آپارتمان وان دی ها(وان دایرکشن)2

[سوپرمغز]

یکی بود یکی نبود در بریتانیا ساختمانی بود به اسم "وان دی " در آن ساختمان 5 پسر ساکن بودند...در این
فیک اتفاق هایی خنده دار و جالب و شیرین براشون میوفته و شما هم اگه دوست دارید با ما بخونید...
.
آپارتمان وان دی ها - قسمت اول...|سقف حموم و خیانت!
.
.
لیام...|
لیام در حال دوش گرفتن بود و برای خودش با صدای بلند آواز میخوند:
سون خانوم...ابرو کمون...چشم وزغی...سوسن خانوم...حالا شوم لای لای لای ...شوم لای لای لای
که یهو یه صدایی عجیب شنید دست راستشو برد بالا و آبای دور چشمشو پاک کرد و بعد چشم راستشو
باز کرد،و یک چشمی اطراف حموم رو نگاه کرد اما هیچ چیز عجیبی ندید.
بی اختیار سرشو گرفت بالا و دید....
ایــــــــــــــــــ وایـــــــــــــــــــ
الانه که سقف روی سرش خراب بشه
2 تا پا داشت 4تا دیگه هم قرض گرفت و الفرار...برو که رفتیم همین که به در حموم رسید سقف سقوط
آزاد کرد و بروی سرامیک حموم ریخت و...شتلغ...صدا داد!
:اوه اوه چه گندی
سریع چشماشو باریک کرد و فریاد کشید:زیــــــــــــــــــــــــــــن مگر دستم بهت نرسه...غضمیت!
..
...
....
...
..
زیـــن...|
هری:حالا یک دو سه چهار
زین:چهار،سه،دو،یک
هری:کمر و بچرخون
زین:کمر و بچرخون
هری:دستاتو بده چپ بده راس
زین:سه،دو،یک
هری:اوووو بیا بیا
زین:حالا قرش بده
هری:حالا بیا وسط قرش بده
زین:وایسا الان میام
زیـــــــــن همونطور که سیوشرتشو به کمرش میبست رفت و یک ماهیتابه و دو تا قابلمه
از توی آشپزخونه آورد نشست روی اُپن!!!
زیــن شروع کرد به موسیقی نواختن با کفکیر و ماهیتابه...!!
و هری هم قرش میداد.
..
...
....
...
..
لوییس...|
از پله ها بالا رفت و رو به روی در نایل ایستاد...
کاغذ رو از توی کیفش در آورد و چسبوند به دیوار!
از پله ها بالا رفت و یک کاغذ دیگه هم در آورد و به اونجا هم چسبوندش...
نوشته روی کاغذ***
:توجـــــــــــــــــــــــه...توجـــــــــــــــــــــــــــه
لطفا از ایجاد هرگونه آلودگی صوتی و غیر صوتی در آپارتمان وان دی ها خودداری کنید.
با تشکر
لبخندی زد و اومد برگرده که احساس کرد صدای قابلمه میاد
فکر کرد گفت شاید زین داره ناهار درست میکنه
اما نه انگار زین به جای اینکه ناهار درست کنه داشت با قابلمه کشتی میگرفت
حتی مادرشم موقع غذا درست کردن انقدر سر و صدا نداشت
کنجکاو شد که ببینه که توی خونه اون چه خبره
که یهو در باز شد و هری پرید بیرون...
لوییس چشماش گشاد شد
لوییس:هریــــــــــــــــــــ
هری:لوییــــــــــــــــــس
لوییس:زیــــــــــــــــــــــن
زین:پس من کیو صدا کنم؟؟آهان...مامان!!
لوییس:خفه شو
هری:لوییـــــــــــــس
لوییس:تو هم خفه شو...حداقل میذاشتی 3روز از دوستیمون میگذشت بعد اینکارو میکردی
هری:چی؟؟
زین:چی میگی بابا الان 3ماهه که با هم دوستید
لوییس:ببند
زین:ممنون
هری:چیکار میکردم؟؟
لوییس:تو بهم خیانت کردی
هری:من خیانت...
لوییس:ساکت نمیخوام چیزی بشنوم
هری:بابا بزار...
لوییس:میگم دهنتو ببند
زین:ایش ببین اون فقط..
لوییس:میگم سا....
زین داد زد:بابا یه دقیقه لال مونی بگیر مرض گرفته..
لوییس و هری با دهان باز به اون نگاه کردند!
زین نیشخندی زد که همه دندوناش معلوم شد
زین:خو چیه؟؟مجبور شدم داد بزنم...ما فقط داشتیم یکمی دور شکممونو آب میکردیم
لوییس خندید
زین:خب خدارا شکر مشکل حل...
لیام داد کشید:میکشمش ...کجاست؟؟...باید پول سقف حموممو بده
و زین هم که دید اوضاع خیطه سریع پا به فرار گذاشت.
...........................
......................
..................

.......................
خب خب خب دیگه هر مشکلی این قسمت داشت به بزرگواری خودتون ببخشید
من اعتراف میکنم این قسمت رو خیلی سریع نوشتم و نتونستم خوب در بیارم چوون عجله داشتم
ولی بازم امیدوارم خوب در اومده باشه...خب دیگه هر مشکلی هم توی این پارت دیدید زود خبرم کنید
منتظرتون هستم

[hanieyh]

مرسي خيلي بآحال بود

[tan!a]

مرسی گلم

[[ niki ]]

قسمت بعدیو الان بزار

[سوپرمغز]

قسمت بعدیو نوشتم الان میذارمش

[mohammad jon]

ghashang bod vase ghesate avalesh bezan 
+18 
bara baziha bade shab khabe bad mibinan khodeshoni khis mikonan 

[DiReCtIoNeR GiRl]

خیلی هم عالی بود

[Roshanak1]

[ZAHRA LOVE 1D]

قسمت بعدي ميخوام!

[سوپرمغز]

قسمت بعدیو هم میزارم الان نوشتنش تموم شد