امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

هه(5)

#1
سلام به خوانندگان هه (5) احوال شما؟

خوب آماده این واسه داستان امروز

پس بزن بریم


امروز روز فوق العاده گندی بود!Confused

امروز قرار بود خالم منو برسونه مدرسه چون باباجونم نمیتونست ( حاضر نیستم این خاله غرغرو منو برسونه)2mo5

از در خونشون تا مدرسه با این نامزد بیچارش دعوا کرد و غر زد به سرش

بدبخت! من اگه جای اون بودم همین الآن تصمیمم رو راجب زندگی با خاله جون
عوض میکردم (خخخخخخخخخخخخ)Tongue


مامان گیر داده بود تا در مدرسه یه موز رو بخورم290
حالا خوبه خودش میدونه که من به موز حساسیت دارم و مثه یه بوفالو باد میکنم باز هی اصرار میکنه:306:

خالمم هی از تو آینه جلوی ماشین میگفت : خوردی4

بهنام ( شوهر خاله آینده ) : تو رو خدا بخور نسترن حوصله ندارم سر این موضوع که تو موز بخوری یا نه غر بزنه 14k
البته اینو غیر مستقیم گفت :جوری که خاله نفهمه!14k

بعدم خاله راجب این ترافیک لعنتی حرف زد(سیمین و شکوفه راجب ترافیکای اینجا که خوب میدونید!خخخخخخخخخخخخ)Tongue

خوب خلاصه ساعت 7.15 به مدرسه رسیدم و دیر کردم!
( وجدان:مثه همیشه تو کی زود میای؟ ng2
من:اصلا به تو ربطی داره پرو که میپری وسط!dit
وجدان:برو بمیر:ozer:
من:خودت بمیر! Confuseds32Smile

وارد مدرسه شدم سیمین بود ولی شکوفه نبود رفتم از کلاس بغلی یه صندلی آوردم
نشستم کنار سیمینSmile

شکوفه اومد مثه همیشه خوش حال و سرزنده (الهی قربونش بره آ.......)

خخخخخخخخخSleepy


شکوفه هم رفت یه صندلی آورد اونم چه صندلی ای دست چپه و کج (خخخخخخخخخخ
حقته دیر اومدی بچش خانوم! p329

اومد بزاره کنار صندلی من اما جا نبود که!

به این محبوبه خله گفتم برو اونور شکوفه بیاد صندلیشو بزاره 384
با یکم ناز و کرشمه صندلی واموندشو کشید کنار:ey1:

اونم به اندازه یه انگشت!
احمق گفتم برو اونو بعد تو واسه من انگشت انگشت میری اونور حیف الآن حالم خوبه و نمیخوام اعصابمو با تو خورد کنم مگرنه حالتو
اساسی میگرفتم(اینا رو تو دلم گفتم)Dodgy

دوباره بهش گفتم برو انور یهو زهرا گوریله (خیلی ببخشید از دستتون عصبیم)

گفت یعنی چی ما نمیریم اونور تر اون وقت میریم تو دهنه معلم و تابلو میشیم

با خودم گفتم عجب اعتماد به نفسی داره
آخه کی به تو نگاه میکنه Huh

آقا هیچی دیگه رومو کردم بهشون و گفتم: خیلی بی ادبید
واستون متاسفم AngryAngry

(وجدان:نه خدایی جمله رو حال کن
چه ربطی داره مگه فحش دادهHuh
من:مهم نیستSleepy
حقشه
وجدان:نیستSad
من:میگم هستAngry
وجدان:نیستSad
من:خففففففففففففففففههههAngry)

هیچی دیگه شکوفه و من در این مبارزه شکست خوردیم و پرچم سفید نشون دادیم crying:4fv:آخه اون دوتا دو برابر
ما بودن و می خواستن مارو درسته قورت بدن
شکوفه رفت پشت سر من
صندلیشو گذاشت

سیمین هم که امروز یه کلداکس انداخته بود بالا و تنها تلاشش این بود که سر کلاس خودش رو بیدار نگه داره:hlp::hlp:

دبیر فیزیک ده ....... اومد
دوباره شورو کرد به چرت گفتن Blush
اهههههههههههههههههههAngry
بسه بابا سرمون رفتAngry
من که دیگه مطمئنم نهایی رو میگندمcry2 (شکوفه و سیمین شما چی؟)

آقا چرت گفت بعدم چندتا مسئله داد تا حل کنیم
آقا توضیحاتشم خودش میفهمید
ما تازه فرمول مینوشتیم اون مسئله بعد رو شروع میکرد
وای اگه الآن کارگردان فیلم اره اینجا بود یه فیلم توپ میساخت:499:
چون میخوام گردنتو بشکنم خانومههه زبون نفهم............ :ozer:

زنگ خورد و من اعصبانی تر شده بودمAngry
کلا امروز به اعصابم ری........... شد !:rum:

زنگ بعد با امین................ دیوونه داشتیم دبیر ریاضیaah

یه خل تمام عیار !( آقای امین........ به جونه خودم اعصابم خورده حتی الآن که اینارو مینویسم نمیخوام بنویسم نمیییییییییخواممممممممم پس بزارید عقده هامو سر شما خالی کنم!)
خلاصه

من و شوفه این بار صندلیامون رو با سیمین بردیم اون طرف کلاس تا هرسه پیشه هم بشینیم آخه ما جونمون
واسه هم در میره ( وجدان:دیوونه چش ندارین همو ببینین
من : میشه :هیس باشی بعد از این داستان به خدمتت خواهم رسید)

این زنگ خورد
آقای امین........
رفته بود بیرون از مدرسه اینطور که بوش میومد حقوقشو نداده بودن و اون هم
با اعصبانیت مدرسه
رو ترک کرده بود:vil: (آخی بمیرم براش بیچاره ایال واره(هههههههه فکر کنم ایال رو اشتباه نوشتم نه؟))

من و شکوفه و سیمین هم تو کلاس موندیم بقیه بچه ها به علت شلوغ کردن به حیاط دعوت شدن
آخه ما ساکتیم #مظلومیم#مغصومیمو......899899

سیمین که شروع کرد به خوندن زبان فارسی kaffe2مثه اینکه مستر پور ........... از کلاس 10 پرسیده بود و املاء هم گرفته بود من موندم :
آقا ما دیگه هم سن خر حسن کچل سن داریم آزار دارن املاء میگیرن

من هم شروع کردم به خوندن (الکی بود کتاب رو ورق میزدم)290

شکوفه هم با غلط گیر داشت رو میز یه خرابکاری هایی میکردggre
چشمم بهشون افتاد
نفهمیدم چی نوشته با اون خط خرچنگ قورباغش فک کنم::89:
یه مین صبر کن آهان آرمان بود خخخخخخخخخ:am4:

بچمون چند وقته هی مینویسه و میگه اهورا نه آرمان اهورا نه ارمان آهان اهورا
خخخخخخخخخخres2

خلاصه یهو سیمین داشت در رابطه با این پرهام که بچه یکی از دبیرا بود و 5 سالش بود و هفته پیش رفته بود تو دستشویی مدرسه حرف میزد 497که در کلاس با جذبه باز شد
و مستر امین.......... وارد شد درحالی که از شدت اعصبانیت سرخ شده بود به ما سه نفر نگاه کرد
من که دوباره رفته بودم تو زمینcry girl
(چیه چه مرگته؟Angry آدم ندیدی؟ Angryطلبکاری ؟Angryمگه ما گفتیم حقوقت رو ندن ؟بچه پرووووووAngryAngryAngryAngry)

گفته گویه من با امین...... خیالی خخخخخخ

بچه ها که از حیاط اومدن
یه 15 مین درس داد و تموم و دوباره رفت این دفعه در کلاس مثه یه انسان بی تمدت و وحشی بست! (بی فرهنگ)

زنگ بعد هم مستر پور ..... اومد و با تمام تلاشهای شکوفه که فقط از پشت داد میزد آقای پور املاء نگیرین
و سرش پایین بود و مستر پور کلافه دنبال صدا میگشت و هیچکس رو پیدا نمیکرد!
و با پرسشی که از بچه ها انجام شد و اونا بلد نبودن و صفر گذاش به پایان رسیدantisirk

زنگ بعدم که باز ابن ده با.................... اومد و باز حرافی کرد و مخ مارو خالی کردIdea

امروز ساعت 5.30 تا 7 کلاس ریاضی هم باز با این امین ...... داشتیم و ایندفعه مثه اینکه حقوقشو داده بودن چون بندری میرقصید و یه چیزایه چرتی میگفت و بچه ها هی میخندیدن!(خدا شفاشون بده!)

الآنم که تو خونه هستم و دست به دعا دارم اینارو مینویسم چون فردا امتحان خودباوری داریم و باید این امتحان رو در کمال ناباوری بدیمShyShyShyShy

ههههههههههههههه

پیام اخلاقی این داستان: شکوفه واقعا عاشق شده HeartHeartHeartHeart
اما مگه من میفهمم طرف کیه چون هرروز اسمای طرفی که ازش حرف میزنه تغییر میکنه
.............

میدونم داستان بی مزه ای بود بزارید به حساب بی اعصابیه من
بای......Sad
پاسخ
 سپاس شده توسط sara جووووون ، $maryam$ ، இFATEMEHஇ ، sbinam ، Δ.н.ο.υ.я.Δ ، ♥h@di$♥ ، mobina bieber ، elly73 ، bieber fan ، ✖ƇRAzƳ ƤRιƝƇƐSѕ✖ ، Dɪʀᴇᴄᴛɪᴏɴᴇʀ~Gɪʀʟ ، -Edgar ، . . . P oo R ! A . . . ، Ascend
آگهی
#2
والـآ نمیــدونم چی میگــی !
|:
پاسخ
#3
عجب داستانی...Big Grin
پاسخ
#4
مرسی گلم عالی بودHeart
FALL DOWN SEVEN TIMES STAND UP EIGHT:301:
پاسخ
#5
هع:|
بعله...
عجب:|
پاسخ
 سپاس شده توسط Dɪʀᴇᴄᴛɪᴏɴᴇʀ~Gɪʀʟ
#6
داستان جالبی بود..عینه بقیه داستاناتBig Grin
پیام اخلاقی جالبی هم داشتBig Grin
هه(5) 1
پاسخ
 سپاس شده توسط Dɪʀᴇᴄᴛɪᴏɴᴇʀ~Gɪʀʟ
#7
داستان پردازیت هم خوبه:/
اورین:|
پاسخ
 سپاس شده توسط Dɪʀᴇᴄᴛɪᴏɴᴇʀ~Gɪʀʟ
#8
ممنون.
هه(5) 1
پاسخ
#9
واقعا هه  ممنون فدات عالی بودجالبم بودBig Grin
طرف بایکی یااااااااااااره   با بقیه هم ارررررررررره  ادعای پاکی هم دااااااااره
پاسخ
#10
عااااااااااااااااااالی بودHeartBlushHeart
پاسخ
 سپاس شده توسط Dɪʀᴇᴄᴛɪᴏɴᴇʀ~Gɪʀʟ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان