انجمن های تخصصی فلش خور

نسخه‌ی کامل: بغض قلم ❥ .. (نسخه هشتم)
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
چه حرف بی ربطیست که مرد گریه نمی کند

گاهی آنقدر بغض داری که فقط باید مرد باشی تا بتوانی گریه کنی…
نامِ تُ چون قصه هَر شَب ،
می نِشینَد بَر لَبِ مَن ..
غُصه ات پایان نَدارد ...
دَر هِزار وُ یِک شَب مَن !
یکی بود ، یکی نبود

من موندم و اون نموند

من دیدم و اون ندید

من خواستم و اون نخواست

من التماس کردم و اون نشنید

من هستم و اون رفته !

من خستم و اون …
خَسته ام ،
خَسته از این گونه دَوام آوردن ..
کاش یکی پیدا میشد که وقتی میدید گلوت ابر داره و چشمات بارون ، به جای اینکه بپرسه “چته ؟ چی شده ؟” ؛ بغلت کنه و بگه “گریه کن” …
تو رَفتی وُ مَن بی قَرار
تو رَفتی وُ ماتَم زدم ..
وقتی کسی در کنارت هست ، خوب نگاهش کن :

به تمام جزئیاتش

به لبخند بین حرف هایش

به سبک ادای کلماتش

به شیوه ی راه رفتنش ، نشستنش

به چشم هاش خیره شو

دستهایش را به حافظه ات بسپار

گاهی آدم ها آنقدر سریع میروند که حسرت یک نگاه سرسری را هم به دلت میگذارند …
او فَقَط آمده بود از دِلِ ما رَد بِشَوَد ..
یک افسانه‌ قدیمی می‌گه وقتی انسانی روی زمین می‌میره و کسی نیست برای گریستنش، یک انسان دیگر تعیین می‌شه برای غمگین شدن.

برای همین هم هست که گاهی دلمون بی‌نهایت می‌گیره بدون اینکه بدونیم
آنچه کردی تُ بِ من
هیچ ستمکار نکرد
هیچ سَنگین دِلِ بیدادگر
این کار نکرد ..