امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رفتن:

#1
وقتی چمدانش را به قصد رفتن بست نگفتم : عزیزم این کار را نکن نگفتم : برگرد و یک بار دیگر به من فرصت بده وقتی پرسید دوستش دارم یا نه ، رویم را برگرداندم حالا او رفته، و من تمام چیزهایی را که نگفتم میشنوم نگفتم : عزیزم متاسفم ، چون من هم مقصر بودم نگفتم : اختلاف ها را کنار بگذاریم ، چون تمام آنچه ما میخواهیم عشق و وفا داری و مهلت است گفتم : اگر راهت را انتخاب کرده ای ، من آن را سد نخواهم کرد حالا او رفته، و من تمام چیزهایی را که نگفتم میشنوم او را در آغوش نگرفتم و اشک هایش را پاک نکردم نگفتم : اگر تو نباشی ، زندگی ام بی معنی خواهد بود فکر می کردم از تمام آن بازیها خلاص خواهم شد اما حالا تنها کاری که می کنم گوش دادن به تمام آن چیزهایی است که نگفتم نگفتم : بارانی ات را در آر ، قهوه درست میکنم و با هم حرف میزنیم نگفتم : جاده بیرون خانه طولانی و خلوت و بی انتهاست گفتم : خدا نگهدار ، موفق باشی، خدا به همراهت او رفت و مرا تنها گذاشت، تا با تمام چیزهایی که نگفتم زندگی کنم
^__^

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
رفتن: 1

پاسخ
 سپاس شده توسط Ƥαяℓσนʂ ϱiяℓ ، # αпGεʟ
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان