انجمن های تخصصی فلش خور

نسخه‌ی کامل: €¤ChAtRoOm V£r$!0N 119¤€
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
(12-05-2014، 13:29)ERF@N نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[ -> ]
داستان من و بیلگیتس

سالها پیش زمانی که از اداره اخراج شدم و به تازگی اندیشه‌های خود و در حقیقت به طراحی مایکروسافت مي انديشيدم، روزي در فرودگاهی در نیویورک بودم که قبل از پرواز چشمم به نشریه ها و روزنامه ها افتاد. از تیتر یک روزنامه خیلی خوشم اومد، دست کردم توی جیبم که روزنامه رو بخرم دیدم که پول خرد ندارم. خواستم منصرف بشم که دیدم یک پسر بچه روزنامه فروش وقتی این نگاه پر توجه مرا دید گفت این روزنامه مال خودت؛ بخشیدمش؛ بردار برای خودت.


گفتم: آخه من پول خرد ندارم! گفت: برای خودت! بخشیدمش! سه ماه بعد بر حسب تصادف توی همان فرودگاه و همان سالن پرواز داشتم. دوباره چشمم به یك مجله خورد دست کردم تو جیبم باز دیدم پول خورد ندارم باز همان بچه بهم گفت این مجله رو بردار براي خودت.


گفتم: پسرجون چند وقت پیش من اومدم یه روزنامه بهم بخشیدی تو هر کسی میاد اینجا دچار این مسئله میشه، بهش می‌بخشی؟! پسره گفت: آره من دلم میخواد ببخشم؛ از سود خودم می‌بخشم. به قدری این جمله پسر و این نگاه پسر تو ذهن من موند که با خودم فکر کردم خدایا این بر مبنای چه احساسی این را می‌گويد.


بعد از 19 سال زمانی که به اوج قدرت رسیدم تصمیم گرفتم این فرد رو پیدا کنم تا جبران گذشته رو بکنم. گروهي را تشکیل دادم و گفتم بروند و ببینند در فلان فرودگاه کی روزنامه میفروخته. یک ماه و نیم تحقيق کردند متوجه شدند یک فرد خیلی باحالی بوده که الان دربان یک سالن تئاتره. خلاصه دعوتش کردند اداره؛ از او پرسیدم: منو میشناسی؟


گفت: بله! جناب عالی آقای بیل گیتس معروفيد که دنیا میشناسدتون. گفتم: سال ها قبل زمانی که تو پسر بچه بودی و روزنامه می‌فروختی دو بار چون پول خرد نداشتم به من روزنامه مجانی دادی، چرا این کار را کردی؟ گفت: طبیعی است، چون این حس و حال خودم بود. گفتم: حالا می‌دونی چه کارت دارم؟ می‌خواهم اون محبتی که به من کردی را جبران کنم. جوان پرسید: چطوري؟


- هر چیزی که بخواهی بهت می‌دهم. (خود بیل‌گیتس می‌گويد این جوان وقتی صحبت می‌کرد مرتب می‌خندید) جوان گفت: هر چی بخوام بهم میدی؟ - هرچی که بخواهي! - واقعاً هر چی بخوام؟ بیل گیتس گفت: آره هر چی بخواهی بهت میدم، من به 50 کشور آفریقایی وام داده‌ام، به اندازه تمام آن‌ها به تو می‌بخشم.


جوان گفت: آقای بیل گیتس نمیتونی جبران کنی! گفتم: یعنی چی؟ نمی‌توانم یا نمی‌خواهم؟ گفت: مي‌خواهي اما نمی‌تونی جبران کنی. پرسیدم: چرا نمی‌توانم جبران کنم؟ جوان سیاه پوست گفت: فرق من با تو در اینه که من در اوج نداشتنم به تو بخشیدم ولی تو در اوج داشتنت می‌خواهی به من ببخشی و این چیزی رو جبران نمی‌کنه. اصلا جبران نمی‌کنه. با این کار نمی‌تونی آروم بشی. تازه لطف شما از سر ما زیاد هم هست! بیل گیتس می‌گويد: همواره احساس می‌کنم ثروتمندتر از من کسی نیست جز این جوان باحال!!

(12-05-2014، 13:27)Directioner girl نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[ -> ]
وقت روانپزشک دارم/:

پوففف گوشی پوکر فیس نمیشه گذاشت

17 تا هم پ.خ:O

خدافس ..
یه مشت روانی دورمونن!Confused
اجب داستانی -___- شگفتا تا حالا داستان به این بی مفهومی نشنیده بودم ||: (((: یا داره من نمیفهمم |:
(12-05-2014، 13:35)ALONE B0Y نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[ -> ]
(12-05-2014، 13:29)ERF@N نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[ -> ]
داستان من و بیلگیتس

سالها پیش زمانی که از اداره اخراج شدم و به تازگی اندیشه‌های خود و در حقیقت به طراحی مایکروسافت مي انديشيدم، روزي در فرودگاهی در نیویورک بودم که قبل از پرواز چشمم به نشریه ها و روزنامه ها افتاد. از تیتر یک روزنامه خیلی خوشم اومد، دست کردم توی جیبم که روزنامه رو بخرم دیدم که پول خرد ندارم. خواستم منصرف بشم که دیدم یک پسر بچه روزنامه فروش وقتی این نگاه پر توجه مرا دید گفت این روزنامه مال خودت؛ بخشیدمش؛ بردار برای خودت.


گفتم: آخه من پول خرد ندارم! گفت: برای خودت! بخشیدمش! سه ماه بعد بر حسب تصادف توی همان فرودگاه و همان سالن پرواز داشتم. دوباره چشمم به یك مجله خورد دست کردم تو جیبم باز دیدم پول خورد ندارم باز همان بچه بهم گفت این مجله رو بردار براي خودت.


گفتم: پسرجون چند وقت پیش من اومدم یه روزنامه بهم بخشیدی تو هر کسی میاد اینجا دچار این مسئله میشه، بهش می‌بخشی؟! پسره گفت: آره من دلم میخواد ببخشم؛ از سود خودم می‌بخشم. به قدری این جمله پسر و این نگاه پسر تو ذهن من موند که با خودم فکر کردم خدایا این بر مبنای چه احساسی این را می‌گويد.


بعد از 19 سال زمانی که به اوج قدرت رسیدم تصمیم گرفتم این فرد رو پیدا کنم تا جبران گذشته رو بکنم. گروهي را تشکیل دادم و گفتم بروند و ببینند در فلان فرودگاه کی روزنامه میفروخته. یک ماه و نیم تحقيق کردند متوجه شدند یک فرد خیلی باحالی بوده که الان دربان یک سالن تئاتره. خلاصه دعوتش کردند اداره؛ از او پرسیدم: منو میشناسی؟


گفت: بله! جناب عالی آقای بیل گیتس معروفيد که دنیا میشناسدتون. گفتم: سال ها قبل زمانی که تو پسر بچه بودی و روزنامه می‌فروختی دو بار چون پول خرد نداشتم به من روزنامه مجانی دادی، چرا این کار را کردی؟ گفت: طبیعی است، چون این حس و حال خودم بود. گفتم: حالا می‌دونی چه کارت دارم؟ می‌خواهم اون محبتی که به من کردی را جبران کنم. جوان پرسید: چطوري؟


- هر چیزی که بخواهی بهت می‌دهم. (خود بیل‌گیتس می‌گويد این جوان وقتی صحبت می‌کرد مرتب می‌خندید) جوان گفت: هر چی بخوام بهم میدی؟ - هرچی که بخواهي! - واقعاً هر چی بخوام؟ بیل گیتس گفت: آره هر چی بخواهی بهت میدم، من به 50 کشور آفریقایی وام داده‌ام، به اندازه تمام آن‌ها به تو می‌بخشم.


جوان گفت: آقای بیل گیتس نمیتونی جبران کنی! گفتم: یعنی چی؟ نمی‌توانم یا نمی‌خواهم؟ گفت: مي‌خواهي اما نمی‌تونی جبران کنی. پرسیدم: چرا نمی‌توانم جبران کنم؟ جوان سیاه پوست گفت: فرق من با تو در اینه که من در اوج نداشتنم به تو بخشیدم ولی تو در اوج داشتنت می‌خواهی به من ببخشی و این چیزی رو جبران نمی‌کنه. اصلا جبران نمی‌کنه. با این کار نمی‌تونی آروم بشی. تازه لطف شما از سر ما زیاد هم هست! بیل گیتس می‌گويد: همواره احساس می‌کنم ثروتمندتر از من کسی نیست جز این جوان باحال!!

(12-05-2014، 13:27)Directioner girl نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[ -> ]
وقت روانپزشک دارم/:

پوففف گوشی پوکر فیس نمیشه گذاشت

17 تا هم پ.خ:O

خدافس ..
یه مشت روانی دورمونن!Confused
اجب داستانی -___- شگفتا تا حالا داستان به این بی مفهومی نشنیده بودم ||: (((: یا داره من نمیفهمم |:

معنی گراست تو نمی فهمی! ببین از بچگی آدم خیلی خوب و باحالی بودمRolleyes
(12-05-2014، 13:34)ІƝ ƬНΈ ƝΛМΈ OϜ GOĐ نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[ -> ]
از دس این دخترا :|
Chi???
(12-05-2014، 13:36)ERF@N نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[ -> ]
(12-05-2014، 13:35)ALONE B0Y نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[ -> ]
(12-05-2014، 13:29)ERF@N نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[ -> ]
داستان من و بیلگیتس

سالها پیش زمانی که از اداره اخراج شدم و به تازگی اندیشه‌های خود و در حقیقت به طراحی مایکروسافت مي انديشيدم، روزي در فرودگاهی در نیویورک بودم که قبل از پرواز چشمم به نشریه ها و روزنامه ها افتاد. از تیتر یک روزنامه خیلی خوشم اومد، دست کردم توی جیبم که روزنامه رو بخرم دیدم که پول خرد ندارم. خواستم منصرف بشم که دیدم یک پسر بچه روزنامه فروش وقتی این نگاه پر توجه مرا دید گفت این روزنامه مال خودت؛ بخشیدمش؛ بردار برای خودت.


گفتم: آخه من پول خرد ندارم! گفت: برای خودت! بخشیدمش! سه ماه بعد بر حسب تصادف توی همان فرودگاه و همان سالن پرواز داشتم. دوباره چشمم به یك مجله خورد دست کردم تو جیبم باز دیدم پول خورد ندارم باز همان بچه بهم گفت این مجله رو بردار براي خودت.


گفتم: پسرجون چند وقت پیش من اومدم یه روزنامه بهم بخشیدی تو هر کسی میاد اینجا دچار این مسئله میشه، بهش می‌بخشی؟! پسره گفت: آره من دلم میخواد ببخشم؛ از سود خودم می‌بخشم. به قدری این جمله پسر و این نگاه پسر تو ذهن من موند که با خودم فکر کردم خدایا این بر مبنای چه احساسی این را می‌گويد.


بعد از 19 سال زمانی که به اوج قدرت رسیدم تصمیم گرفتم این فرد رو پیدا کنم تا جبران گذشته رو بکنم. گروهي را تشکیل دادم و گفتم بروند و ببینند در فلان فرودگاه کی روزنامه میفروخته. یک ماه و نیم تحقيق کردند متوجه شدند یک فرد خیلی باحالی بوده که الان دربان یک سالن تئاتره. خلاصه دعوتش کردند اداره؛ از او پرسیدم: منو میشناسی؟


گفت: بله! جناب عالی آقای بیل گیتس معروفيد که دنیا میشناسدتون. گفتم: سال ها قبل زمانی که تو پسر بچه بودی و روزنامه می‌فروختی دو بار چون پول خرد نداشتم به من روزنامه مجانی دادی، چرا این کار را کردی؟ گفت: طبیعی است، چون این حس و حال خودم بود. گفتم: حالا می‌دونی چه کارت دارم؟ می‌خواهم اون محبتی که به من کردی را جبران کنم. جوان پرسید: چطوري؟


- هر چیزی که بخواهی بهت می‌دهم. (خود بیل‌گیتس می‌گويد این جوان وقتی صحبت می‌کرد مرتب می‌خندید) جوان گفت: هر چی بخوام بهم میدی؟ - هرچی که بخواهي! - واقعاً هر چی بخوام؟ بیل گیتس گفت: آره هر چی بخواهی بهت میدم، من به 50 کشور آفریقایی وام داده‌ام، به اندازه تمام آن‌ها به تو می‌بخشم.


جوان گفت: آقای بیل گیتس نمیتونی جبران کنی! گفتم: یعنی چی؟ نمی‌توانم یا نمی‌خواهم؟ گفت: مي‌خواهي اما نمی‌تونی جبران کنی. پرسیدم: چرا نمی‌توانم جبران کنم؟ جوان سیاه پوست گفت: فرق من با تو در اینه که من در اوج نداشتنم به تو بخشیدم ولی تو در اوج داشتنت می‌خواهی به من ببخشی و این چیزی رو جبران نمی‌کنه. اصلا جبران نمی‌کنه. با این کار نمی‌تونی آروم بشی. تازه لطف شما از سر ما زیاد هم هست! بیل گیتس می‌گويد: همواره احساس می‌کنم ثروتمندتر از من کسی نیست جز این جوان باحال!!

(12-05-2014، 13:27)Directioner girl نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[ -> ]
وقت روانپزشک دارم/:

پوففف گوشی پوکر فیس نمیشه گذاشت

17 تا هم پ.خ:O

خدافس ..
یه مشت روانی دورمونن!Confused
اجب داستانی -___- شگفتا تا حالا داستان به این بی مفهومی نشنیده بودم ||: (((: یا داره من نمیفهمم |:

معنی گراست تو نمی فهمی! ببین از بچگی آدم خیلی خوب و باحالی بودمRolleyes
آفرین پسر خوب ((((: یادت باشه فردا یه پستونک برات بگیرم (((:
(12-05-2014، 13:38)ALONE B0Y نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[ -> ]
آفرین پسر خوب ((((: یادت باشه فردا یه پستونک برات بگیرم (((:
حسودا وقتی میبینن نمی تونن به جایگاه اجتماعی طرفشون برسن سعی می کنن تخریبش کنن! ولی غافل از اینکه ...
نقل قول: خاک بر سرتون! مدرسه ی ما که پادگانه گفته بود تا دوشنبه بیاید! تازه من امروزو هم نرفتم که روزه آخر بود.
خـوش ..

حـآلـآ مـن ک از شـنـبـه اخـرآج بـودم *^-^*
(12-05-2014، 13:40)ღ ற£ђЯᏙVЄђ ღ نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[ -> ]
نقل قول: خاک بر سرتون! مدرسه ی ما که پادگانه گفته بود تا دوشنبه بیاید! تازه من امروزو هم نرفتم که روزه آخر بود.
خـوش ..

حـآلـآ مـن ک از شـنـبـه اخـرآج بـودم *^-^*

بی ادب >__<

بچه ها من الآن متحول شدم:|
(12-05-2014، 13:39)ERF@N نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[ -> ]
(12-05-2014، 13:38)ALONE B0Y نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[ -> ]
آفرین پسر خوب ((((: یادت باشه فردا یه پستونک برات بگیرم (((:
حسودا وقتی میبینن نمی تونن به جایگاه اجتماعی طرفشون برسن سعی می کنن تخریبش کنن! ولی غافل از اینکه ...
چـــرآ شایعه میسازی ||: من دارم غبطه میکنم (:
امیر بیا بریم شل 2 بازی کنیم. erfan iran اد کن

(12-05-2014، 13:41)ALONE B0Y نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[ -> ]
(12-05-2014، 13:39)ERF@N نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[ -> ]
(12-05-2014، 13:38)ALONE B0Y نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[ -> ]
آفرین پسر خوب ((((: یادت باشه فردا یه پستونک برات بگیرم (((:
حسودا وقتی میبینن نمی تونن به جایگاه اجتماعی طرفشون برسن سعی می کنن تخریبش کنن! ولی غافل از اینکه ...
چـــرآ شایعه میسازی ||: من دارم غبطه میکنم (:
غبطه؟ زیاد دینی نخون پسرم قاط میزنه مغزت! بیا شل 2
(12-05-2014، 13:41)ERF@N نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[ -> ]
امیر بیا بریم شل 2 بازی کنیم. erfan iran اد کن
هسش نی دادا الان باید کلاسم برم (((: اص من شل 2 بلد نیستم کع |: