکند. اگر گفته شود که منظور از صیغه جمع در اینجا برای تعظیم و بزرگداشت و احترام است، میگوییم: آیا این عاقلانه است که خداوند خودش را با صیغه مفرد ذکر کند. سپس بعد از خودش، رسول الله صل الله علیه وسلم را نیز با صیغه مفرد ذکر کند. آن وقت نوبت علی که رسید، برای تعظیم و احترام او، صیغه جمع به کار برد. {مَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ}؟
سپس این قول، خلاف اصل و ظاهر لفظ است و مخالفت اصل و ظاهر کلام بدون هیچ قرینه ای، یک تحکّم باطل است و هیچ دلیل به غیر از ظن و گمان ندارد و ظن و گمان در اصول مردود و غیر قابل قبول است.


سیزدهم: فرق بین وَلایة با فتحه و وِلایة با کسره خیلی معروف است. وَلایت ضد عداوت است و چیزی که در این نصوص ذکر شده وِلایتی نیست که به معنی امارت است و این نادانان وَلیّ را امیر قرار داده اند و فرقی بین وَلایة و وِلایة قائل نشده اند در حالیکه امیر، والی نامیده میشود نه ولی. اما گاهی اوقات گفته میشود او ولی امر است یا گفته میشود اولو الامر است. اما اطلاق کردن قول مولی و اراده ی ولی داشتن، این چیزی است که شناخته شده نیست. به همین خاطر فقها میگویند وقتی که بر سر جنازه، والی و ولی با هم حاضر شدند، گفته شده که والی اولی تر است و این قول اکثر آنان است و گفته شده که ولی مقدم است. پس لفظ ولی و ولایة غیر از لفظ والی است.
چهاردهم: لفظ ولی در ده ها آیه آمده است که هیچ ربطی به امامت یا خلافت ندارد. از آن جمله:
از قول زکریا علیه السلام: { فَهَبْ لِي مِن لَّدُنكَ وَلِيًّا} مریم:5
و این قول خداوند: { فَإِنْ كَانَ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ سَفِيهًا أَوْ ضَعِيفًا أَوْ لاَ يَسْتَطِيعُ أَنْ يُمِلَّ هُوَ فَلْيُمْلِلْ وَلِيُّهُ بِالْعَدْلِ }
و این قول خداوند: { وَمَنْ قُتِلَ مَظْلُومـا فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِيِّهِ سُلْطَانًا فَلاَ يُسْرِفْ فِي الْقَتْلِ}اسراء:33
و این قول خداوند: { لَنُبَيتَنهُ وَأَهْلَهُ ثُمَّ لَنَقُولَنَّ لِوَلِيِّهِ مَا شَهِدْنَا مَهْلِكَ أَهْلِهِ}نمل49
و در اینجا معنای "ولیه" قطعا به معنای "امامش" نیست. زیرا صالح علیه السلام نبی بود؛ پس در این صورت او به همه ی اعتبار، امام بود.
و این قول خداوند عزوجل: {وَكَفَى بِاللَّهِ وَلِيًّا وَكَفَى بِاللَّهِ نَصِيراً}نساء:45
و این قول خداوند: { وَمَنْ يُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ وَلِيًّا مُرْشِداً }کهف:17
و نیز این قول خداوند: { وَمَنْ يَتَّخِذْ الشَّيْطَانَ وَلِيًّا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْرَانًا مُبيناً } نساء119
و این قول خداوند: { وَلَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ وَلَمْ يَكُنْ لَهُ وَلِيٌّ مِنْ الذُّلِّ }اسراء111
و این قول خداوند: {اللهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا}بقره 257
حال چیزی که در آیه ی بقول خودتان ولایت، "ولیکم" را "امامکم" قرار داده چه بوده که در آیات دیگر چنین نکرده در حالیکه ده ها آیه است؟
چون اگر خداوند منظورش ولایتی بود که همان امارت است، میفرمود: "إنما یتولی علیکم"


پانزدهم: این سخنتان که منظور از فرموده ی خداوند: " إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ" امارت است، با این قول خداوند نمیخواند که می فرماید: " إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ". زیرا خداوند اینگونه وصف نمیشود که امام و امیر بر مردم است. زیرا او خالق مردم و رازق و پروردگار و مالکشان است و خلق و امر به دست اوست. همچنانکه گفته نمیشود که: "الله امیر المومنین" است مثل علی و غیره. بلکه رسول الله صل الله علیه وسلم نیز به او گفته نمیشود که والی مردم و امیرشان است. زیر مرتبت و منزلت او بالاتر از اینهاست. بلکه حتی ابوبکر صدیق رضی الله عنه را هم امیر المومنین ننامیدند و بلکه او را خلیفه ی رسول الله نامیدند و اولین کسی که از خلفا امیر المومنین نامیده شد، عمر رضی الله عنه بود.

**********
شانزدهم:
آیه برای امر به موالات مومنین و نهی از موالات و به دوستی گرفتن کافران آمده است و این معنی به وضوح از سیاق آیات فهمیده میشود؛ چنانکه قبل از این آیه ی کریمه آمده است: {يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاء بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاء بَعْضٍ وَمَن يَتَوَلَّهُم مِّنكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللّهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ}مائده:51
ای کسانی که ایمان آورده اید، یهود و نصاری را به دوستی و یاری نگیرید. بعضی از آنها دوست بعضی دیگرند و کسی که آنها را به دوستی گیرد، خود از آنهاست. یقینا خداوند قوم کافران را هدایت نمیکند.
این نهی صریح از موالات و دوستی با یهود و نصاری با به دوستی گرفتن آنها و محبت آنها را داشتن است و به اتفاق همه، این ولایت به معنی امارت نیست و اصلا وارد هم نیست. سپس بعد از این آیه، کسانی را ذکر میکند که موالات و به دوستی گرفتنشان واجب است و آنها خدا و رسول و مومنین هستند. می فرماید:
{إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ } و بعد باز هم دوباره این نهی را تکرار میکند و میفرماید:
{يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ الَّذِينَ اتَّخَذُواْ دِينَكُمْ هُزُوًا وَلَعِبًا مِّنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ مِن قَبْلِكُمْ وَالْكُفَّارَ أَوْلِيَاء وَاتَّقُواْ اللّهَ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ}
و شکی نیست آنچه که قبل و بعد از آیه ی کریمه آمده نهی از موالات در دین و محبت میکند. پس وقتی که امر به موالات در بین دو نهی آمده باشد قطعا این امر از این معنی خارج نمیشود مگر با دلیلی قطعی و محکم.
پس کلمه "ولیکم" دلیل بر این نیست که امامت عظمی برای علی رضی الله عنه ثابت میشود و اگر شما میگویید دلالت بر آن دارد، باید با یک دلیل محکم آن را ثابت کنید که بشود گفت در این آیه، سیاق کنار گذاشته شده و نظر شما قبول میشود و این نظر هم خاص علی میشود و چنین دلیلی هم برای شما وجود ندارد. پس واضحا مشخص میشود که آیه دلالت بر موالاتی دارد که متضاد دشمنی است که برای همه ی مومنان بر مومنان دیگر ثابت است.
چیزی که بیشتر مفهوم آیه را برای ما واضح میکند، شناختن سبب نزولش است.
هفدهم:
ابن جریر طبری و نیز ابن اسحاق در سیرتش با سند حسن از ولید بن عبادة بن صامت رضی الله عنهما روایت میکنند:
لما حاربت بنو قينقاع رسول الله صلى الله عليه وسلم، تشبث بأمرهم عبد الله بن أُبَي وقام دونهم. ومشى عبادة بن الصامت إلى رسول الله صلى الله عليه وسلم، وكان أحد بني عوف بن الخزرج، له من حلفهم مثل الذي لعبد الله بن أبي. فجعلهم إلى رسول الله صلى الله عليه وسلم، وتبرأ إلى الله ورسوله من حلفهم، وقال: يا رسول الله إني أبرأ إلى الله ورسوله من حلفهم، وأتولى الله ورسوله والمؤمنين، وأبرأ من حلف الكفار وولايتهم.
ففيه وفي عبد الله بن أُبي نزلت الآية: {يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ - إلى قوله - وَمَنْ يَتَوَلَّ اللهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمْ الْغَالِبُونَ} تفسير الطبرى (10/397)، وسيرة ابن هشام: (2/49)
وقتی بنی قینقاع با رسول الله صل الله علیه وسلم محاربه کردند، عبدالله ابن ابی با انها همراه شد و عبادة بن صامت نزد رسول خدا صل الله علیه وسلم آمد، و او یکی از بنی عوف بن خزرج بود و با بنی قینقاع هم پیمان بود همچنان که عبدالله بن ابی همپیمان بود. پس آنها را واگذاشت به رسول الله صل الله علیه وسلم و از پیمان آنان به خدا و رسولش بیزاری جست و گفت: یا رسول الله، من تبری میجویم به خدا و رسولش از پیمان آنان و موالات خدا و رسولش و مومنان را برمیگزینم و از پیمان کفار و ولایتشان بیزاری میجویم.
پس این آیه در مورد او و عبدالله بن ابی نازل شد... (یعنی در مورد نفاق عبدالله بن ابی که پیمان خود را با آنان نگهداشت و ایمان عبادة بن صامت که ولایت خدا و رسول و مومنان را انتخاب کرد و ولایت یهود را کنار گذاشت).
پس این آیات در مورد کسی نازل شده که ولایت خدا و رسولش و مومنان را اختیار کرد و از پیمان کافران بیزاری جست و او عبادة بن صامت رضی الله عنه است.
پس این آیه ما را دستور میدهد که خدا و رسول و مومنان را ولی خود قرار دهیم همانطور که عبادة بن صامت انجام داد و ما را نهی میکند که یهود و امثال ایشان را به دوستی بگیریم چنان که عبدالله بن ابی انجام داد.
رازی میگوید:
"لما نهى في الآيات المتقدمة عن موالاة الكفار، أمر في هذه الآية بموالاة من تجب موالاته " تفسير الفخر الرازي: (12/25)
وقتی که در آیات گذشته ما را از دوستی کفار نهی کرد، در این آیه ما را به موالات کسانی دستور میدهد که موالاتشان واجب است.
شیخ الاسلام ابن تیمیه نیز میگوید:
"فهذا السياق، مع إثباته بصيغة الجمع، مما يوجب لمن تدبّر ذلك علماً يقيناً لا يمكنه دفعه عن نفسه: أن الآية عامّة في كل المؤمنين المتصفين بهذه الصفات، لا تختص بواحد بعينه: لا أبي بكر، ولا عمر، ولا عثمان، ولا عليّ، ولا غيرهم، لكن هؤلاء أحقّ الأمة بالدخول فيها" منهاج السنة: (7/20)
پس این سیاق همراه با اینکه با صیغه جمع اثبات شده از چیزهایی است که برای کسی تدبر میکند علم یقینی را میرساند و نمیتواند این را نفهمد که: این آیه عموم مومنین متصف به این صفات را شامل میشود و به فقط یک نفر اختصاص ندارد. نه به ابوبکر و نه عمر و نه و عثمان و نه علی و نه غیر آنها. لکن اینها محق ترین افراد امت برای دخول در این آیه هستند.

هجدهم:
ولایت در اینجا هیچ ارتباطی با امامت یا خلافت ندارد. زیرا اصلا موضع خلاف نیست. عبادة رضی الله عنه، یهود را به عنوان امام یا خلیفه نگرفته بود، بلکه هم پیمان و ناصر آنان بود. این پیمان همان ولایتی است که خداوند نهی کرده که با غیر مومنین باشد، آنگونه که شأن منافقینی مثل عبدالله بن ابی بود که ولایت مومنین را گذاشته و ولایت یهود را پذیرفت. یعنی پیمان آنان را پذیرفت و یاریگر آنان شد.
این آیه مثل این آیه است:
{يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَتَّخِذُوا آبَاءَكُمْ وَإِخْوَانَكُمْ أَوْلِيَاءَ إِنْ اسْتَحَبُّوا الْكُفْرَ عَلَى الإْيمَانِ وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَأُوْلَئِكَ هُمْ الظَّالِمُونَ} توبه 23
و معنای آیه این نیست که پدران و برادرانتان را به عنوان امام نگیرید.
{يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَعَدُوَّكُمْ أَوْلِيَاءَ} ممتحنه 1
{وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاء بَعْضٍ}توبه 17
معنای این آیات این نیست که مومین و مومنات گروهی امام گروهی دیگر و خلفای آنان هستند و الا عدد آنها از شمار بیرون خواهد رفت و البته باید توجه نیز کرد به اینکه زنان صلاحیت امامت و خلافت را ندارند.
{إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمْ الْمَلاَئِكَةُ أَلاَّ تَخَافُوا وَلاَ تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُون (30) نَحْنُ أَوْلِيَاؤُكُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الآْخِرَةِ} فصلت 30 و 31
{لاَّ يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاء مِن دُوْنِ الْمُؤْمِنِينَ وَمَن يَفْعَلْ ذَلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِي شَيْءٍ} آل عمران 21
و این آیه معنی این قول خداوند است که میفرماید:
{ إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ }
**********
نوزدهم:
امر خداوند به مومنین برای دوستی با گروهی و نهیش از دوستی با گروهی دیگر، همه ی اینها در زمان حیات رسول الله صل الله علیه وسلم صورت گرفته است. پس چگونه امکان دارد که با وجود رسول الله صل الله علیه وسلم، علی امام بزرگ مسلمین باشد؟

بیستم:
اما اینکه میگویند کسی که با آیه مخاطب قرار داده شده است غیر از کسی است که ولایت برای او قرار داده شده است و در غیر این صورت، مضاف، به عینه همان مضاف الیه میشود، این نوعی جدل عقیم است. برای اینکه مقصود ولایت برخی مومنین بر برخی دیگر است، نه اینکه هر کدام از آنها ولیّ خودش باشد. و از این نوع است این فرموده خداوند که:
{ وَلَا تَلْمِزُوا أَنفُسَكُمْ وَلَا تَنَابَزُوا بِالْأَلْقَابِ}
و یکدیگر را تمسخر نکنید و برای همدیگر لقب نتراشید.
آیا معنی آیه این است که کسی خود را تمسخر نکند؟
الوسی میگوید:
كيف يتوهم من قولك مثلاً : أيها الناس لا تغتابوا الناس أنه نهى لكل واحد من الناس أن يغتاب نفسه ؟!! تفسير الألوسى (2/332)
چطور ممکن است که مثلا از این سخن تو که: ای مردم غیبت دیگران نکنید، این را نتیجه گرفت که این نهی است برای اینکه هیچ کسی غیبت خود را نکند.

بیست و یکم:
نهایت چیزی که در آیه میتواند باشد این است که بر مومنان است که موالات خدا و رسولش و مومنان را داشته باشند. پس دوستی علی واجب است همانطور که دوستی مومنانی که امثال علی هستند هم واجب است.

بیست و دوم:
در بهترین حالت بعد از همه ی این اشکالات میتوان گفت که این آیه از آیات متشابه است. دقت کنید که این دیگر در بهترین حالتش است و نص درمورد امامت عموم مومنین نیست و نه هم در مورد امامت علی یا غیر اوست و استدلال به این ایه برای اثبات امامت، ظن و احتمال و استنتاج و استنباط است و همه ی اینها در باب اصول پذیرفته نیستند و کسی که به آن برای اثبات امامت استدلال کند، از متشابه تبعیت کرده و ما به نص قرآن نهی شدیم که از متشابهات پیروی کنیم:
{فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ}
اما کسانی که در دلشان مریضی است، متشابه آن را دنبال میکنند.

امامیه میگویند: امامت علی مانند نبوت محمد و بلکه مانند الوهیت خداست. کسی که آن را انکار کند مثل این است که منکر شناخت خدا و رسولش است و این نیاز به نص صریح قرآن دارد. آنچنان که رسالت و نبوت پیامبر صل الله علیه وسلم صراحتا در قرآن آمده: {محمد رسول الله}فتح29
که برای اثبات نبوت محمد صل الله علیه وسلم است و اگر امامیه رافضه نیز برای ادعایشان دلیل صریحی همانند این نیاورند، ادعایشان باطل میشود.
**********
و اینچنین است ای انسان عاقل که میبینی چطور احتجاج به این آیه برای اثبات امامت، نابود میشود. به این خاطر که استدلالشان بر پایه ی یک سلسله طولانی فرضیات و احتمالات است که روی هم انباشته اند که اگر یکی از آنها باطل شود، همه با هم سقوط خواهند کرد.
این حتی برای فروع فقهی هم شایسته نیست چه برسد برای اصول اعتقادی که به سبب آن مردم تکفیر شده و محرماتشان مباح میگردد و حقوقشان بر اسان آن پایمال میشود.
حال اگر این قویترین دلیل شماست پس واضح است که شما بر چیزی نیستید و عقیده ای دارید که برایش دلیلی ندارید و بلکه جالبتر این است که شما بخاطر این عقیده، کسانی را که به این عقیده ایمان ندارند تکفیر میکنید.[/b][/b][/b][/b][/i]
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
 اين انگشتر حضرت‌علي(ع) بوده است؟ (+عكس) 3 [/code]
پاسخ
آگهی
#27
"و اینچنین است ای انسان عاقل که میبینی چطور احتجاج به این آیه برای اثبات امامت، نابود میشود. به این خاطر که استدلالشان بر پایه ی یک سلسله طولانی فرضیات و احتمالات است که روی هم انباشته اند که اگر یکی از آنها باطل شود، همه با هم سقوط خواهند کرد."

چه جالب. سخنان شما هم همه بر اساس یک سری احتمالات طولانی بود. عجب احتمال در احتمال شد داداش.
پاسخ
#28
(18-03-2013، 17:37)bahare_021 نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
 
(17-03-2013، 17:49)درسا 11 نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
 
Blushحالا عموی من یه انگشتر خریده 500000می گن توش موی حضرت علی جالب این جاست که عموی من از اونی که خریده پرسیده این انگشتر از کجا اوردی ؟مرده گفته:من اینو از کنار یه غار پیدا کردم حالا من انگشتر حضرت یوسف داشتم تموم کردم هفته ی دیگه بیاید دارم عموم کفته حالا تو از کجا میدونی این انگشتر موی امام علی .مرده میگه اخه یه ستاره هست هر هفته می یاد 4تا از این انگشتر ها میذاره هفته بعد واسه حضرت یوسفه والا عجب ادمایی پیدا می شن {واقعی}


نه عزیزم باور نکن چرت گفته آقاههDodgy
اونی که میگی دُرِ نجف هست از سنگهای زینتی که توش مو داره
بعضیا میگن این موها، موهای حضرت علی هست بعضیام میگن مال زمینشه

ببخشید!!!!!!!!!!فرمودید مو های حضرت علیExclamationExclamationمگه حضرت علی چند تا مو داشتهHuhHuhHuhUndecidedSad

نشنو از نی، نی حصیری بی نواستHeart بشنو از دل، دل حریم کبریاست
نـی بسوزد، خـاک و خاکــستر شـود Heart دل بسـوزد خانه ی دلبر شـود
پاسخ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  زندگینامه حضرت سموئیل
  تفاوت حضرت محمد (ص) و کوروش !!
  داستان ازدواج حضرت قاسم علیه السلام در کربلا
  خلاصه ای از زندگینامه حضرت مهدی (عج)
  آیا در میان شاگردان امام باقر و امام صادق علیهما السلام از زنان هم کسی بوده است؟
  زندگی نامه مختصری از حضرت خدیجه (س)
  امتیازات حضرت خدیجه (س) نسبت به سایر همسران پیامبر (ص)
  دلیل رغبت حضرت خدیجه (س) برای ازدواج با پیامبر (ص) چه بود؟
  حضرت خدیجه قبل از ازدواج با پیامبر (ص) ازدواج کرده بودند؟
  شخصیت حضرت زهرا (س) دارای چه ابعادی است؟

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان